تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هيچ جلسه قرآنى براى تلاوت و درس در خانه‏اى از خانه‏هاى خدا برقرار نشد، مگر اين ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816916473




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بايد در معرفي بانو دباغ به نسل جوان تلاش بيشتري مي‌كرديم


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: بايد در معرفي بانو دباغ به نسل جوان تلاش بيشتري مي‌كرديم
حجت‌الاسلام والمسلمين سيدصادق موسوي‌شيرازي از ياران ديرين امام خميني‌(ره) و فعالان نهضت اسلامي است...
نویسنده : محمدرضا كائيني 


حجت‌الاسلام والمسلمين سيدصادق موسوي‌شيرازي از ياران ديرين امام خميني‌(ره) و فعالان نهضت اسلامي است. او به دليل همين پيشينه، عناصر فعال در دوران مبارزه را به خوبي مي‌شناسد و از منش فكري و عملي آنان خاطراتي فراوان دارد. در گفت‌و‌شنودي كه پيش رو داريد، وي به مناسبت درگذشت بانوي مبارز مرضيه حديدچي(دباغ)، به بيان خاطراتي از سيره اخلاقي و مبارزاتي وي پرداخته است. اميد آنكه تاريخ‌پژوهان انقلاب را مفيد و مقبول افتد. ***  
جنابعالي در چه تاريخي با مرحومه سركار خانم دباغ آشنا شديد و چه خصالي را در ايشان برجسته ديديد؟ بسمه‌تعالى. من از سال ١٩٧٠ ميلادى پس از هجرت از عراق، به علت شرايط خاص بعد از كودتاى بعثيان و يورش به حوزه‌هاى علميه در شهر نجف اشرف و پس از سفرهاى متعدد به پاكستان و هندوستان و پاكستان شرقى ( بنگلادش امروز)، در نهايت به لبنان رفته و در منطقه بعلبك مستقر شدم. طبيعى بود كه شروع كار من در همان منطقه بعلبك باشد و از يكى از روستاهاى آنجا به نام «شعت»، فعاليت تبليغى- مبارزاتى خود را شروع كردم. در آنجا تعدادى از نيروهاى مبارز معرفى شده از سوى افراد مطمئن در ايران، به منزل ما می‌آمدند و من آنها را به مراكز لازم جهت تعليمات يا مسائل ديگر معرفى مي‌كردم، ولى همزمان رفت‌و‌آمد به بيروت نيز داشتم و در منزل مرحوم آيت‌الله دكتر محمد صادقى در منطقه «برج البراجنه» و نيز منزل آقاى يزدى‌زاده (مهاجر‌) با چهره‌هاى مبارز ايرانى - كه به بيروت رفت و آمد داشتند- ارتباط بر‌قرار مي‌كردم. مثلاً با شهيد محمد منتظرى كه معروف به «جعفرى» بود در منزل آقاى يزدى‌زاده آشنا شدم. در آن دوره، تقريباً مجموعه افراد وابسته به جريان مبارزه در بيروت، در همان محدوده «برج البراجنه» ساكن بودند و حول محور آيت‌الله دكتر صادقى جمع مى‌شدند، چراكه ايشان بارزترين چهره علمى و مبارز طرفدار حضرت امام خمينى (رضوان‌الله عليه) در بيروت بودند. در دوران اقامت در نجف اشرف نيز از استادان مبرز حوزه علميه اين شهر و تنها درس تفسير قرآن كريم در نجف اشرف - كه بحق مي‌توان آن را تفسير قرآن ناميد- از آن ايشان بود. به علاوه اينكه ايشان به زبان عربى و فارسى، خطيب بسيار توانا و مقتدر و در مجموع يكى از استوانه‌هاى پشتيبان حضرت امام خمينى (رضوان الله عليه) بود. بعد از انتقال ايشان به لبنان نيز در مسجدى در برج البراجنه، اقامه جماعت و جمعه مي‌كرد و سخنراني‌هاى پر‌شورى را ايراد مى‌نمود. بر همين اساس ايشان محور نيروهاى ايرانى مبارز بود و تقريباً همگى در همين منطقه ساكن شده بودند. من هم هر وقت كه بيروت مي‌آمدم، استقرارم در منزل ايشان بود و ايشان نيز عنايت خاصى به اينجانب داشتند. همانطور كه اشاره كردم، در همين مقطع زمانى با شهيد محمد منتظرى آشنا شدم و ارتباطمان شكل گرفت و براى كارهاى مبارزاتى - كه آن روزها بيشتر در نشر پيام‌هاى حضرت امام خمينى مصداق داشت- با هم همكارى مي‌كرديم. به خصوص كه تا آن روز، ترجمه پيام‌هاى امام به زبان عربى، به سختى انجام مى‌گرفت و اكثراً از سطح لغوى مطلوبي نيز برخوردار نبود، لذا اينجانب كه نسبتاً به هر دو زبان تسلط داشتم، مسئوليت ترجمه عربى پيام‌هاى حضرت امام را به عهده گرفتم. همچنين پس از انتقال به بيروت، ارتباط با رسانه‌هاي خبرى و رساندن پيام‌ها و اخبار ايران به آنان نيز توسط اينجانب انجام مي‌گرفت. اين امر هنوز هم مورد اذعان همه آنان كه در لبنان حضور داشتند، هست. حتى پس از انتقال حضرت امام خمينى به فرانسه، مسئوليت ترجمه مصاحبه‌هاى ايشان به زبان عربي و نيز ارتباط با خبرنگاران، روزنامه‌ها و مجلات عربي و به خصوص لبنانى، با اينجانب بود. به هرحال در مقطعي كه به بيروت منتقل شدم، توسط شهيد محمد منتظرى با مرحومه خانم مرضيه دباغ(رحمت‌الله عليها) آشنا شدم و مكرراً ايشان همراه شهيد منتظرى يا تنها، به منزل ما مى‌آمدند و ارتباط صميمانه‌اى نيز با خانم اينجانب پيدا كردند. پس از آن، در جلسات طولانى و متعدد با ايشان و ديگر برادران، درباره مسائل مبارزاتى تبادل‌نظر مي‌كرديم و بعداً تقريباً منزل ما تبديل شده بود به مركزيت كارهاى انقلابى‌اي كه توسط شهيد محمد منتظرى انجام مي‌گرفت. ايشان يك دستگاه كپي استنسيل به منزل ما آورد و كار تايپ و تكثير بيانيه‌ها و ترجمه پيام‌هاى حضرت امام، توسط من انجام مى‌گرفت. پس از آن رساندن آنها به رسانه‌هاي خبرى لبنان- كه آن روزها مركزيت كشورهاى عربى از نظر روزنامه‌ها و مجلات را دارا بود- نيز به عهده من بود. بعد از آن رفت و آمد نيروهاى مبارزاتى- كه به طور قاچاق از ايران يا از عراق به لبنان مى‌آمدند- بيشتر به منزل ما بود. خاطرم هست در مواردى، افراد را از مرز لبنان به طور قاچاق عبور مي‌دادم و وارد كشور و بعد از مدتى نيز آنها را مجدداً از مرز لبنان و به همان طريق خارج مي‌كردم! در مجموع بايد بگويم كه خانم دباغ (رحمت الله عليها)، واقعاً يكى از افرادى بود كه در راه مبارزه، اصلاً آرامش نداشت و رفتار پرجنب و جوش ايشان به طورى بود كه اكثر افرادى كه ايشان را مى‌ديدند، نمى‌دانستند كه اين خانم ازدواج كرده و داراى شوهر و هشت فرزند و چند داماد است! و عمدتاً تصور مي‌كردند كه ايشان مجرد هستند و خود را وقف مبارزه نموده‌اند. اين بزرگوار تلاش فراوان داشت كه شخصيت حقيقى خود و هزينه‌هايى را كه در ايران در راه نهضت اسلامى كرده و شكنجه‌هايى را كه متحمل شده، مخفى بماند و هيچ وقت از سابقه خود، حتى براى افراد مبارز و مطمئن نيز سخن به ميان نمى‌آورد و دردها و فشارهاى وارده در دوران مبارزه را صبورانه تحمل مي‌كرد. هميشه با چهره‌اى خندان با افراد برخورد مي‌كرد و اصلاً مشكلات جسمى و روحى خود را كه ناشى از شكنجه‌هاى رژيم شاه و دورى از كانون خانواده و عدم اداى وظيفه مادرى لازم نسبت به فرزندان خود بود براي كسى بازگو نمي‌كرد و بحق مي‌توان گفت كه خانم دباغ نسخه بى‌بديل از زن مسلمان مبارز و متعهد در نهضت اسلامى به رهبرى حضرت امام خمينى بوده است. فعاليت‌هاي مبارزاتي خانم دباغ و گروه همراهشان در سوريه، بيشتر شامل چه مواردي مي‌شد؟ طبيعى بود كه در لبنان قبل از شروع جنگ در سال ١٩٧٥ ميلادى، دولت ارتباط تنگاتنگى با رژيم شاه داشت و امكان تحرك براى مبارزان عليه رژيم ايران در كشور لبنان، بسيار سخت بود و تنها فضايى كه مي‌شد از چتر حمايتى آنها استفاده كرد، سازمان آزادي‌بخش فلسطين بود كه تقريباً حكومتي در درون حكومت لبنان به شمار مي‌رفت. به علت اينكه حمايت از مبارزات آزادي‌بخش مردم فلسطين عليه رژيم اشغالگر صهيونيست، جزو آرمان‌هاى اصيل نهضت امام خمينى بود، لذا ميان مبارزان با فلسطينيان و به‌خصوص با سازمان اصلى و پر قدرت آنها «الفتح»، ارتباط مستحكمى برقرار شد و جهت آموزش‌هاي نظامى و چريكى، بسيارى از مبارزان ايرانى در اردوگاه‌هاى فلسطيني، دورهاى كوتاه مدت يا دراز‌مدت مي‌ديدند و نيز از سيستم خبر‌رسانى آنها - كه با همه خبرگزاري‌ها و روزنامه‌ها و مجلات مرتبط بودند- نيز استفاده مي‌كردند. خانم دباغ (رحمت الله عليها) نيز در اردوگاه‌ها دوره‌هاى متعددى را گذرانده بود و تنها زنى بود كه با اعتقادات دينى و تعهد مذهبى، از معلومات نظامى و چريكى بالايى برخوردار بود. اما حضور ايشان و دوستانشان در سوريه، تقريباً به طور مخفيانه از دولت سوريه انجام گرفت. دولت سوريه بارها مبارزيني چون ايشان را دستگير مي‌كرد اما سختگيرى نمي‌كرد. خاطرم هست كه يك بار، من را هم حين توزيع پيام امام خمينى در حرم حضرت زينب (سلام الله عليها) دستگير و يك شب در انفرادى مركز پليس زينبيه محبوس كردند و فرداى آن روز، به مركز مخابرات (سازمان اطلاعات‌) انتقال دادند و بعد از بازجويى چند ساعته، به شرط خروج از سوريه آزادم كردند، لذا فضاى سوريه فقط به عنوان مركزيت زينبيه و راهي ارتباطي با زائران ايرانى جهت ارسال پيام‌هاى امام خمينى به ايران و نيز عبور به لبنان، مورد استفاده قرار مي‌گرفت. حضرت امام تا چه حد در جريان فعاليت‌هاي اين گروه بودند و تا چه حد آنها را تأييد مي‌كردند؟ حضرت امام خمينى (رضوان الله عليه)، خيلى با احتياط با افراد برخورد مي‌كردند، به خصوص كه در آن دوره، بسيارى از مبارزان تحت تأثير تفكرات سازمان موسوم به مجاهدين خلق قرار داشتند و پس از تغيير ايدئولوژى اين سازمان، خيلى‌ها تا مدت زمانى، مرزبندى خود را با سازمان تعيين نكرده بودند، بدين جهت تا اطمينان كامل حاصل نمي‌شد، امام كسى را مورد تأييد قرار نمي‌دادند، ولى با حصول اطمينان و رفت‌و‌آمد نزديكان امام به خصوص مرحوم آيت‌الله حاج آقا مصطفى خميني(رضوان الله تعالي عليه)- كه كاملاً مورد وثوق امام بود- به لبنان و آشنا شدن با چهره‌هاى فعال در اين كشور، مجموعه فعاليت‌هاي ما مورد تأييد ايشان قرار گرفت و من بارها به تنهايى يا به همراه چهره‌هاى مبارز، به طور قاچاق به عراق رفته و خدمت حضرت امام مى‌رسيديم و به تفصيل، ايشان را در جريان فعاليت‌هايمان قرار مي‌داديم. دلايل حضور خانم دباغ در نوفل‌لوشاتو و فعاليت‌هاي ايشان در بيت امام چه بود؟ اولاً حضور حضرت امام در فرانسه به طور اتفاقى بود، چون بعد از منع ورودشان به كويت، ايشان تصميم بر خروج از عراق را گرفته بودند و پس از تبادل‌نظر با مرحوم حاج‌احمد آقا، دو گزينه پيش روي ايشان بود: يكى سفر به سوريه و ديگري سفر به يكي از كشورهاي اروپايي و مخصوصاً فرانسه. خاطرم هست كه به علت وجود احتمال سفر حضرت امام به سوريه، اينجانب و آقاى محتشمى و آقاى غفارى و چند نفر ديگر كه الان به ياد ندارم، به فرودگاه دمشق رفتيم و منتظر رسيدن پرواز از بغداد مانديم و تا پياده شدن آخرين نفر از مسافران، به ورود حضرت امام اميدوار بوديم و پس از بازگشت مأيوسانه به منزل، با خبر شديم كه ايشان به طرف فرانسه پرواز كرده‌اند. جالب توجه است كه ابوالحسن بنى‌صدر و صادق قطب‌زاده فقط چند ساعت قبل از ورود به پاريس، از تصميم امام براي عزيمت به فرانسه با خبر شدند. خوب است اين را هم بدانيد به علت اينكه گذرنامه امام را قطب‌زاده به مأمور گذرنامه داده بود و فاميلى امام در گذرنامه «مصطفوى» بود، پليس فرانسه متوجه شخصيت حقيقى ايشان نشده و مهر ورود را مي‌زند و امام وارد پاريس مي‌شوند و در منزلى كه با عجله در منطقه كشان پاريس در نظر گرفته شده بود، مستقر شدند.  به مجرد اطلاع دانشجويان ايرانى از حضور امام، آنها مشتاقانه خود را به آن منزل رساندند و اين امر باعث مزاحمت براى همسايگان شد و آنها به پليس شكايت كردند و وقتى پليس براى رفع مزاحمت آمد، تازه متوجه حضور امام در پاريس شد! حضرت امام سريعاً براى رفع مزاحمت، به منزلى كه در روستايى در حومه پاريس، به نام نوفل‌لوشاتو و در تملك يكى از ايرانيان بود منتقل شدند و مقامات فرانسه كه در مقابل كار انجام شده قرار گرفته بودند، به حضرت امام پيام دادند كه شما در مدت اقامتتان در فرانسه، حق فعاليت سياسى نداريد! كه ايشان مي‌گويند: «‌من فقط بعد ازنماز ظهر و عصر و مغرب و عشا، براى عده كمي از برادران حاضر صحبت مي‌كنم» و آنها با اين ذهنيت كه اين كار نتيجه سياسى ندارد، موافقت كردند. غافل از اينكه اين صحبت‌ها ضبط شده و از راه‌هاى مختلف از جمله تكثير نوار، به ايران انتقال داده مي‌شود و براى مردم راهنماى مبارزه و انقلاب خواهد بود. علاوه بر اين، به هر حال لازم بود دولت فرانسه از امام حفاظت كند، لذا چند پليس مرد در جلوى منزل امام مستقر كردند و براى بازرسى زنان هم لازم بود پليس زن حضور داشته باشد كه طبيعتاً در آن زمان بى‌حجاب مى‌بودند. امام با اين امر مخالفت كردند و فرمودند:«ما خودمان يك خانم براى قسمت خانم‌ها، در نظر مي‌گيريم»كه تنها خانم مورد تأييد ايشان، خانم مرضيه دباغ بودند. ايشان از بيروت به پاريس آمده و در داخل منزل امام، مسئوليت حفاظت ايشان را به عهده گرفتند، اما با مرور زمان حضور افراد براى ديدار با امام گسترده مي‌شد و مسئوليت حفاظت از امام در قسمت مردانه و زنانه سنگين و سنگين‌تر مي‌شد و با شتاب گرفتن و گسترش نهضت مردم در ايران و احساس خطر جدى رژيم از شور و حركت مردم، احتمال سوء‌قصد به امام نيز هر روز جدى‌تر مي‌شد و محافظان امام، هر روز حساسيت بيشتري را در امر محافظت از ايشان اعمال مي‌كردند. چون در قسمت مردان، پليس فرانسه و نيز چند نفر از ايرانيان اين مسئوليت را انجام مي‌دادند ولى در قسمت زنان، فقط خانم دباغ امر حفاظت را به دوش كشيده بود، لذا كار ايشان بسيار سخت و دشوار شده بود و به علت شرايط خاص مزاجى كه متأثر از شكنجه‌هاى وحشيانه ساواك بود، ايشان متحمل سختي‌هاى فراوان مى‌شدند. حتي به همين دليل، ايشان چند بار مشكل قلبي پيدا كردند و به بيمارستان منتقل شدند، ولى به علت عشق فراوان ايشان به نهضت و شخص حضرت امام، در اسرع وقت سعي مي‌كردند تا بر بيمارى فائق آمده و به حفاظت از حضرت ادامه دهند. حتي در روزهاي منتهي به بازگشت امام به ايران هم، ايشان مشكل قلبي پيدا كردند و نتوانستند با هواپيماي امام به ايران بازگردند. ايشان پس از طي دوره درماني، بعد از پيروزي انقلاب و با اطلاع و اجازه حضرت امام به ايران آمدند. نگاه حضرت امام به شخصيت و فعاليت‌هاي خانم دباغ در دوران حضور در نوفل‌لوشاتو چگونه بود؟ همانطور كه عرض كردم امام (رضوان الله عليه) شناخت كاملى نسبت به خانم دباغ پيدا كرده بودند و اطمينان كاملى به ايشان داشتند و به همين دليل مؤكداً خواستند كه فقط ايشان امر حفاظت داخل بيت و حتى نسبت به محيط منزل را متعهد شوند. به علت اينكه ايشان دوره نظامى و چريكى ديده بود، مي‌توانست اين كار را به خوبى انجام دهد و حقاً كه ايشان به نحو احسن حفاظت از امام را انجام داد و ان‌شاءالله خداوند اجر و پاداش ايشان را خواهد داد، ولى در مجموع دولت جمهوري اسلامي - كه متنعم از بركات نهضت امام خمينى (رضوان الله عليه) است و از فوائد پيروزى انقلاب اسلامى بهره‌مند - بايد بيشتر حق مرحومه خانم دباغ را بيشتر از اين ادا مي‌كرد و خدماتش را پاس مي‌داشت. دست كم بايد براي معرفي او به نسل جوان، تلاش بيشتري از سوي نهادهاي فرهنگي و رسانه‌اي كشور انجام مي‌شد. پس از بازگشت خانم دباغ به ايران و پيروزي انقلاب، ارتباط شما با ايشان چگونه ادامه پيدا كرد و از اين دوره چه خاطراتي داريد؟ خانم دباغ رحمت‌الله عليها پس از پيروزى انقلاب احساس كرد تمام زخم‌هاى وارده بر جسم و روحش همگى التيام پيدا كرد و همه سختي‌هايى را كه در طول ساليان دراز متحمل شده بود از وجودش رفع شده است و از تجربيات مختلفش و به‌خصوص در ميدان نظامى استفاده كرده و در جهت تشكيل نيرويى كه حافظ انقلاب باشد تلاش كرد كه در تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى تجلى پيدا نمود و خود نيز مسئول قسمتى از فرماندهى سپاه را به‌عهده گرفت كه همان فرمانده سپاه همدان بود، ولى اين يك قسمت از فعاليت‌هاى خانم دباغ رحمت‌الله عليها بود و از فعاليت‌هاي فرهنگى و تبليغى نيز غافل نبود و همچنين به عنوان شخصيت سياسى در مجلس شوراى اسلامى حضور فعال داشت و تا جان در بدن داشت براى خدمت به انقلاب و اهداف آن تلاش مي‌كرد. خداوند متعال ثواب اين همه زحمت و تلاش را به ايشان حتماً عطا خواهد كرد. ظاهراً در آخرين ديدارتان با خانم دباغ، درباره مطالب جالبي با ايشان گفت‌وگو كرده‌ايد. خاطره آن ديدار را نقل كنيد. من به علت اينكه ساليان زيادى است كه تقريباً تمام وقتم را در امر كار تحقيقى درباره كتاب شريف نهج‌البلاغه و سخنان مولا امير‌المؤمنين(ع) گذاشته‌ام و بحمد‌الله نتيجه آن اين است كه كتاب «تمام نهج‌البلاغه» اكنون به عنوان كتاب مورد استناد مراجع عظام و دانشمندان جهان تشيع و عالم اسلام قرار گرفته است فرصت ارتباط با بسيارى از عزيزان و دوستان قديمي را از دست داده‌ام، ولى در مدت بيمارى ايشان، حدوداً دو ماه قبل، به عيادت ايشان در بيمارستان رفتم و ايشان نيز از اين ديدار بسيار خوشحال شدند. هر دو به ياد دوران طولانى همكارى مبارزاتى در لبنان و سوريه و فضاى بعد از پيروزى انقلاب افتاديم و به مناسبت، قصه‌اى از ديدارى كه با دكتر عبد‌الكريم سروش در يكى از سفرهاى تحقيقى كه به امريكا داشتم، براى ايشان نقل كردم. داستان جالبي است. ماجرا از اين قرار بود كه در يكى از جلسات كنفرانس امام على (ع) كه با محوريت كتاب «تمام نهج‌البلاغه» در ايالات متحده برگزار شده بود و از ايشان هم براى سخنرانى دعوت شده بود، پس از پايان جلسات كنفرانس و در حاشيه آن، آقاي سروش به طرف من آمد و درباره كار تحقيقاتى اينجانب سؤال نمود و من به مناسبت قصه‌اى از گذشته را كه يك طرفش مرحومه خانم دباغ بود، براى او نقل كردم. داستان از اين قرار بود كه بعد از فرار خانم دباغ از ايران و سفر به لندن و بسترى شدن ايشان در يكى از بيمارستان‌هاى آنجا، دكتر سروش كه آن زمان دانشجو بود و در فضاى انقلابى قرار داشت، به عيادت خانم دباغ به بيمارستان رفته و با يقين به اينكه ايشان مجرد است و ازدواج نكرده، پس از يك مقدمه‌چينى طولانى، از ايشان خواستگارى مي‌كند كه خانم دباغ به ايشان مي‌گويد: شما براى دختر پنجم يا ششم من خواستگارى مي‌كنيد؟ كه اين پاسخ براى دكتر سروش كاملاً غير منتظره بود و خجالت زده مي‌شود! من در آن جلسه، فقط به اين دليل اين قصه را براى دكتر سروش بازگو كردم كه او بداند تا چه حد از ماجراهاي گذشته او با اطلاع هستم. من وقتى اين قصه را براى خانم دباغ (رحمت الله عليها) تعريف كردم، ايشان با تفصيل بيشتر اين موضوع را شرح دادند و كمى از شرايط سخت آن مرحله از مبارزه را با هم مرور كرديم. به هرحال ايشان از آن تجديد خاطرات، بسيار خوشحال شدند و همانجا با خانم اينجانب كه در بيروت بودند، تماسي برقرار شد و خانم دباغ و ايشان، مرورى بر خاطرات شيرين و سخت مشترك دوران مبارزه و قبل از پيروزى انقلاب داشتند. اين آخرين ديدار ما بود. جمع‌بندي شما از كارنامه و فعاليت‌هاي خانم دباغ چيست؟ من معتقدم كه زندگى پر فراز و نشيب خانم دباغ (رحمت الله عليها) اتمام حجتى است بر همه دختران و بانوان عصر ما و ايشان با عمل خود ثابت كرد كه يك زن مي‌تواند در عين انجام وظايف همسرى و مادرى و با حفظ عفاف و پاكدامنى، در ميدان مبارزه با ظلم و ستم حضور داشته باشد و همه فشارها و سخت‌ترين شكنجه‌ها را در جهت انجام وظيفه دينى خود به جان خريده و استقامت را پيشه كند و در ميدان‌هاى گوناگون سياسى و نظامى و فرهنگى نيز حضور داشته باشد و ايشان ثابت كرد كه مي‌توان پيرو راستين زينب كبرى (س) بود. اينكه فوت ايشان هم مقارن با ايام اربعين حسينى و بازگشت پيروزمندانه كاروان اهل‌بيت (ع) به كربلا بود، تناسب داشت. در تاريخ هست بعد از آنكه يزيد و يزيديان خيال كرده بودند در كربلا پيروز شده‌اند و نهضت حضرت سيد‌الشهداء عليه‌السلام و ياران با وفايش در روز عاشورا با شهادت جانسوزشان و به اسارت بردن خاندان نبوت به پايان رسيده، تنها حساب يك امر را نكرده بودند و آن هم نقش تبليغي و افشاگري‌هاي حضرت زينب كبري (سلام الله عليها) بود. ايشان از جمله بانواني بود كه در طول زندگي خود به حضرت زينب كبري (سلام الله عليها) اقتدا كرد.  ايشان حتماً يكى از بانوان الگو براى نهضت اسلامى در ايران بلكه در جهان اسلام و براى آزادي‌خواهان خواهد ماند و بايد وسايل خبرى، بيشتر جوانب زندگى ايشان را منعكس كنند كه دختران و بانوان جامعه ما ببينند يك زن چگونه مي‌تواند ميداندار و خانه‌دار به طور همزمان باشد.  

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۲۰ آذر ۱۳۹۵ - ۲۰:۵۷





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 117]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن