واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: انديشه - آموزش فلسفه؛ معطوف به مسائل واقعي
انديشه - آموزش فلسفه؛ معطوف به مسائل واقعي
سعيد حناييكاشاني در گفتوگو با مهر درباره شكل آرماني آموزش فلسفه گفت: اگر آموزش فلسفه تنها تكرار عقايد گذشتگان باشد هيچ فايدهاي براي دانشجو نخواهد داشت، چون صرف عقايدي كه در زماني ابراز شدهاند بدون اينكه ما بفهميم چه نسبتي با زمانه و روزگار خودشان داشتهاند و چه تحولي در جامعه ايجاد كردهاند و چه دليري و جسارتي در گويندگان آنها وجود داشته و آنها چه بهايي براي گفتن چنين سخناني پرداختهاند و تا چه اندازه بشريت را به جلو بردهاند، بيفايده است. كاشاني گفت: ما بايد توجه كنيم انديشههاي فلسفي گاهي به قيمت جان افراد تمام شدهاند و بسياري زندگي خود را بر سر اين انديشهها از دست دادهاند و بسياري نيز مشقات و تنگناهاي زيادي تحمل كردهاند. بنابراين بايد بدانيم فلسفه يكي از خطرناكترين انديشهها در تمام جوامع بشري بوده است. وي افزود: يكي از مسائلي كه همواره مشاهده ميشود، سركوب فلاسفه و انديشمندان است بنابراين فلسفه اصولا خطرناك است و بايد ديد آيا در جوامع، انديشمند فلسفي اين امكان و جواز را دارد كه بتواند به صورت فعال به مسائل و موضوعاتي بپردازد كه آن جامعه درگير آن است يا خير. كاشاني يادآور شد: فلسفهورزي بايد معطوف به مسائل واقعي باشد كه جهان پيرامون يك متفكر را شكل داده است. وقتي انديشههاي فلسفي را از گذشته بررسي ميكنيم ممكن است توجه نكنيم كه اين انديشهها در زمينه خاصي برخاستهاند و به نيازها و به پرسشهايي پاسخ دادهاند كه براي گويندگان آنها اساسي بوده است.
استاد فلسفه دانشگاه شهيد بهشتي در ادامه گفت: اولين چيزي كه ما بايد از فلسفه بياموزيم دليري است. دليري پرسش كردن، دليري انديشيدن و دليري تك بودن و تكرو بودن و به دور از موجهاي جامعه حركت كردن. اگر فيلسوفان چنين جرأتي را نميداشتند انسان همچنان در دوران غارنشيني به سر ميبرد، بنابراين همانطور كه پيامبران افرادي بودند كه انديشههاي بشري را دگرگون كردند و جرأت مقابله با جمع را داشتند و از قوم و قبيله خود بريدند و انديشههاي تازه طرح كردند، فلاسفه هم به نوعي همين رسالت را پيشه كردند و به همين دليل ميبينيم كه نزد برخي از فيلسوفان اسلامي، بعضي از فلاسفه يوناني شأني همتراز پيامبران دارند، چون فيلسوفان هم كارشان اين است كه انديشههاي كهن و آداب و رسوم و هر چيزي كه بدون دليل پذيرفته شده است و به سود بشريت نيست را با انديشههاي نقادانه خود كنارگذارند و بهاي سنگيني نيز براي آن پرداخت كردهاند. وي در ادامه گفت: نميتوان آموزش فلسفه را محدود به عقايد انتزاعي و بريده از زمان و مكان و پرسشهاي اساسي بكنيم چون اينگونه آموزش فلسفه، آموزشي ملالآور و بدون روح خواهد بود كه دانشجو از آن چيزي نميفهمد و ارزش رنجهايي را كه انديشمندان براي آنها كشيدهاند را درك نميكند. كاشاني افزود: فلسفه بايد جرأت انديشيدن را بياموزد و پس از آن است كه فهميده ميشود همه انديشهها قابل نقد هستند. وقتي ما جرأت داشته باشيم فكر كنيم، ميفهميم كه انديشه فلاسفه كاملا درست و عاري از عيب و نقص نيستند، بنابراين نه تنها فيلسوف بايد جرأت داشته باشد كه با انديشههاي حاكم در جامعه خود به مبارزه برخيزد بلكه دانشجو هم بايد اين جسارت را داشته باشد كه با انديشههاي استاد خود مخالفت كند. استاد دانشگاه شهيد بهشتي در مورد وضعيت فعلي آموزش فلسفه در ايران اظهار داشت: يكي از اشكالات آموزش فلسفه در كشور ما اين است كه به نقل انديشههاي ديگران ميپردازيم و اين را ملاك قرار دادهايم. ما اكنون يك فلسفه زنده نداريم كه مسائلي را كه امروزه جامعه با آنها دست به گريبان است نشان دهد. اينكه ما از مسائل خودمان فرار كنيم و به ترجمه بپردازيم و انديشههاي ديگران را بدون ارتباط با مسائل خودمان شرح دهيم، كاري بيروح و گريز از زمان و مكان و بيفايده است، از اين جهت كه نميتواند به ما نشان دهد چگونه بايد با افكار، سنتها، جامعه و مسائلمان پيوند برقرار كنيم.
حنايي كاشاني افزود: از ديگر مشكلات آموزش فلسفه در ايران اين است كه اساتيد اكراه دارند به مسائل معاصر جامعه خود بپردازند چون بعضي مواقع جامعه حساسيت نشان ميدهد و از راه تكفير و طرد متفكران را ميترساند. به همين دليل ميبينيم در تاريخ فلسفه، رشد آن مربوط به دورههايي خاص و شرايط به خصوصي است. وي تصريح كرد: زماني كه جامعه آزاد بوده و انديشه حرمت داشته باشد شاهد شكوفايي فلسفه خواهيم بود، در غير اينصورت آموزش فلسفه ميتواند مانند آموزش هر چيز ديگري باشد و از آن رشد انديشه بيرون نميآيد و ميشود مانند رشتههاي ديگر كه عدهاي مدرك بگيرند و از طريق آن مشغول به كار شوند.
اين پژوهشگر فلسفه پيرامون بهرهگيري جوامع مختلف از فلسفههاي يكديگر اظهار داشت: در فلسفه فقط زمانه و مسائل مطرح نيستند بلكه يكي از مولفههاي مهم زبان است، چون وقتي كسي به تفكر ميپردازد با زبان خاصي فكر ميكند و هر زباني امكانات خاص خود را دارد، همانگونه كه جوامع شرايط خاص خود را دارند. بنابراين نميتوان توقع داشت وقتي فيلسوف يوناني، رومي، اسلامي، آلماني، فرانسوي، انگليسي ميانديشند اينها محصول يكساني به وجود بياورند.
حناييكاشاني گفت: در عرصه فلسفه بايد توجه كنيم كه زبان براي انديشيدن يك امكان به ما ميدهد و جهان زيستمحيطي نيز امكاني ديگر و ممكن است ما مفاهيمي را از كشورهاي ديگر بگيريم، دگرگون كنيم و در زندگي خود به كار ببنديم. به همين دليل وقتي ايرانيها و مسلمانان با فرهنگ يوناني آشنا ميشوند بسياري از انديشههاي يوناني در فرهنگشان مؤثر واقع ميشود و همينطور زماني كه لاتينيها در قرون وسطي با فرهنگ اسلامي آشنا ميشوند بسياري از مفاهيم آن وارد فرهنگشان ميشود. وي يادآور شد: هيچ جامعهاي نيست كه بتوان توليد انديشه آن را خالص در نظر گرفت و گمان كرد همه انديشهها از درون خود بيرون آمده است. همه تمدنها از طريق ترجمه و انتقال فرهنگها با يكديگر مرتبط ميشوند اما هركدام با توجه به ويژگيهاي خاص خود يك راه متمايز را انتخاب ميكنند. بنابراين تفاوت فلسفههاي يوناني، اسلامي، انگليسي، فرانسوي، آمريكايي را ميتوان از طريق واژگان، مفاهيم، طرح مسائل و دستاوردهايي كه دارند فهميد، يك تمدن با فلسفه خاص خود شكل ميگيرد و شناخته ميشود.
شنبه 2 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 101]