واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: دامهايي كه در كام ما پنهان شدهاند
رفتار خشونتآميز چه به صورت فيزيكي و چه كلامي يا زبان بدن در ميان افراد جامعه بسيار مشاهده ميشود
نویسنده : داريوش يوسفوند
رفتار خشونتآميز چه به صورت فيزيكي و چه كلامي يا زبان بدن در ميان افراد جامعه بسيار مشاهده ميشود. چه زيبا فرموده است حضرت علي(ع) كه «بلاي انسان در زبان اوست» و چه خوب است اين آموزه ارزشمند را بفهميم و در عمل استفاده كنيم. دامهاي بيشماري در كلام ما پنهان شده است كه اگر آنها را نشناسيم خيلي زود آسيبهايش را بايد به جان بخريم.
در يك رابطه اگر طرف مقابل من محبت بيشتري از آنچه من به او ميدهم بخواهد او وابسته و نيازمند است اما اگر من محبت بيشتري از آنچه او ميدهد بخواهم، او سرد و بياحساس است! اگر همكار من بيشتر از من به جزئيات توجه كند ايرادگير و وسواسي است اما اگر من بيشتر از او به جزئيات توجه كنم او شلخته و بينظم است!
وقتي مردم نه از روي ميل و نثار از صميم قلب، بلكه از روي ترس، گناه و شرم هماهنگ باارزشها و نيازهاي ما رفتار كنند؛ بهاي گزافش را خواهيم پرداخت و دير يا زود با پيامدهاي آن يعني كاهش حسن نيت آنها كه به اجبار دروني يا بيروني از ارزشهاي ما اطاعت كردهاند، روبهرو خواهيم شد.
از طرف ديگر آنها بهاي عاطفي آن را خواهند پرداخت زيرا خشم فرو خورده آنها از ترس، گناه و شرم سبب كاهش عزت نفسشان ميشود. علاوه بر اين، پس از هر بار كه همان احساس ترس، گناه و شرم در ذهنشان تداعي شود، احتمال دريافت پاسخ محبتآميز به نيازها و ارزشهايمان را در آينده كاهش ميدهيم.
خشونت به دو گونه است؛ خشونت فاعلي، خشونت منفعل. در واقع خشونت منفعل است كه به آتش خشونت فاعل و فيزيكي سوخت ميرساند. رابطه مستقيمي بين خشونت و زبان وجود دارد. پروفسور هاروي روانشناس دانشگاه كلرادو در تحقيقي رابطه مستقيمي بين كلماتي كه با آنها مردم طبقهبندي و قضاوت ميشوند را با وقايع خشونتآميز نشان داد.
در برنامههاي تلويزيوني كه در آن قهرمان آدمهاي بد را ميكشد يا كتك ميزند و معمولاً اين خشونت در نقطه اوج نمايش قرار دارد؛ بيننده هم فكر ميكند مردم بد لايق تنبيه اين شكلي هستند و از تماشاي آن لذت ميبرد.
ما مسئوليت اعمالمان را انكار ميكنيم وقتي ما علتشان را نسبت ميدهيم به نيروهاي غيرشخصي (من مجبور بودم)، شرايطمان، تشخيصمان، سابقه شخصي يا روانيمان، اعمال ديگران و...، بارها و بارها لحظات ناراحتكنندهاي (آسيبزا) را تجربه كردهايم؛ لحظات ترس و وحشت، عدم درك، ياس، نااميدي و بيعدالتي از هر نوع، بدون هيچ اميدي براي رهايي را تجربه كردهايم. غافل از ارتباطي كه قرنها بين تفكر و زبان وجود دارد كه ايجادكننده خشونت است.
خطرناكترين و سختترين دشمني كه با آن روبهرو هستيم، كسي كه واقعاً ما را اذيت ميكند و باعث ميشود سالها زندگي را با آسيب بگذرانيم ترس و خشم خودمان است. در اين ديدگاه خشم، افسردگي، شرم و احساس گناه كه معمولاً همراه هميشگي ما هستند در واقع علامتي براي آگاهي ما نسبت به نيازهايي است كه تحقق نيافتهاند.
به جاي اينكه توجه خود را بر نيازهاي تحقق نيافته متمركز كنيم، بر طبقهبندي، تحليل و ميزان غلط بودن آنها متمركز شويم. هر گاه به افراد يا رفتارهايي برخورد ميكنيم كه دوست نداريم يا نميفهميم، آنها را غلط تلقي ميكنيم. اگر معلمها تكليفي معين ميكردند كه نميخواستيم انجام دهيم آنها خبيث يا نامعقول بودند! اگر در ترافيك كسي ناگهان جلوي ما ميپيچد، او را احمق خطاب ميكنيم!
وقتي از چنين زباني استفاده ميكنيم، بر اين اساس هم فكر كرده و ارتباط برقرار ميكنيم، يعني به اين فكر ميكنيم كه ديگران چه مشكلي دارند كه اينقدر بد و غلط رفتار ميكنند يا گاهي فكر ميكنيم كه خودمان چه مشكلي داريم كه آنگونه كه دوست داريم موضوع را نميفهميم و درست رفتار نميكنيم.
وقتي ما در افكار انتقاد آميز، سرزنشآميز يا خشمگين گرفتار شده باشيم بسيار مشكل است كه يك محيط سالم دروني براي خودمان به وجود بياوريم. خشم ما از قضاوت، برچسب، افكار سرزنشآميز، از آنچه مردم بايد انجام دهند و آنچه لايقش هستند سرچشمه ميگيرد. قضاوت و سرزنش تبديل به طبيعت دوم ما شده است. مردم به شنيدن سرزنش عادت كردهاند. بعضي وقتها آن را ميپذيرند و از خودشان متنفر ميشوند و بعضي وقتها از سرزنشكننده متنفر ميشوند، كه در هر دو صورت تغيير در رفتارشان حاصل نميشود. مردم هرچه بيشتر سرزنش و قضاوت ميشوند بيشتر حالت دفاعي و پرخاشگري ميگيرند و به نيازهاي طرف مقابل كمتر توجه خواهند كرد.
همه خشونتها نتيجه اين طرز تفكر است كه دليل رنج و عذابشان ديگران هستند و آنها را لايق تنبيه ميدانند. رفتار ديگران ممكن است تحريكي براي احساس ما باشد اما دليل آن نيست. در فرهنگي كه از گناه به عنوان وسيلهاي براي كنترل مردم استفاده ميكنند چنين عادتي به سادگي شكل ميگيرد در صورتي كه آنچه ديگران انجام ميدهند هرگز علت چگونگي احساس ما نيست. روزنبرگ عنوان ميكند؛ به نظر من كشتن مردم لايه بسيار سطحي خشم است. كشتن، زدن، سرزنش كردن و آسيب رساندن به ديگران جسماني يا ذهني همه ابراز ظاهري آن چيزي است كه وقتي عصباني هستيم در درون ما ميگذرد.
ما به گرفتن لبخند، دستي بر پشت زدن، به قضاوت كلامي مردم كه ما يك فرد خوب، والدين خوب، همشهري خوب، كارگر خوب، دوست خوب و... هستيم معتاديم. ما كارهايي ميكنيم كه مردم دوستمان داشته باشند و از كارهايي كه ممكن است موجب كاهش دوست داشته شدن يا تنبيه ما شود اجتناب ميكنيم.
ارتباط بدون خشونت لازم است مورد توجه قرار گيرد و موضوعي آموزشي و قابل يادگيري است، چيزي كه جاي خالي آن را در رفتار اجتماعي، فردي، خانوادگي به وضوح ميتوان شاهد بود. نگاهي به رفتار شهروندي، پروندههاي قضايي و... اين ضرورت را دو چندان ميكند. اين ضرورت را در ساختار آموزش با چند لايه و هدفهاي متناسب با آن، ميتوان به آن پرداخت.
در گام اول خانواده در اولويت آموزشي است كه انجمن ازدواج و خانواده كشور با هدف كاهش خشونت خانگي در نظر دارد با تربيت متخصصان ارتباط بدون خشونت اين رويكرد را كه مورد حمايت يونسكو بوده و در 60 كشور داراي نمايندگي فعال است در دستور كار قرار دهد.
در گام بعدي آموزش اين رويكرد در سطح كودكان در سطح پيش دبستاني و دبستان با هدف پيشگيري و تربيت نسلي به دور از خشونت است. در سطح دبيرستان و دانشگاهها نيز با هدف كاهش خشونت، لازم است در دستور برنامههاي اجرايي سازمان بهزيستي، آموزش و پرورش و وزارت علوم با هدف كاهش خشونت فردي، اجتماعي قرار گيرد.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۱ دی ۱۳۹۵ - ۲۰:۳۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 9]