تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس رابطه اش را با خدا اصلاح كند، خداوند رابطه او را با مردم اصلاح خواهد نمود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798653118




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ماجرای شهادت بیسیم چی گردان غواصان لشکر امام حسین(ع) به روایت فرمانده! - دولت بهار


واضح آرشیو وب فارسی:دولت بهار: دولت بهار: شهیدحسن فاتحی بیسیم چی گردان غواصان لشکر امام حسین(ع) اصفهان؛ گردان یونس بود. او چهاردهم دی ماه سال ۶۵ در منطقه نهرخین در عملیات کربلای چهار، به فیض شهادت نائل شد.به گزارش دولت بهار به نقل از تسنیم، شهیدحسن فاتحی ، بیسیم چی گردان غواصان لشکر امام حسین(ع) اصفهان؛ گردان یونس بود. او چهاردهم دی ماه سال 65 در منطقه نهرخین در عملیات کربلای چهار، به فیض شهادت نائل شد. «حاج مهدی مظاهری»؛ فرمانده شهیدحسن فاتحی در عملیات کربلای چهار در گفتگو با خبرنگار تسنیم در اصفهان، نحوه شهادت بیسیم چی خود را اینگونه روایت می کند: زمانی که با شهید حسن فاتحی آشنا شدم، سن و سال زیادی نداشت. معلوم بود که حسن به محض اینکه اقتضای آمدن به جبهه را کرده بود و ضوابطش اجازه به او داده بود - از لحاظ سن شناسنامه ای وغیره- آمده بود جبهه! ابتدای حضورش در گردان امیرالمومنین(ع) خدمت می کرد ولی به خاطر اهمیت عملیات کربلای چهار، به یونس پیوست. خواهش بیسیم چی غواصان لشکر امام حسین(ع) اصفهان از فرمانده اش در عملیات کربلای 4 جوانی بود رعنا و رشید. بسیار خوش چهره و خوش سیما با موهای طلایی و چشم آبی و پوست سفید. اصلا یک شخصیت ویژه و متفاوتی داشت. حسن شب قبل از حرکت مان به من گفت: (به شوخی به من می گفت اوستا) «اوستا میشه من یه خواهشی از شما بکنم؟» با قیافه ام خودنمایی کردم گفت: «من واقعیتش این است که مشکلی دارم. قبل از آمدن به جبهه، زیاد دنبال لباس و تیپ و غیره و جلوی آینه بودم برای ظاهرم. خواهشم این است که اگر من شهید شدم، شما مقداری از خون من را به بدنم بمالید. چون احساس می کنم که با این قیافه خودنمایی کرده ام، باید کفاره ای بدهم!» این حرف خودش است نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد! حسن گفت: «من از شما می خواهم از این خونم به موهایم بمال که من روز قیامت، خوب محشور بشم.» وسط اون معرکه، تو از من چه می خواهی؟ گفتم: «برادر حالا وسط اون معرکه، تو از من چه می خواهی؟» گفت: «من بیسیم چی شما هستم؟ هیچ کس آن موقع به نزدیکی من و تو نیست!» به هرصورت قبول کردم. عملیات آغاز شد تا به تنگه پرماجرای «ام الرصاص» رسیدیم. از زمین و آسمان گلوله می بارید و از چند جهت آتش عراقی ها روی سرمان می ریخت اما بچه ها با شجاعت و صلابت و اقتدار دفاع می کردند. زمان زیادی از شروع عملیات نگذشته بود که متوجه شدم، سیم گوشی بیسیم که دستم بود، به جایی گیر کرده است. برگشتم رو به آقای فاتحی. به او گفتم: «حسن چرا نمیایی؟ گفت: اوستا من تیر خوردم!» گفتم: «خوب من هم تیر خوردم، بچه های دیگر هم تیر خوردند... هنوز که سرپایی بیا جلو!» در آن تاریک و روشن عملیات، حس کردم تنها یک زخم کوچک روی گونه اش افتاده! شاید حدود 30 متری رفتم جلوتر، باز هرچه گوشی بیسیم را کشیدم، دیدم گیر است، برگشتم باز حسن را صدا بزنم که متوجه شدم، دراز به دراز روی آب افتاده است! با چند نفری که دورم بودند، سیم بیسیم را کشیدیم، حسن روی آب سر خورد و جلو آمد. همان طور که داخل آب افتاده بود، به پشت برش گرداندم و بیسیم را از روی دوشش برداشتم. به آقای راطبی که همراهم بود، گفتم: «این بسیم را در بیار و خودت به دوش بگیر.» برادر خونی نداشتی، این گِل را از ما قبول کن بعد چندنفری تلاش کردیم جسد شهید فاتحی را به خشکی کنار ساحل منتقل کنیم تا آب با خودش نبرد و صبح بالاخره به عقب منتقلش کنیم. عراقی ها آن شب واقعا غوغایی کرده بودند از تیراندازی. در همین گیرودار بود که یاد وصیتش افتادم. زیپ لباس غواصی رو بازکردم و دست زدم دیدم خونی ندارد! یک مقدار از گل و لجن کف رودخانه را با دست، روی سر و صورتش مالیدم و زیپ لباس را کشیدم بالا و گفتم: «آقای فاتحی، برادر خونی نداشتی، این گِل را از ما قبول کن.» و هولش دادیم روی ساحل که آب نبردش و صبح ببریم به عقب!


یکشنبه ، ۵دی۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دولت بهار]
[مشاهده در: www.dolatebahar.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن