واضح آرشیو وب فارسی:فارس: استاد فلسفه کالج بتل:روند تخصصیشدن علوم در راستای سکولاریزه شدن روی داد
چاد میستر استاد فلسفه کالج بتل آمریکا معتقد است فلسفه اسلامی هیچ گاه تقسیمات قارهای و تحلیلی را که در غرب رخ دادند، تجربه نکرده و همیشه مایل به استفاده از آن دسته از منابع غنی بوده است که از طریق تجربه، نظم استدلالی و تحلیل مفهومی به دست میآمدهاند.
به گزارش خبرگزاری فارس، چند سالی است که واژگانی همچون «فلسفه اخلاق»، «فلسفه علم»، «فلسفه دین» و واژگان مشابه در میان اهل فلسفه در ایران رایج شده است. خاستگاه این رواج، آشنایی فیلسوفان معاصر ایران با فلسفه غرب و ترجمه و انتقال آنها به حوزه فلسفی کشورمان است. در حقیقت این واژگان ابتدا در فلسفه جدید غربی پدید آمده و پس از انتقال به حوزه فلسفی ما، رفته رفته جایگاه خود را در زبان اهل فلسفه این دیار باز کردهاند. البته این سخن به این معنی نیست که مباحث مطرح در ذیل این عناوین در سنت فلسفی ما مورد توجه نبودهاند. بدون شک بخشی از این مباحث در آثار فیلسوفان اسلامی ـ مخصوصا فیلسوفان متقدم ـ مورد بررسی قرار گرفتهاند؛ چنانکه در فلسفه باستان غربی نیز بسیاری از این مباحث مورد توجه و علاقه فیلسوفان بودهاند. اما ظهور این عناوین و شاخههای مستقل از دوران جدید فلسفه در مغرب زمین آغاز شده و اکنون میان ما نیز کم و بیش رواج یافته است. پس از مدتی اصطلاح «فلسفههای مضاف» به منزله نامی مشترک برای این عناوین جدید در ایران رایج شد. برای بررسی دقیقتر اهمیت فلسفههای مضاف در مغرب زمین، وبگاه طلیعه گفتوگویی با پروفسور چاد میستر استاد فلسفه و الهیات کالج بتل آمریکا انجام داده است: *از چه دورانی شاهد تقسیمبندی در فلسفه به فلسفههای مضاف هستیم؟ چه رشتههای تخصصی فلسفه در غرب در حال حاضر حائز اهمیت هستند؟ در دوران باستان و وسطی، فلسفه مانند امروز به شاخههای مختلفی تقسیم نمیشد. اما همچون شاخههای دیگر تحقیق، فلسفه هم به تدریج تخصصی شد و شاخههای مختلفی پیدا کرد. در غرب، عموما شاخههای اصلی فلسفه عبارت بودند از: متافیزیک (که مربوط به تحقیق در ماهیت واقعیت بنیادین شده و اساسا به این سوال پاسخ میدهد که مفهوم وجود چیست؟)، معرفتشناسی (که به ماهیت آگاهی میپردازد)، اخلاق (که بر مساله اخلاق و توجه به تقوا، گناه و درست و غلط متمرکز شده است)، منطق (که مطالعه تعقل محض است) و زیباییشناسی (که به معنای مطالعه هنر و زیبایی است) تقسیم میشوند. اما شاخههای مهم تخصصی فلسفه مانند اقسام ذکر شده در بالا و خیلی بیشتر از اینها هم وجود دارند. *در غرب بر روی کدامیک از شاخههای تخصصی فلسفه(فلسفه مضاف) بیشتر تمرکز شده است و چرا؟ این شاخههای فلسفه در غرب در معرض توجه بیشتری قرار دارند: اخلاق، متافیزیک، معرفتشناسی، فلسفه علم، فلسفه زبان و فلسفه مذهب. دلایلی مختلفی برای اینکه چرا هر یک از این شاخهها در کانون توجه قرار دارند، وجود دارد. اما محدودیت فضای اینجا تنها مجال توضیح چند دلیل را رخصت میدهد: اولا، در حالیکه بسیاری از شاخههای فلسفه، بسیار انتزاعی (مانند متافیزیک) هستند، فلسفه اخلاق بسیار عملی به نظر میرسد. در حال حاضر این مساله در غرب بسیار مرسوم شده که برای حرفههای مختلف، بیمارستانها و خانههای سالمندان و به منظور گفتگو در مورد مشکلات اخلاقی پیش آمده در چنین بسترهایی، با متخصصین علم اخلاق مشاوره میکنند. حتی فراتر از این، متخصصین علم اخلاق خود را با فعالیتهای محیطی و مسائل اخلاقی مانند سقط جنین، اتانازی(مرگ آسان) و حتی مسائلی دیگری همچون مهاجرت و مسائل مربوط به کثرت گرایی دینی درگیر میکنند. همه اینها در غرب، موضوعاتی مهم به شمار میآیند. فلسفه علم، به دلایل زیادی شاخه مهم دیگری از فلسفه است. یک دلیل این است که نمود عملی علم هیچگاه به شکل واضح قابل فهم نخواهد بود. بنابراین، یک سوال مهم این است که چه معیارهایی برای تمییز یک نظریه علمی در برابر یک نظریه شبه علمی وجود دارند؟ کیهانشناسی علم است اما طالع بینی علم نیست. اما چرا؟ کار فلسفه علم، آزمودن چنین سوالاتی است. *دلیل جذابیت فلسفه علم چیست؟ دلیل جذابیت فلسفه علم، پیشرفتهای حاصل شده علمی و سوالاتی هستند که در همین راستا، در باب تاریخ بشریت، هویت و جایگاه ما در عالم هستی پیش آمدهاند. به عنوان مثال، برخی از دانشمندان و فلاسفه علم بر این باورند که فلسفه سیر تکامل ثابت کرده که حیات به وسیله خداوند به وجود نیامده و این هستی هم هدف و مقصد مشخصی ندارد. سایر فلاسفه علم با این موضوع مخالف هستند و معتقدند که پیچیدگی زندگی و نظم دقیق هستی، شواهدی هستند مبنی بر خلق عالم هستی توسط خداوند. *فلسفه دین از چه جهت در حال حاضر در مغرب زمین مورد توجه است؟ فلسفه دین هم امروزه در کانون توجه غرب قرار گرفته است. یک از دلایل آن هم این است که با ظهور (پدیده) جهانی شدن، تماس میان پیروان سنن دینی مختلف با یکدیگر افزایش یافت. به عنوان مثال، اسلام در غرب، در حال رشد است و بسیاری ازغربیها آشنایی با آموزه ها و اعمال مربوط به آن ندارند. برای برخی، اسلام همان چیزی است که در اخبار و رسانهها تحت عناوینی مانند اعمال تروریستی داعش یا القاعده میبینند. از آنجائیکه فلاسفه دین(مذهب)، اصول اعتقادات مذاهب جهان و روابط میان آنها را مورد بررسی میدهند، بنابراین کار آنها منجر به افزایش علاقمندی به اسلام و سایر ادیان میشود. *کدامیک از رویکردهای قارهای و یا تحلیلی در فلسفه برای تحلیل بهتر شاخههای تخصصی فلسفه(فلسفه مضاف) بهتر هستند؟ تشکیکهای زیادی در مورد ماهیت رویکردهای قارهای و تحلیلی و چرایی اهمیت آنها وجود دارد. به طور خلاصه، فلسفه قارهای که خاستگاه آن به قاره اروپا باز میگردد، رویکردی در فلسفه است که تحت تاثیر برخی از متفکرین مانند «ژان پل سارتر»، «ادموند هوسرل»، «ژاک دریدا»، «مارتین هایدگر» و «هانس جورج گادامر» قرار دارد. پیشتر، این رویکرد با نام اگزیستانسیالیسم و پدیدارشناسی، شناخته میشد. رویکردی که بر ظهور و وجود تاکید میکند. فلسفه تحلیلی (برخی اوقات به خاطر اینکه بیشترین کاربرد این فلسفه در آمریکا و بریتانیا است، آنرا آنگلو – اَمریکن مینامند)، مشخصا بر نظم استدلالی و تحلیل مفهومی تاکید کرده و اغلب از منطق صوری استفاده میکند. در آمریکا و بریتانیا، بیشتر از رویکرد تحلیلی استفاده میکنند تا قارهای. بنابراین شاخههای تخصصی فلسفه در آنجا، با رویکرد تحلیلی بررسی میشوند. هرچند درست است که بسیاری از فلاسفه معاصر در غرب از هر دو طیف قارهای و تحلیلی، از یکدیگر قدردانی میکنند. جالب است که فلسفه اسلامی هیچگاه تقسیمات قارهای و تحلیلی را که در غرب رخ دادند، تجربه نکرده است. فلسفه اسلامی همیشه مایل به استفاده از آن دسته از منابع غنی بوده است که از طریق تجربه، نظم استدلالی و تحلیل مفهومی به دست میآمدهاند. انتهای پیام/
95/05/27 :: 14:13
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 107]