واضح آرشیو وب فارسی:فرهنگ نیوز:
پرفروش هاي سوره:
كتاب هاي پرفروش سوره مهر در نمايشگاه كتاب را بشناسيد مجموعه «ضد» و «گريه هاي امپراطور» هر دو اثر فاضل نظری هستند که توانست در سی امین نمایشگاه کتاب با استقبال خوبی از سوی مخاطبان همراه شود.
به گزارش فرهنگ نیوز ، انتشارات سوره مهر همزمان با سي امين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران كتاب هاي خود را در اين نمايشگاه عرضه كرده است .
کتاب هاي ذيل آثار پرفروش اين انتشارات در نمايشگاه كتاب است:
«آب نبات هل دار»، نوشته مهرداد صدقی، کتابی در حوزه ادبیات داستانی است که با زبان طنز آمیز، قصه ای جذاب از دهه 60 را روایت می کند.
در بخشی از فصل قدم نو رسیده می خوانیم:وقتی آقا برات با چای برگشت با لبخند از من پرسید: خب محسن جان چه احساسی داری؟
-خوشحالم... همهش میترسیدم بچه دختر بشه و من دایی بشم. ولی شانس آوردم که پسر شد و عمو شدم!
همه خندیدند. وقتی دیدم توانستهام بقیه را بخندانم، سعی کردم نطقم را ادامه دهم.
- ولی اگه الان خود داداش محمدم اینجا بود، بیشتر خوشحال بودم.
از این جمله هم همه استقبال کردند. حتی، به رغم اینکه فکر می کردم فضا را احساسی میکند، کلمه «بیشتر» لبخند بر لبها آورد.
- ماشاء الله چه بچه فهمیدهای شده...
- ها، الان دیگه بزرگ شده د... گذشت آن زمانی که هیچی نمیفهمید.
تعریف و تمجیدها همچنان ادامه داشت. من هم که مثل خر داشتم کیف میکردم و بلبل شده بودم سعی کردم میخ آخر را بکوبم.
«دختر شينا» نوشته بهناز ضرابی زاده، خاطرات قدم خیر محمدی کنعان اتس.
در بخشی از این کتاب آمده است:
گفتم من زندگی این زن را مینویسم. تصمیم را گرفته بودم. تلفن زدم. خودت گوشی را برداشتی. منتظر بودم با یک زن پُر سن و سال حرف بزنم. باورم نمیشد. صدایت چقدر جوان بود. فکر کردم شاید دختر باشد. گفتم: «میخواهم با خانم حاج ستار صحبت کنم.» خندیدی و گفتی: «خودم هستم!»
شرح حالت را شنیده بودم، پنجتا بچه قد و نیم قد را دست تنها بعد از شهادت حاج ستار بزرگ کرده بودی؛ با چه مشقتی، با چه مرارتی!
گفتم خودش است، من زندگی این زن را مینویسم و همه چیز درست شد. گفتی: «من اهل مصاحبه و گفتگو نیستم.» اما قرار اولین جلسه را گذاشتی. حالا کِی بود، اول اردیبشهت سال ۱۳۸۸. فصل گوجه سبز بود. میآمد خانهات؛ مینشستم روبه رویت. ام.پی.تری را روشن میکردم. برایم میگفتی؛ از خاطراتت، پدرت، مادرت، روستای باصفایتان، کودکیات. تا رسیدی به حاج ستار و جنگ. بار سنگین جنگ ریخته بود توی خانه کوچکت، روی شانههای نحیف و ضعیف تو؛ یعنی قدمخیر محمدی کنعان و هیچکس این را نفهمید.
«وقتي مهتاب گم شد» نوشته حمید حسام، دربرگیرنده خاطرات علی خوش لفط است.برشی از کتاب اینگونه است: «نمیدانم چرا، شاید اثر موج انفجار بود شاید هم تاثیر از دست دادن این همه عزیز و رفیق، که گوشی را از دست سالار آبنوش گرفتم و به فرمانده لشکر گفتم: «کسی نمانده، ما تنها هستیم.» فرمانده گفت: «اگر ترسیدی...» پاک قاتی کردم و جواب تندی به فرمانده لشگر دادم... م. دوباره داخل کانال رفتم و طول آن را طی کردم. دیگر نمیخواستم لحظهای درنگ کنم و چشمم به پیکر غرق به خون بچهها بیفتد... د. از بالای دژ آخرین نگاه را به انبوه جنازهها انداختم و نگاهم روی نخلستانهای چپ و راست دژ ماند؛ همان نخلستانی که قبل از آمدن با کاکل نخلهایش به ما میخندید، اما حالا تماما بی سر شده بود و تا کمر سوخته... . وقتی به ابوشانک رسدیم حال حضرت زینب برایم تداعی شد. اگر در مرحلهی اول عملیات ۱۲۰ نفر رفتیم و ۴۵ نفر برگشتیم، این بار از ۱۲۰ نفر فقط ۹ نفر مانده بودیم. آن قدر دلم تنگ شده بود که حتی گریه هم نمیکردم. بغضی گلوگیر راه نفسم را بسته بود.»
«گلستان يازدهم» نوشته بهناز ضرابی زاده یک عاشقانه آرام در دل جنگ به شمار می رود و خاطرات زهرا پناهی روا، همسر علی چیتسازیان از سرداران شهید استان همدان را روایت می کند.در بخشی از این کتاب آمده است: «یک لحظه چشمم افتاد توی آینه. علی آقا داشت نگاهم میکرد. خجالت کشیدم. زود نگاهم را دزدیدم و سرم را پایین انداختم. این اولین باری بود که علی آقا درست و حسابی مرا میدید.»
«دا» نوشته سیده زهرا حسینی یکی از آثار دفاع مقدس است که از جمله آثار پرفروش چندین سال نمایشگاه کتاب به شمار می رود.
در بخشی از این کتاب آمده است:
«صدای انفجار گلوله ی توپی از سمت محرزی شنیدم. صدای مهیبی بود. موجش برای یک لحظه همه چیز را در آن طرف لرزاند. از دور گرد و خاک شدیدی بلند شده بود که محل اصابت گلوله ی توپ را نشان می داد. با دوستم به طرف آن دویدیم. آن طرف شط بین نخلها و خانه های محقر روستایی به دنبال محل انفجار گشتیم صدای گریه و زاری زنی ما را به سوی خود کشاند. از بین کوچه ها و خانه های کاهگلی گذشتیم . صدای ضجه و گریه هر لحظه شدیدتر می شد. پرسیدم کجایید؟ جواب بدهید ولی باز صدای گریه و زاری می آمد. فریاد کشیدم - آهای جواب بدهید و این بار جوابم را دادند.»
96/2/17 - 15:47 - 2017-5-7 15:47:23
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فرهنگ نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]