واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مرز حقيقت و واقعيت
در مقدمه کتاب " کاوه گلستان، ثبت حقيقت در ايران" که در پاييز گذشته در نمايشگاه کتاب فرانکفورت از آن رونمايي شد، محمد فرنود مطلبي نوشته که به مناسبت سالگرد درگذشت او در منتشر شده است. ميگفت، من كاوه هستم، كاوه گلستان (عكاس) نه بالا، نه پايين، نه چپ، نه راست، فقط براي ثبت واقعيت به دنيا آمدهام!ميگفت در واقعيت، اين حقيقت است كه زجر ميكشد. تنها با استناد به تاريخ و نقطهنظرهاي گسترش بشريت است كه انسان ميتواند خود را شناخته و جلو ببرد، عكاسي در جهت ثبت تاريخ از مقام ويژهاي برخوردار است، عكاسي يعني قضاوت و قضاوتكاري است بسيار سخت. عكاس و عكاسي واقعي در بعد كاربردي همه هنرها را به جز سينماي مستند به شاگردي دعوت ميكند چراكه به كمك عكس، عكاس واقعي ميتواند در كمترين زمان ممكنه حافظه هنري جامعه جهاني را افزايش دهد، پس عكس سندي ميشود بر واقعيت سيال و انتقال برشي از تاريخ، به اعتقاد من كاوه يك عكاس و يك واقعيت تمام عيار بود. كاوه عكاسي را قبل از انقلاب اسلامي ايران انتخاب كرد تا پيامهاي هشداردهندهاش را در هر وضعيتي حتي قرمز اعلام كند، در درگيري حوادث بعد از پيروزي انقلاب در يك تظاهرات كه منجر به شكستن دست من شد كمك كرد و مرا به بيمارستان رساند و از آن لحظه تا زمان مرگش دوستي بسيار عميق و نزديك ما، همراه با دهها كار مشترك و بسط و گسترش عكاسي خبري و اجتماعي در ايران و شناساندن آن به جهان ادامه داشت. قبل از دوستي مشتركمان شخصيت كاوه را در مجموعه عكسهاي"كارگر، روسپي، مجنون" ديده بودم. عكسهايي كه حالا بعد از 30 سال توسط هنگامه همسرش و پسرش مهرك در كتابي نفيس (همراه با عكسهايي از انقلاب و جنگ تحميلي) به چاپ رسيدهاند؛ گزارشي كه توسط ساواك رژيم شاه در شروع روزهاي انقلاب اسلامي ايران در نمايشگاهي پلمب گرديد، اين گزارش هيچگاه از تاريخ عكاسي ايران پاك نخواهد شد و دهها گزارش ديگر كه اگر نبودند همان گزارش تصويري "كارگر، روسپي، مجنون" او براي عكاس بودن كفايت ميكرد. او با يك تفكر از پيش تعيين شده به سراغ موضوعات ميرفت و مجموعه كارهاي او از مسائل اجتماعي، انقلاب و جنگ تحميلي عليه مردم ايران، در يك سناريو تعريف ميشوند كه از آنها به عنوان يك خانواده ميتوان نام برد و مجموعه آنها از منظر من ميشوند"كاوه عكاس." او براي شكل دادن اين خانواده به خيلي از مناطق ايران سر كشيد، ثبت و منتشر كرد و مشكلات را در تمام مراحل زندگياش به جان خريد و اسناد باارزشي از خود به جاي گذاشت. براي ثبت اين كارها نظم و انضباط خاصي داشت كه يك عكاس حرفهاي بايد داشته باشد و مهمتر از همه ساده عكس گرفتن و ساده زيستن او بود كه تا زمان مرگش هيچگاه تغيير نكرد. در مسائل اجتماعي با انتخابي آگاهانه به سراغ انسانها ميرفت و هيچگاه موضوع انسان را در دوره معاصر رها نكرد و از آن فاصله نگرفت. كاوه براي ديدن موضوعهاي حساس چشماني تيزبين و براي ثبت آنها استعدادي شگرف داشت كه نشأتگرفته از روح بزرگ و آرمانخواه او بود. كاوه اعتقاد داشت كه فرآيند تهيه عكس كه با ذهنيت و شناخت و استنباط و بينش يك عكاس توليد ميشود، او را به انتخاب از ميان توده عظيم اطلاعات روياروي خود وا ميدارد تا به عمل نهايي چكاندن شاتر دوربين منجر شود. فشردن دكمه شاتر دوربين نتيجه لايههاي بيشماري از عملها و عكسالعملهاي خودآگاه و ناخودآگاه عكاس است. به اعتقاد من چنانچه دو عكاس از يك موضوع واحد در يك زمان عكس بگيرند بيشك عكسها متفاوت خواهند بود، پس اين ساختار ذهني عكاس است كه نظر و نگاه خود را به چشمان ديگران ميريزد و براي كاوه نيز عكس، برگرداني از واقعيت بود، چرا كه عكاس خبري چشم يك اجتماع است، ميبيند، كشف ميكند، فاش ميسازد و لحظهاي پرمعنا را ميربايد و در چند دقيقه در چشمان جهاني تزريق ميكند و در نهايت شناخت به وجود ميآورد. عكاس واقعي انسانها را شاد، گريان و عصباني ميكند و آرامش ميبخشد. و كاوه نيز اينگونه عمل ميكرد. در جنگ كه بوديم بارها با كاوه، منوچهر، آلفرد، صياد و شانديز از كنار مرگ عبور كرديم و جنگ تجربه ملموس مرگ بود. هر لحظه در كنارت و همه چيز به يك مو بند، كاوه ميگفت ميبيني چه ساده آدمها در كنار هم براي رسيدن به يك چيز والاتر شهيد ميشوند و جان ميبازند. بعثيهاي عراقي ميآمدند و حمله ميكردند. بمبها ميريختند و مردم را آواره از كاشانهشان و ملت ايران نيز 8 سال ايستاد و مبارزه كرد و خاك كشورمان را آزاد كرد و كارهاي جنگ او در مناطق كپرنشين آبادان بسيار تكاندهنده و اسنادي هستند از جنايات رژيم عراق عليه مردم مظلوم ايران. به اعتقاد من مهم نيست كه يك عكاس در جنگ عكس خوب و يا زيبايي بگيرد كه اين از وظايف اوليه اوست، مهم اين است كه از چه موضوعي عكس زيبا ميگيرد تا عكس و نام او ماندگار شود، كاوه اصلا با مسائل هنري عكس سروكاري نداشت و هنر اين نوع عكاسي هم در بيهنر بودن آن هست. برخورد مستقيم با واقعيت و انتقال درست واقعيت؛ كاري كه كاوه بين مرز حقيقت و واقعيت به قضاوت مينشست. با دگرگوني تكنولوژي در عصر ارتباطات از سال 1995 او با شناخت 3 عامل و 3 شاخصه كلان توليد، مديريت و بهرهوري از اطلاعات و تصوير، عكاسي خود را با ساختن فيلمهاي مستند و گزارشهاي خبري با شبكههاي تلويزيوني آغاز و توسعه بخشيد. سرانجام كاوه چند روز قبل از سقوط صدام در 13 فروردين 1382 جان خود را در منطقه كردستان عراق تسليم مرگ كرد. كاوهاي كه اعتقاد داشت عكاس جنگ بايد خطر كند اما بايد سالم بماند تا عكسهايش را منتشر كند و متاسفانه او اين منطق را رعايت نكرد. اين را نوشتم تا حق مطلب را در مورد عزيزترين دوست و همكارم به دور از احساسات و تعصب ادا كرده باشم، عزيزي كه هيچگاه خلاء او برايم پر نخواهد شد، او جانش را فداي نظم و انضباط و تعهد به كار روزانهاش كرد، نه موضوع مقابلش در آن روز. وقتي پيكر كاوه را به بيمارستان تهران رسانديم، تصميم گرفتم در خلوت با او خداحافظي كنم، به دور از چشمان همه در تنهايي به سراغش رفتم و به ياد جمله شانديز در"جزيره فاو" افتادم كه به كاوه و من گفت: ما داريم هر روز از اين شهدا و جنازههاي عراقي عكس ميگيريم، يك روز يكي هم از جنازه ما عكس خواهد گرفت و من نميدانستم كه بايد روزي چهره عزيزترين دوست و همكارم را ثبت كنم. كاوه نيست، اما بخشي از روحيات اصلي عكاسي ايران و يكي از ستونهاي اصيل عكاسي ايران هست. جسم كاوه نيست، اما روح كاوه در عكسهايش جاري است... كوتاه ميگويم: كاوه نيز يكي از عكسهاي جنگ شد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 745]