واضح آرشیو وب فارسی:ایلنا: دختر «دزد شیشهای»: پدرم را نمیخواهم!
زن جوان وقتی فهمید همسر «شیشه» ایاش برای چندمین بار به اتهام سرقت بازداشت شده است، خواهان جدایی و دریافت حق سرپرستی دخترش شد. او درعین حال به بازپرس پرونده گفت: «دخترمان، پدرش را نمیخواهد واو را بهعنوان پدر قبول ندارد.» به گزارش ایلنا به نقل از ایران، چندی پیش مأموران کلانتری ۱۶۱ ابوذردرجنوب شرق تهران از سرقت کیف دستی زن جوانی باخبر شدند. به دنبال اعلام این خبر مأموران بلافاصله وارد عمل شده ودراقدامی ضربتی، سارق جوان را دراطراف محل سرقت دستگیر کردند. متهم پس از دستگیری به شعبه چهارم دادیاری دادسرای ویژه سرقت منتقل شد و زمانی که مقابل دادیار «سید امین میروکیلی» ایستاد به کیف قاپی اعتراف کرد و گفت: «متأسفانه اعتیاد شدید به شیشه دارم به همین خاطرخانوادهام مرا نخواستند. اما همسرم با تمام مشکلاتم با من زندگی کرد. او چندین بار تلاش کرد ترکم دهد اما افسوس که ترک من بیشتر از چند روز طول نمیکشید و دوباره سراغ مواد لعنتی میرفتم. به همین دلیل همسرم مجبور شد که در یک تولیدی مشغول به کار شود و خرج و مخارج زندگیمان را تأمین کند اما من که به خاطر اعتیادم از کار بیکار شده بودم برای تأمین هزینه مواد مجبور به دزدی شدم. گاهی اوقات از دیگران سرقت میکردم و گاهی هم از زن و بچهام. هر چیزی که به نظرم ارزش فروختن داشته باشد را برمی داشتم. از گوشوارههای دخترم گرفته تا گونی برنج و جهیزیه همسرم. اگر هم در خانه چیزی برای فروختن پیدا نمیشد ازمغازهها دخل زنی میکردم. گاهی هم کیف قاپی. البته تا به حال چندین بار به این خاطردستگیرو زندانی شدهام. دیروز هم وقتی فهمیدم پولی برای خرید مواد ندارم با دیدن زن تنها در خیابان، تصمیم گرفتم کیفش را بدزدم تا مواد بخرم اماخیلی زود دستگیرشدم. حالا هم مثل همیشه شرمنده همسروفرزندم هستم.»! همزمان با اعتراف مرد جوان به سرقت، همسرش که درجلسه بازپرسی حضورداشت خواستار جدایی از شوهرش و گرفتن حق حضانت دختر ۱۳ سالهشان شد. او با اشاره به زندگی پرفرازونشیب ۱۸ سالهشان گفت: «۱۴ سالم بود که به قول خودم عاشق شدم و با هزار امید وآرزو ازدواج کردم. اوایل زندگی خوبی داشتیم. دخترمان هم که به دنیا آمد خودم را خوشبختترین زن و مادر دنیا میدیدم اما افسوس که شوهرم در دام دوستان نابابش افتاد و زندگیمان را تباه کرد. در تمام این مدت با سختیهای زندگی کنار آمدم و زندگی کردم. همسرم دست بزن پیدا کرده بود و به هر بهانهای کتکم میزد، آن هم برای اینکه به او پول بدهم تا مواد بخرد اما من با تمام این مشکلات کنار آمدم، گاهی او از خانه دزدی میکرد تا خرج موادش را فراهم کند؛ با این حال من سکوت میکردم. چندین بار زندان افتاد، ولی به خاطر دخترم و علاقهای که به همسر و زندگی و آینده دخترمان داشتم، منتظر ماندم و حرفی از جدایی نزدم اما دیروز که خبر دستگیریاش را شنیدم؛ دخترم با گریه گفت: «من بابایی ندارم که دستگیر شده باشد. من او را نمیخواهم.» حرفش مثل کاردی به قلبم نشست و اشکم را درآورد. به همین خاطر تصمیم گرفتم برای نجات خودم و فرزندم جدا شوم. حالا هم تنها خواستهام پس از سالها زندگی پرمشقت وپرملامت، حضانت دخترم است اما اگر همسرم بعد از آزادی توبه کرد و دیگر سراغ مواد و کارهای خلاف نرفت ومطمئن شدم که اصلاح شده است حاضر به ازدواج مجدد با او هستم. مرد جوان که از این درخواست همسرش شوکه شده بود، ابتدا مخالفت کرد اما درنهایت راضی شد که حق حضانت دخترشان را به همسرش بدهد و با طلاق او نیز موافقت کند.
۱۳۹۵/۰۹/۲۸ ۱۲:۴۰:۱۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایلنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 10]