واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: اولویت امام على(ع) براى خلافت
1ـ قال على(ع): «فوالله ما زلت مدفوعا عن حقى مستاثرا على منذ قبض الله نبیه حتى یوم الناس هذا» «به خدا سوگند! از زمان رحلت پیامبر تا به امروز مرا از حق خویش (خلافت و رهبرى) محروم و دیگران را بر من مقدم داشتند.» (1)
2ـ امام(ع) در جواب كسى كه به حضرت گفت: تو بر امر خلافتحریصى! فرمود:
«بل انتم والله لاحرص و ابعد و انا اخص و اقرب و انما طلبتحقا لى و انتم تحولون بینى و بینه و تضربون وجهى دونه» (2) ;
«شما (شیفتگان خلافت) بر تصاحب آن حریصتر و از پیغمبر خدا دورترید و حال آنكه من از نظر روحى و جسمى به آن حضرت نزدیكترم و حق خود را طلب مىكنم و این شمایید كه میان من و حق مسلم من حائل مىشوید و از آن منصرفم مىسازید. «آیا آنكه حق خویش را مىطلبد حریصتر است؟ یا آنكه به حق دیگران چشم دوخته؟».
3ـ قال(ع): «اللهم انى استعدیك على قریش و من اعانهم فانهم قطعوا رحمى و صغروا عظیم منزلتى و اجمعوا على منازعتى امرا هو لى» (3) ;
«خدایا! از ظلم قریش و همدستان آنها به تو شكایت مىكنم، اینها با من قطع رحم كردند و منزلت والاى مرا تحقیر نمودند; و در قیام بر علیه من در رابطه با خلافتى كه خاص من بود، متحد شدند.»
4ـ قال(ع): «اما والله لقد تقمصها ابن ابى قحافه و انه لیعلم ان محلى منها محل القطب من الرحى ینحدر عنى السیل و لا یرقى الى الطیر» (4) ;
«به خدا سوگند! (ابوبكر) خلافت را مانند پیراهنى به تن كرد، در حالى كه مىدانست تنها محور دستگاه خلافت من هستم. چرا كه سرچشمههاى علم و فضیلت از كوهسار شخصیت من سرازیر مىشود و شاهباز وهم و اندیشه از رسیدن به قله عظمت من عاجز است.»
سكوت و صبر
1ـ قال على(ع): «فنطرت فاذا لیس لى معین الا اهل بیتى فضننتبهم عن الموت و اغضیت على القذى و شربت على الشجى و صبرت على اخذ الكظم و على امر من طعم العلقم» (5) ;
«پس از رحلت پیامبر (و محرومیت از خلافت) در كار خویش اندیشیدم و ناگهان دیدم كه یاورى براى من جز اهل بیتم نیست; پس به مرگشان (در راه گرفتن حق خویش) راضى نشدم و چشمى را كه خار در آن خلیده بود، بستم و با گلویى كه استخوان در آن مانده بود، نوشیدم و بر گرفتگى راه نفس و حوادث تلختر از زهر صبر كردم».
2ـ قال(ع): «فرایت ان الصبر على هاتا احجى، فصبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجا ارى تزاثى نهبا» (6) ;
«عاقبت دیدم كه بردبارى و صبر به عقل و خرد نزدیكتر است، پس شكیبایى ورزیدم، مانند كسى كه خاشاك در چشم و استخوان در گلو داشت، و آشكارا مىدیدم كه میراثم به غارت مىرود.»
3ـ قال(ع): «لقد علمتم انى احق الناس به من غیرى، و والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمین و لم یكن فیها جور الا على خاصه» (7) ;
«خوب مىدانید كه من از همه به خلافتشایستهترم، و به خدا سوگند! تا زمانى كه اوضاع مسلمین به سامان باشدو به غیر از من به دیگرى ستم نشود; همچنان خاموش خواهم بود.»
فلسفه سكوت
منطق دینورزى در مكتب علوى ایجاب مىكرد كه على(ع) پس از رحلت رسول اكرم(ص)، بیست و پنجسال سكوت براى حفظ مصالح عالى دینى را بر قیام و برپایى نهضتحقطلبانه ترجیح دهد. گرچه انتخاب این راه بر آن حضرت بس تلخ و فرساینده بود، چرا كه اگر قیام امام به شهادت خود و فرزندانش هم منجر مىشد، آرزوى دیرینه وى برآورده مىشد. ولى همانگونه كه از كلمات حضرت استفاده مىشود، انتخاب راه نخست، نبود جز به انگیزه حفظ وحدت اسلامى و حراست از كیان نوپاى اسلام، كه فرازهایى از این كلمات را ذكر مىكنیم:
1ـ قال على(ع): «فرایت ان الصبر على ذلك افضل من تفریق كلمه المسلمین و سفك دمائهم و الناس حدیثو عهد بالاسلام والدین یمخض مخض الوطب یفسده ادنى وهن و یعكسه اقل خلق» (8) ;
«با خود اندیشیدم و دیدم كه صبر (بر محرومیت از حق ولایت و زعامت مسلمین) بهتر است از به هم زدن وحدت مسلمین و ریخته شدن خونشان، چرا كه مردم تازه مسلمان بودند و دین نوپا به مشكى مىماند كه كمترین سسستى آن را تباه و ناتوانترین مردم آن را وارانه مىكرد.»
2ـ قال(ع): «و ایم الله لولا مخافه الفرقه بین المسلمین و ان یعود الكفر و یبور الدین لكنا على غیر ما كنا علیه» (9) ;
3ـ «به خدا سوگند! اگر بیم وقوع تفرقه میان مسلمین و بازگشت كفر، و تباهى دین نبود، برخورد ما با (مدعیان خلافت) به گونهاى دیگر بود.»
4ـ على(ع) وقتى سروده یكى از فرزندان ابولهب را در ستایش خویش شنید فرمود:
«سلامه الدین احب الینا من غیره» (10) ; «در شرایط حساس بعد از رسول خدا(ص) براى ما حفظ اساس دین (كه جز با چشمپوشى از حق خلافت ما حاصل نمىشود) از هر چیز دیگر ارزشمندتر است.»
5ـ باز حضرتش در جواب پیشنهاد عمویش عباس كه حضرت را از شركت در شوراى پیشنهادى خلیفه دوم برحذر مىداشت، فرمود:
«انى اكره الخلاف» (11) ;
«من ایجاد اختلاف بین مسلمین را نمىپسندم.»
6ـ و آنگاه كه با فتنهانگیزى ابوسفیان در قالب پیشنهاد بیعتبا آن حضرت، روبرو شد جامعه اسلامى را براى مقابله هوشیارانه با امواج فتنههاى دینبرانداز كفرپیشگان دیروز و منافقان امروز، دعوت فرمود كه:
«شقوا امواج الفتن بسفن النجاه و عرجوا عن طریق المنافره وضعوا عن تیجان المفاخره» (12) ;
«امواج دریاى فتنه را با كشتیهاى نجات بشكافید، و از راه اختلاف و تفرقه دورى گزینید و نشانههاى تفاخر بر یكدیگر را بر زمین نهید.»
پس از رسیدن به خلافتبیعت مردم
در تاریخ خلافت اسلامى هیچ خلیفهاى مانند على(ع) با اكثریت قریب به اتفاق آراء براى خلافت و زمامدارى مسلمین برگزیده نشد.
پس از قتل عثمان اجتماع عظیمى از مسلمانان در مسجد تشكیل شد، به گونهاى كه مسجد پر از اصحاب و مهاجرین و انصار گردید; شخصیتهاى بزرگى همچون عمار یاسر و ابوالهیثم بنتیهان ر رفاعه بنرافع و مالك بنعجلان و ابو ابوب انصارى و ... پس از ذكر سوابق درخشان و فضایل امام على(ع) به این نتیجه رسیدند كه باید با على(ع) بیعت كرد. در این هنگام انبوه جمعیت فریاد برآوردند كه: ما به ولایت على(ع) راضى هستیم; و پس از آن همگى به سوى خانه حضرت حركت كردند و با اصرار تمام خواهان بیعتبا امام(ع) شدند. امام على(ع) فرمود: اكنون كه بر بیعتبا من اصرار دارید، باید مراسم بیعت علنى و در مسجد برگزار شود.
سرانجام در 25 ذىالحجه (13) مردم مسلمان با اكثریتى چشمگیر به پیشوایى حضرت راى داده و با او به عنوان امام و رهبر جامعه اسلامى بیعت نمودند.
على(ع) در رابطه با جریان بیعت مردم چنین مىفرماید:
«حتىانقطعت النعل و سقط الرداء و وطئ الضعیف و بلغ من سرور الناس ببیعتهم ایاى انابتهجبها الصغیر و هدج الیها الكبیر و تحامل نحوها العلیل و حسرت الیها الكعاب» (14) ;
«در اثر ازدحام جمعیت جهتبیعتبا من، بند كفشها بگسست و عبا از دوش افتاد و درماندهها زیر پا ماندند و شادى مردم به حدى رسید كه حتى كودكان هم خشنود شدند. در آن روز، پیر و ناتوان براى بیعت آمدند و دختران براى مشاهده منظر باشكوه بیعت، نقاب از چهره برداشتند.»
و هنگام پیمانشكنى طلحه و زبیر، به بیعت همگانى مردم در آغاز خلافتخویش اشاره مىفرماید كه: «والله ما كانت لى فى الخلافه رغبه و لا فى الولایه اربه ولكنكم دعوتمونى الیها و حملتمونى علیها» (15) ;
«به خدا سوگند!، من نه به خلافت تمایل داشتم و نه از پذیرفتن آن هدف بدى در سر مىپروراندم; این شما بودید كه با بیعتخود مرا به آن دعوت و بر گرفتن زمام آن وادارم نمودید.»
پیمانشكنى
با اینكه مردم با اكثریت قاطع دستبیعتبه امام خویش دادند، ولى هنوز چند صباحى نگذشته بود كه عدهاى پیمانشكنى را آغاز نموده، با كارشكنىها و شورشهاى پى در پى خود مانع استقرار حكومت نوپاى امیرالمؤمنین(ع) و گسترش عدل و داد و تحقق اهداف عالى آن شدند.
امام على(ع) از این پیمانشكنان زمان خود و مارقین و قاسطین كه به خاطر ریاستطلبى و فقدان بصیرت دینى در برابرش طغیان نمودند چنین یاد مىكند كه:
«فلما نهضتبالامر نكثت طائفه و مرقت اخرى و قسط آخرون» (16) ;
«زمانى كه زمام حكومت را در دست گرفتم، گروهى پیمان خود را شكستند و عدهاى از اطاعتم سرپیچى نموده و از دین خارج شدند و دستهاى براى ریاست و مقام از اطاعتحق سرباز زدند.»
حال جاى سؤال است كه انگیزه این طغیانها و پیمانشكنیهاى بىسابقه چه بود؟ چرا با شخصیتى همچون امام على(ع) مخالفت ورزیدند؟ خلیفهاى كه خود انتخاب نموده بودند و بر آرمانهاى والاى او آشنایى داشتند. با اندكى فراست، اوضاع آشفتهاى را در آغاز خلافت امام على بنابیطالب(ع) در جامعه اسلامى مىیابیم; دورهاى كه خویشان خلیفه پیشین و فرومایگان متملق با مقدم داشتن خواسته سردمداران حكومت، بر همه چیز تسلط یافته و بیتالمال مسلمین را جزئى از ثروتهاى كلان خویش مىشمردند; ثروتهاى افسانهاى كه نوعى تقلید از امپراطوریهاى بزرگ عصر و پادشاهى زمان جاهلیتبود.
امیرالمؤمنین وارث اجتماعى بود كه معاویه در آن، قدرتى همانند قدرت پادشاهان روم براى خویش فراهم ساخته بود; بدیهى است در چنان شرایطى هر اقدامى براى اصلاح وضع نابسامان موجود، با كارشكنیهاى كوبنده روبرو مىشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 181]