واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: دختر جوان پدر و مادرخوانده را ترجیح داد!
دختر 29 ساله وقتی فهمید پدرش پس از جدایی از مادرش او را به خانوادهای دیگر سپرده بود، ترجیح داد به خانه پدر و مادر واقعیاش بازنگردد.
به گزارش خبرنگار ما، اوايل بهمنماه امسال بود كه زن ميانسالي به دادسراي امور جنايي پايتخت رفت و براي پيدا كردن دختر جوانش در خواست كمك كرد.
وي در توضيح ماجرا گفت: سالها قبل با مردي به نام شهرام ازدواج كردم و حاصل زندگي ما دو دختر شد. حدود 28 سال قبل در حالي كه دو دخترم خردسال بودند با شوهرم اختلاف پيدا كردم و از او جدا شدم و براي ادامه زندگي به شهرستاني در حوالي قزوين رفتم. مدتي گذشت تا اينكه دلم براي دو دخترم خيلي تنگ شد، به طوري كه توان تحمل دوريشان را نداشتم و به همين دليل به تهران آمدم تا دو دختر خردسالم را ببينم. وقتي به محل زندگي قبليام رفتم متوجه شدم، شهرام محل زندگياش را تغيير داده است. او به خاطر اينكه من به بچههايم نرسم محل زندگياش را تغيير داده بود، اما من مدتي بعد محل زندگي جديدش را پيدا كردم. وقتي به در خانه شهرام رفتم فقط يكي از دخترانم پيش او بود و از دختر كوچكم به نام رؤيا كه آن موقع يكسال داشت، خبري نبود. وقتي جوياي احوال رؤيا شدم شهرام جواب درستي به من نميداد، گاهي ميگفت دخترم پيش بستگان نزديكش است، گاهي هم مدعي بود كه رؤيا بيمار شده و فوت كرده است، اما من مطمئن بودم كه او دروغ ميگويد و قصد دارد مرا فريب دهد. پس از آن من دختر بزرگم را از او گرفتم و با خودم به شهرستان بردم، اما هيچ وقت نتوانستم رؤيا را فراموش كنم به همين دليل دوباره به جستوجو براي پيدا كردن او پرداختم تا اينكه از طريق يكي از بستگان شهرام فهميدم او رؤيا را به خانوادهاي فروخته است. من در اين مدت خيلي تلاش كردم تا آن خانواده را پيدا كنم، اما شهرام هيچ وقت آدرس آن خانواده به من نداد و هميشه مدعي بود دخترم فوت كرده است. الان به دادسرا آمدهام و از شوهر سابقم به اتهام فروش دخترم شكايت دارم و اميدوارم دخترم را پيدا كنم.
آغاز تحقيقات براي يافتن دختر گمشده پس از 28 سال
با طرح اين شكايت پرونده به دستور قاضي آرش سيفي، بازپرس شعبه چهارم دادسراي امور جنايي براي رسيدگي در اختيار تيم زبدهاي از كارآگاهان اداره يازدهم پليسآگاهي قرار گرفت. تحقيقات تخصصي مأموران پليس خيلي زود نتيجه داد و مأموران شهرام را شناسايي و به دادسرا احضار كردند. شهرام در بازجوييها گفت: من و همسرم زندگي خوبي به همراه دو دخترم داشتيم تا اينكه 28 سال قبل بهانهگيريهاي همسرم شروع شد. بعد از آن بود كه اختلافات ما بيشتر شد و در حالي كه رؤيا يكسال داشت و دختر ديگرم نيز سه ساله بود، همسرم ناگهان خانه را ترك كرد و به شهرستان رفت.
خانوادهاي كه بچهدار نميشدند دخترم را به فرزندي قبول كردند
من و دو دختر خردسالم تنها شديم. زندگي ما سخت شده بود و نگهداري از دو دختر خردسال براي من مشكل بود. هر روز كه ميگذشت مشكلات ما بيشتر ميشد. مدتي مجبور شدم كارم را ترك كنم و از دخترانم مراقبت كنم، به طوري كه با مشكل مالي هم روبهرو شدم و دوباره به كارم برگشتم. از طرفي هم هيچ كدام از بستگانم حاضر نبودند از دخترانم مواظبت كنند تا اينكه زن و شوهرجواني كه در همسايگي ما بودند و بچهدار نميشدند، پيشنهاد دادند رؤيا را به فرزندي قبول كنند. تصميم سختي بود، اما آنها خانواده خوبي بودند و من به آنها اطمينان داشتم به همين دليل دختر خردسالم را به عنوان فرزند به آنها دادم. من به زن و شوهر جوان قول دادم كه تا آخر عمر به سراغ دخترم نروم و چند روز بعد، آنها محل زندگيشان را تغيير دادند.
بزرگ شدن دخترم را از دور شاهد بودم
وي ادامه داد: وقتي آنها از محله ما رفتند خيلي دلم براي دخترم تنگ شد به طوري كه طاقت نياوردم و محله زندگي آنها را پيدا كردم، اما تصميم گرفتم به قولي كه به آنها داده بودم وفادار باشم؛ به همين خاطر خيلي روزها جلوی مدرسهاش ميرفتم و از دور او را تماشا ميكردم و هميشه دور را دور دخترم را ميديدم و شاهد بزرگ شدنش بودم. مدتي بعد همسرم دوباره به تهران برگشت و سراغ دخترانش را گرفت. از آنجايي كه مطمئن بودم رؤيا با آن خانواده خوشبخت ميشود، به همسرم گفتم رؤيا بيمار شده و فوت كرده است. او دختر بزرگم را از من گرفت و با خودش به شهرستان برد و من تنها شدم، اما چارهاي جز صبر نداشتم تا اينكه متوجه شدم از من به اتهام فروش دخترم شكايت كرده است.
مشخص شدن سرنوشت رؤيا پس از 28 سال
مأموران پس از اظهارات پدر رؤيا تحقيقات براي شناسايي زن و شوهر همسايه را آغاز كردند تا اينكه چند روز قبل محل زندگي اين خانواده كه در يكي از خيابانهاي غرب تهران بود، شناسايي کردند.
بررسيها نشان داد اين خانواده همراه دو دخترشان زندگي ميكنند كه حكايت از آن داشت دختر بزرگ آنها كه در حال حاضر 29 سال سن دارد، رؤيا همان دختر گم شده است. بعد از آن اين خانواده به دادسرا احضار شدند. مرد ميانسال مقابل قاضيسيفي گفت: من و همسرم بچهدار نميشديم. ما هميشه در حسرت بچه بوديم تا اينكه زن همسايه، شوهر و دو دخترش را رها كرد و به شهرستان رفت. پس از آن مرد همسايه براي نگهداري دو دخترش با مشكل روبهرو شده بود. هميشه دو دخترش را به خانه ما ميآورد و همسرم از آنها نگهداري ميكرد. همسرم مانند فرزند خودش از آنها مراقبت ميكرد. چند روز بعد در حالي كه همسرم خيلي به آنها وابسته شده بود، از من خواست رؤيا را به فرزندي قبول كنيم. وقتي موضوع را با مرد همسايه در ميان گذاشتم ابتدا قبول نكرد، اما چند روز بعد قبول كرد و ما رؤيا را به فرزندي قبول كرديم و برايش شناسنامه گرفتيم. ما در ادامه محل زندگيمان را تغيير داديم. از اينكه خدا رؤيا را به ما داده بود، خيلي خوشحال بوديم تا اينكه هشت سال بعد همسرم باردار شد و خدا فرزند دختر ديگري به ما داد. ما در اين مدت رؤيا را مثل دختر خودمان بزرگ كرديم و تلاش كرديم او متوجه موضوع نشود تا در زندگياش مشكلي پيش نيايد. من و همسرم او را به دانشگاه فرستاديم و الان تنها پدر و مادر واقعي او ما هستيم. در ادامه قاضيسيفي از مرد ميانسال خواست رؤيا را براي مواجهه شدن با مادر واقعياش به دادسرا بياورد.
دوست ندارم مادرم را پس از 28 سال فراموشي ببينم
هفته گذشته مادر واقعي رؤيا براي ديدن دخترش پس از 28 سال به دادسرا دعوت شد. رؤيا كه ساعتي قبل از حضور مادرش در شعبه چهارم دادسراي جنايي حاضر شده بود، پس از فهميدن سرنوشتش اعلام كرد هرگز دوست ندارد مادر واقعياش را ببيند.
وي گفت: مادر و پدر واقعي من همان پدر و مادري هستند كه 28 سال مرا در سختي بزرگ كردند. آنها در اين مدت در شادي و غم كنار من بودند و هرگز مرا تنها نگذاشتند. من دوست ندارم مادري را كه 28 سال قبل دخترانش را ترك كرده است، ببينم. وي هنگام ترك شعبه گفت: من پدرم را دوست دارم و اگر او خواسته باشد حاضرم او را ببينم، اما پدر و مادر واقعي من كساني هستند كه 28 سال است با آنها زندگي ميكنم. ساعتي بعد زن ميانسال كه به اميد ديدن دخترش به دادسرا آمده بود، متوجه شد دخترش تمايلي ندارد او را ببيند. بدين ترتيب پرونده دختر گمشده پس از پيدا شدن او به دستور قاضيسيفي بسته شد.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۵ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۲:۰۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 108]