تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 15 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):پيامبر خدا هنگام نشستن، بيشتر رو به قبله مى نشست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1838233371




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

باور نمی کنید اما چهارشنبه سوری این طور بود!


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: باور نمی کنید اما چهارشنبه سوری این طور بود!
گاهی فکر می کنم خاطراتم به اعصار گذشته تعلق دارد. به دوران دایناسورها نه کمتر از 30 سال پیش در تهران شهری که دوستش دارم!
  عصر ایران؛ مژگان افروزی*- سال شصت و هشت در آپارتمانی زندگی می کردیم که بیشتر ساکنان آن از ارامنه عزیز بودند.


تابستان ها ما در مراسم روز آبپاشی آنها شرکت می کردیم و چهارشنبه سوری ها آن ها پا به پای ما از روی بوته های آتشی که پشت هم در کوچه روشن شده بودند می پریدند و باهم سرخی تو از من، زردی من از تو می خواندیم.


چند سال بعد به کوچه ای دیگر نقل مکان کردیم. چهارشنبه سوری بود. خانم نامی، یکی از زنان مسن کوچه تمام بچه ها را جمع کرد و قاشق زنی را یادمان داد. چادرهای مادرها که از تمام هیکلمان بلندتر بود دور خودمان می پیچیدیم و با دخترها و پسرهای کوچه رفتیم قاشق زنی.


آقای نامی بقالی داشت. خانوم نامی در بقالی را باز کرد و سخاوتنمدانه دست های بزرگش را در کیسه نخود و کشمش و فندق و تخمه آفتابگردان و شکلات، فرو کرد و کاسه هایمان را پر از طعم های خوب کرد.


کوچه کودکی هایم کوچه ای بالا بلند بود و در هرخانه بچه هایی بودند که با نصف بچه های دیگر کوچه همسن بودند پس تمام اهالی محل در بازی ما شریک شده بودند. زنگ هرخانه را که می زدیم، انگار بزرگ خانه پشت در منتظرمان بود. زود در را باز می کردند و با خنده، مهربانی می کردند. کاسه هامان که پر شد بازی هم تمام شد. نشستیم یک گوشه تا جایی که نفس داشتیم تنقلات خوردیم.


خانوم نامی، فالگوش ایستادن هم یادمان داد ولی ما که چیزی سر در نیاوردیم برای اینکه پیش خانوم همسایه شرمنده نشویم ادای فالگوش ایستادن را در آوردیم که خب کلماتی که به ذهن آزاد و شادمان می رسید به جای اینکه عشق و پول و حسرت آرامش باشد، نخود و شکلات و بستنی و لواشک و آلوچه بود. آرزوهای ما هنوز به درد بزرگسالی آلوده نشده بود. هنوز فرشته هایی بودیم که در دست روزگار و بزرگترها تبدیل به شیطان نشده بودیم!


آخر بازی، خانوم نامی که بوی آش رشته اش تمام کوچه را مست کرده بود، برای تشویمان، آش رشته مهمانمان کرد و در سرمای آن شب کوچه، آش رشته خوشمزه خانوم نامی به جانمان گره خورد.


گاهی فکر می کنم خاطراتم به اعصار گذشته تعلق دارد. به دوران دایناسورها نه کمتر از 30 سال پیش در تهران شهری که دوستش دارم!


سالهاست که دیگر از آن چهارشنبه سوری های امن و شاد خبری نیست. شهر شبیه میدان جنگ سوریه و عراق و افغانستان است و هر لحظه انگار داعش و طالبان در کمین ما هستند.


امسال کمپینی راه افتاده که به حرمت آتش نشان های شهید، در چهارشنبه سوری بمب گذاری نکنیم! من به حرمت آتش نشان های شهید و آنها که نفس می کشند، به حرمت زن بارداری که در انتظار تولد نوزادی است، به حرمت قلب های نازک کودکانی که با هر شلیک ،گنجشک قلبشان می لرزد و... به حرمت زمین، این شب را که پایان یک سالم است کنار دوستان و عزیزانم جشن می گیرم. با گُل، بدون گلوله! 


*روزنامه نگار


تاریخ انتشار: ۱۳:۵۶ - ۲۴ اسفند ۱۳۹۵ - 14 March 2017





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن