واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: خبرگزاری ایرنا: روزنامه آمریکایی واشنگتن پست نوشت: فرانکلین روزولت رئیس جمهوری وقت آمریکا، هفت دسامبر 1941 را روز " ننگ و رسوایی آمریکا" نامید. حال سزاوار است ما هم روز 20 دسامبر 2016 ( 30 آذر 95/ روز نشست ایران، روسیه و ترکیه درباره سوریه در مسکو ) را " دومین روز ننگ و رسوایی آمریکا " بنامیم.
در این تفسیر به قلم " ریچارد کوهن" ستون نویس واشنگتن پست آمده است: ««تنها وجه امتیاز میان این دو روز در این است که در روز رسوایی اول در "پرل هاربر" Pearl Harbor جمعی از آمریکاییان کشته شدند اما در روز رسوایی دوم، "قرن آمریکا" به پایان کار خود نزدیک شد.
سه کشور ترکیه، ایران و روسیه برای بررسی و پیدا کردن راهی برای رفع معضلات خاورمیانه سه شنبه گذشته برابر با 20 دسامبر در مسکو با هم نشستی ترتیب دادند. نکته مهم در مورد این نشست این است که از آمریکا برای حضور در این نشست حتی دعوت هم نشد.
روزگاری " وینستون چرچیل" ( نخست وزیر دوران جنگ جهانی دوم انگلیس ) در سخنانی در سال 1942 می گفت که نمی خواهد اولین نخست وزیر «بریتانیای کبیر» باشد که بر انحلال امپراطوری انگلیس ریاست می کند. اما در عمل چنین شد و تا پایان دهه 1940 اکثر قلمروات امپراطوری انگلیس از بین رفت.
چرچیل استعمارگری بود که بابت استعمارش عذرخواهی هم نکرد و بطور کل مخالف همه جنبش های آزادیخواهی و استقلال طلبی بود.
نیازی به یادآوری نیست که این فقط آمریکا نیست که اصولا با افکار و نیات امپریالیستی بطور کل ضدیت دارد بلکه نص تاریخ چنین است.
چرچیل هنر عجیبی در استفاده از الفاظ و عبارت داشت و عظمت هم بر سرش سایه افکنده بود اما او به طرزی خاص، مرد قرن نوزدهم بود که مانند توپی سرگردان به زمین قرن بیستم افتاده بود.
اما " باراک اوباما" کاملا برعکس اوست. اوباما مرد قرن بیست و یکم است که اهمیتی به پندهای عبرت آموز قرن بیستم نمی دهد. او از اینکه بر مافات نفوذ آمریکا ریاست می کند کاملا هم خوشحال است.
همپای جنگ سوریه که جمع بیشماری از انسانها کشته شده اند، قدرت نفوذ آمریکا هم کشته شد. روسها برای حفظ دولت سوریه تلاش کردند همان کاری که آمریکا باید برای شورشیان انجام می داد که نداد. آمریکا که زمانی قدرت مسلط منطقه بود، عملا دست به هیچ کاری نزد.
شاید حق با اوباما بوده است. شاید اوباما می دانست که نمی توان کاری برای نجات شورشیان انجام داد. او معتقد به سرنگون شدن اسد بود اما از طرفی نمی خواست آمریکا در باتلاق جنگ دیگری در خاورمیانه فرو برود.
آمریکا دو بار در عراق جنگ به راه انداخته بود و در لبنان هم پایگاه تفنگداران خود را از دست داده بود. البته شاید همه اینها به نوعی بهانه تراشی برای انجام ندادن کاری است. اما با این وجود، تا به حال هیچ کس خواستار حضور چکمه پوشان آمریکایی در میدان جنگ سوریه نشده است. این چکمه پوش از نظر اوباما یک مرد پوشالی است.
عبارت «تاریخ قضاوت خواهد کرد» همیشه توجیهی کلیشه ای بوده است. بسیاری از صاحب نظران معتقدند آمریکا می توانست در سوریه جلوی خونریزی ها را بگیرد و مناطقی امن برای آوارگان ایجاد شود.
روسها در سوریه موفق شدند هر کاری دلشان می خواهد انجام بدهند. پس چرا آمریکا نتوانست؟ پاسخ روشن است. مساله سوریه چندان برای اوباما مهم نبود. او حتی از روسیه و ایران هم به طور جدی نخواست پایشان را از معرکه سوریه بیرون بکشند. دلیل قانع کننده این کم کاری در سوریه، یک خونسردی و بی تفاوتی بود. اصل قضیه این است که سوریه، جنگ اوباما نبود. اما ترامپ برعکس اوست. مساله جنگ سوریه از اولویت های ترامپ است. او دیدگاه های هولناکی هم دارد و به دلایل گوناگون مردی است که ابدا احساس مسئولیت اخلاقی نمی کند.
برخلاف اوباما، احساسات ترامپ اصلا اسرار آمیز نیست. هنگامی که چینی ها یک فروند هواپیمای بدون سرنشین نیروی دریایی آمریکا را بر فراز اقیانوس آرام صید کردند، کاخ سفید خیلی خونسردانه به این عمل چینی ها واکنش نشان داد به نحوی که گویی اصلا موضوع آبهای آزاد موضوعیت ندارد.
ترامپ هم از این بابت خشمگین شد اما در نهایت به پکن گفت که هواپیما را برای خود نگه دارید. این یعنی اینکه با زبان بی زبانی گفت که این هواپیما جزو «آت آشغالهای» خودتان است و هر بلایی دلتان می خواهد سرش بیاورید.
در این مقوله بجاست نقبی بر پیروز نشدن "هیلاری کلینتون" در انتخابات بزنیم. دلایل عدیده ای بر این واقعه مترتب است که ناچیزترین آن معایب و نقطه ضعف های خود کلینتون به عنوان یک نامزد انتخابات ریاست جمهوری بود. اما ترامپ در انتخابات پیروز شد به دلایل متعدد که کمترین آن استعدادها و توانایی های سیاسی او بود. کلینتون داعیه دفاع از دولتی را داشت که چندان دلگرم کننده نبود. کلینتون هیچ پیامی نداشت، همینطور که اوباما نداشت.
این خونسردی و بی تفاوتی اوباما موجب شد بجای اینکه برای نجات جان انسانها و جلوگیری از بحران آوارگان در سوریه مداخله کند، شکست را پذیرا شود. اوباما پرچم خفت و خواری آمریکا را تکان می داد و آرمانش این نبود که آمریکا یک بار دیگر بزرگ شود. او معتقد بود که آمریکا همین حالا هم با عظمت است.»»
ستون نویس واشنگتن پست در پایان مدعی شد: « از پایان جنگ جهانی دوم تا به حال، رهبری آمریکا برای برقراری صلح در جهان امری بسیار لازم و اساسی بوده است. بخواهیم یا نخواهیم ما پلیس جهان بوده ایم و پلیس دیگری برای ضرب و جرح مجرمان در کار نیست. حالا این رهبری از کف رفته است. بالطبع، صلح هم از بین خواهد رفت.»
۰۷ دی ۱۳۹۵ - ۱۶:۵۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]