تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798438427




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سرباز فداکار مریوانی: خوشحالم فراموش نشدم


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:  شهروند نوشت: از آن ظهری که سرباز ١٩ ساله مریوانی در پادگان «عجب شیر» برای نجات جان یک سگ پایش روی مین رفت، بیشتر از دو هفته می‌گذرد. محمد باختر که حالا نامش با عنوان «سرباز فداکار مریوانی» گره خورده، اگر چه روزهای سختی را برای عادت‌کردن به شرایط تازه می‌گذراند، اما فراموش‌نشدنش باعث شده همه چیز را راحت‌تر بپذیرد. او که چهار روز پس از این حادثه پای راستش را از دست داد، از دو سه ماه ديگر بايد به پاي مصنوعي خو كند و حالا كه به خانه منتقل شده همه روزها را روي تخت به شب مي‌رساند. 
 
معصومه ابتکار، معاون رئیس‌جمهوری و رئیس سازمان حفاظت محیط‌زیست که پیش از این در تماسی تلفنی از او تقدیر کرده و برای پیگیری وضع درمانی و پزشکی او به مدیرکل حفاظت محیط‌زیست آذربایجان‌شرقی (استان محل خدمت و بستری‌شدنش) دستور ویژه داده بود، همین دیروز، در دستور تازه‌ای از محمد مجابی، معاون توسعه مدیریت، حقوقی و امور مجلس خواست تا در صورت تمایل محمد را در سازمان حفاظت محیط‌زیست استخدام کند.
 
روز شنبه، ٢٧ آذرماه بود که محمد، برای نجات جان سگی گرفتار آن طرف سیم‌های خاردار منطقه عجب‌شیر پای خود را از دست داد. عمویش که روز حادثه نخستين کسی بود که خودش را به محمد رساند، به «شهروند» می‌گوید: «دو سه روزی است که بعد از همدردی و همراهی مردم حال روحی او بهتر شده و کم‌کم به وضع جدید عادت خواهد کرد.» محمد که آن روز با شنیدن صدای زوزه سگ گرفتار، آرام و قرار نداشت و هیچ نمی‌دانست که مینی خاموش زیر خاک نهفته، به «شهروند» می‌گوید، همین که حالا از او به خوبی یاد می‌شود، برای او بهترین دلخوشی است.
 

  از روز حادثه دو هفته می‌گذرد؛ حال روحی‌ات چطور است؟
 

خیلی خوب نیستم. هنوز نمی‌توانم به خوبی تمرکز کنم؛ اما همین که دیگران احوال می‌پرسند، آدم دلخوش می‌شود.
 

  جزيیات آن روز را هنوز از زبان خودت نشنیده‌ایم.
 

در برجک ٨ نگهبانی بودم. صدای زوزه سگ را شنیدم. صدایش تمام نمی‌شد. دیدم که در سیم خاردار گیر کرده. اجازه نداشتم محل نگهبانی را ترک کنم. تا یک ساعت‌و‌نیم معطل بودم و این پا و آن پا کردم تا زمان بگذرد و پست نگهبانی را تحویل بدهم. بالاخره رفتم، دیدم سگ آنجا گیر کرده. هر کاری می‌کردم دستم بهش نمی‌رسید. مجبور شدم یک دستم را محکم به سیم خاردار بگیرم و یک پایم را بگذارم آن طرف. بعد هم پای راستم را از زمین برداشتم و ساعت دو و نیم ظهر بود که منفجر شد.
 

  نمی‌دانستی پشت سیم‌های خاردار مین کاشته شده؟
 

خودم می‌دانستم آنجا میدان مین است؛ اما آن سگ گیر کرده بود باید درش می‌آوردم. پای راستم را گذاشتم آن طرف سیم خاردار و دستم بهش رسید. آزادش کردم. سگ خیلی زود رها شد. ٥٠ متری دور‌تر شده بود که پایم را آرام برداشتم و دیگر چیزی نفهمیدم.
 

  چند ساعت بعد به بیمارستان رسیدی؟
 

به محض انفجار مرا به پاسدارخانه بردند. همان جا جناب سروان شالش را به زخمم پیچید و با خودروي شخصی به بیمارستان عجب‌شیر برد. اورژانس آن بیمارستان گفت کاری از دستش برنمی‌آید و امکانات ندارند. برای همین مرا به بیمارستان امام رضای تبریز بردند. دو ساعت و نیم تا تبریز راه بود. آنجا پایم را شست‌وشو دادند و بستند. خیلی خون از من رفته بود؛ برای همین گفتند اینجا متخصص نداریم و باید ببریدش به بیمارستان شهدا. ساعت حول و حوش ١٠ شب بود که به بیمارستان بعدی رسیدیم؛ یعنی هشت ساعت بعد از انفجار. خون زیادی از بدنم رفته بود. مرا به بخش مراقبت‌های ویژه بردند و چند واحد خون بهم تزریق کردند. بعد از ٤ روز عمل شدم و پای راستم ١٠ سانتیمتر پایین‌تر از زانو قطع شد.
 

  چی باعث شد از دست‌دادن پایت را راحت‌تر تحمل کنی؟
 

وقتی پایم را دیدم، باورم نمی‌شد. ناراحت بودم اما افتخار می‌کردم که هدفم نجات یک حیوان بیگناه بوده. بالاخره حکمت خداست. سه ماه دیگر هم باید به پای مصنوعی عادت کنم.
 

  چقدر از سربازی‌ات مانده بود؟
 

١٢ ماهش رفته بود.
 

  بعد از آن مسئولان پادگان چه کردند؟
 

اگر آنها نبودند، زنده به بیمارستان نمی‌رسیدم. جناب سروان با خودروي خودش من را به پادگان رساند. همین حالا هم‌خدمتی‌ها هوایم را دارند.
 

  به وضع تازه پایت عادت کرده‌ای؟
 

بالاخره عادت می‌کنم. سختی‌اش این است که پای راستم ١٩‌سال با من بود و حالا دیگر نیست. اما وضع از روزهای اول بهتر است. وقتی به این فکر می‌کنم که برای چه این کار را کردم، تحملم بیشتر می‌شود.
 

  حمایت دیگران، مسئولان دولتی و استانی و مردم چطور بود؟
 

همین امروز خبر آمده که در سازمان حفاظت محیط‌زیست استخدام می‌شوم. از خانم ابتکار خیلی ممنونم. پیگیری او و مسئولان دیگر تا امروز خیلی خوب بوده. همین که یک شغل هم داشته باشم واقعا خوب است.
 

  دوست داری در حوزه محیط‌زیست فعالیت کنی؟
 

بله؛ همیشه دوست داشتم. به طبیعت همیشه علاقه داشتم. یادم است که در روستای «هانه شیخان» که زندگی می‌کردیم، سگ داشتم و ارتباطم با حیوانات خوب بود.
 

  الان هم در روستا زندگی می‌کنید؟
 

نه. ساکن شهر مریوان هستیم.
 

  بعد از این اتفاق و معاف‌شدن از سربازی تصمیمت برای زندگی چیست؟
 

 می‌خواهم همزمان که برای محیط‌ زیست کار می‌کنم، درسش را هم بخوانم. رشته خودم مکانیک بوده اما علاقه‌مندی‌ام همان محیط‌ زیست و چیزهای مربوط به آن است.
 

  سختی خدمت‌کردن در مرز چیست؟ آیا مورد مشابهی باز هم اتفاق افتاده؟
 

نگهبانی‌های طولانی در هوای سرد سخت‌ترین کار خدمت در مرز است. پاسدارخانه ما سرباز کم داشت برای همین مجبور بودیم ١٥-١٦ روز پشت هم نگهبانی بدهیم. این خیلی سخت است، خیلی.
 

  از تبریز که برگشتی جمع بزرگی از مردم به استقبالت آمدند، فعالان محیط‌ زیست برای دلجویی بهت سر زدند و معاون رئیس‌جمهوری هم در تماس تلفنی از این فداکاری تشکر کرد.
 
چه حسی داری از این‌که حالا با عنوان سرباز فداکار مریوانی از تو یاد می‌شود؟
 

نمی‌دانم چطور توضیح دهم که چه احساسی دارم اما خیلی خوشحالم و خیلی خوب است. از این وضع واقعاً راضی‌ام که به جای فراموشی، کارم دیده شد. از تمام مردم تبریز که زحمت کشیدند و به استقبالم آمدند متشکرم. از همه مردم شهرم مریوان که فراموشم نکردند تشکر می‌کنم. به‌خصوص از مسئولان پادگان شهید «شعبان برخورداری» عجب‌شیر که رهایم نکردند و زود به بیمارستان رساندند، ممنونم. وقتی این چیزها را می‌بینم، می‌فهمم که صدبار دیگر هم چنین کاری کنم و جانم را به‌خاطر دیگری به خطر بیندازم، لازم است که اگر پایش افتاد باز هم همان تصمیم را بگیرم.




۱۲ دی ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۱





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن