تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هرگاه نيت فاسد شود، بلا و گرفتارى پيش مى آيد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829712108




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مردی که در توالت عمومی می‌خوابید و میلیونر شد


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: وقتی کریس گاردنر و پسر کوچکش کف توالت عمومی می‌خوابیدند٬ او هرگز تصور نمی‌کرد که روزی داستان زندگی او فیلم هالیوود شود.



به گزارش جام جم آنلاین ، اوایل دهه ۱۹۸۰ بود که آقای گاردنر٬ مردی ۲۷ ساله٬ و کریس٬ پسر خردسالش در سانفرانسیسکو آمریکا بی‌خانمان شدند.

او که در یک شرکت کارگزاری سهام کارآموزی می‌کرد٬ آنقدر پول نمی‌گرفت که بتواند پول پیش اجاره یک آپارتمان را فراهم کند. از همسرش جدا شده بود و چاره‌ای نداشت جز این که با کریس٬ هرجا دستش می‌رسید٬ بخوابد؛ توالت عمومی ایستگاه قطار٬ پارک٬ جلوی در کلیسا٬ و زیر میز کار خود وقتی همکاران ساختمان را ترک کرده بودند.

معمولا در نوانخانه‌ها غذا می‌خوردند. دستمزد ناچیزش خرج مهدکودک پسرش می‌شد تا بتواند روزها کار کند.

با همه این فلاکت٬ کارش خوب بود. انگار برای کار فروش سهام ساخته شده باشد. در پایان دوره کارآموزی٬ شرکت دین ویتر رینولدز او را استخدام کرد.

زندگی و کارش از این رو به آن رو شد. خانه‌ای اجاره کرد و سال ۱۹۸۷ توانست شرکت سرمایه‌گذاری خودش را تاسیس کند: گاردنر ریچ.

هالیوود صدا می‌زند

حالا٬ مردی ۶۲ ساله است و ثروتش حدود ۶۰ میلیون دلار. به سراسر جهان سفر می‌کند و یک نویسنده و سخنران الهام‌بخش است که به دیگران برای پیشرفت انگیزه می‌دهد. چند خیریه برای افراد بی‌خانمان و زنان قربانی خشونت دارد.

معلوم است که چرا وقتی زندگی‌نامه پرفروش خود را می‌نوشت٬ هالیوود به سراغش رفت؛ مردی که کودکی بسیار پردردسری داشت و درست چند روز قبل از آن‌که به عنوان کارآموز استخدام شود٬ به زندان افتاد.

کتاب «در جست‌وجوی شادمانی»٬ کتابی پرفروش شد و سال ۲۰۰۶ فیلمی به همین نام با بازی ویل اسمیت و پسر واقعی او در نقش کریس کوچک٬ روی پرده رفت. ویل اسمیت به خاطر بازی در این فیلم نامزد اسکار شد.

آقای گاردنر در مصاحبه‌ای به بی‌بی‌سی می‌گوید که وقتی به گذشته نگاه می‌کند «نمی‌خواهد هیچ چیز را عوض کند».‌

می‌گوید «وقتی بچه بودم دردهای زیادی کشیدم که بچه‌هایم نباید به آن سرنوشت دچار می‌شدند».

«وقتی پنج ساله‌ بودم یک تصمیم گرفتم. که بچه‌هایم بدانند پدرشان که بوده است. بقیه سرنوشتم خوب پیش رفت چون انتخاب‌هایم درست بود.»

مادر الهام‌بخش

کریس گاردنر در میلواکی٬ ایالت ویسکانسین٬ به دنیا آمد و هیچ وقت نفهمید پدر واقعی‌اش کیست.
در فقر و با مادری به نام بتی جین و پدرخوانده‌ای الکلی بزرگ شد که او را آزار فیزیکی می‌داد. بعد از آن‌که مادرش در اوج ناامیدی سعی کرد پدرخوانده‌اش را بکشد٬ سرپرستی او برای مدتی به خانواده‌ای دیگر سپرده شد.

با وجود این مشکلات در کودکی٬ می‌گوید مادرش برای او زنی الهام‌بخش بوده است.

می‌گوید:«یکی از آن مادران سنتی بود که هر روز به من می‌گفت پسر٬ تو می‌تونی هر کاری بخواهی بکنی یا هر کی که می‌خواهی٬ بشی.»

و می‌گوید که حرف‌های مادرش را باور کرد و صد در صد قبول داشت.

یک روز داشت در تلویزیون مسابقه بسکتبال یک تیم دانشگاهی را می‌دید و زیر لب گفت این بازیکن می‌تواند یک میلیون دلار درآمد داشته باشد.

مادرش گفت:«پسر٬ یک روز هم تو یک میلیون دلار درآمد خواهی داشت.»

«تا وقتی که این جمله از دهنش درنیامده بود٬ فکرش هیچ وقت از سرم نمی‌گذشت.»

شانس در می‌زند

میلیون‌ها دلار آنقدر هم سریع نرسید. او بعد از دبیرستان چهار سال در نیروی دریایی آمریکا بود. و بعد از خروج از ارتش راهی سانفرانسیسکو شد. آنجا کارش را با فروش تجهیزات پزشکی شروع کرد.

زندگی او روزی متحول شد که مردی از یک ماشین فراری قرمز پیاده شد. آقای گاردنر جلو رفت و از مرد پرسید که درآمدش از کجاست.

اسمش باب بریجز و دلال بازار سهام بود. بعد از صحبت،‌ آقای گاردنر گفت علاقه دارد که وارد این کار شود. آنها دوباره ملاقات کردند و آقای بریجز به او کمک کرد که در مصاحبه استخدام برای کارآموزی یک شرکت سهام شرکت کنند.

چند روز قبل از این مصاحبه پلیس او را به جرم ندادن جریمه پارکینگ دستگیر کرد. البته بالاخره توانست در مصاحبه برای گرفتن آن کار شرکت کند اما با همان چیزهایی که روز بازداشت تنش بود: لباس و کفش ورزشی.

با وجود سر و وضع ژولیده٬ اشتیاق و انگیزه او باعث شد که کار را بگیرد.

ارزیابی دوباره زندگی

شش سال بعد از نمایش فیلم زندگی او٬ زندگی آقای گاردنر در سال ۲۰۱۲ دوباره از این رو به آن رو می‌شود. وقتی همسرش در سن ۵۵ سالگی از سرطان می‌میرد.

آن اتفاق باعث شد دوباره از نو ارزیابی کند که در زندگی دنبال چیست. بعد از سه دهه موفقیت در شغلش تصمیم گرفت که کارش را برای همیشه عوض کند.

«یکی از آخرین حرف‌هایی که من و همسرم با هم زدیم این بود. او به من گفت حالا که فهمیدیم زندگی اینقدر کوتاه است بقیه عمرت را می‌خواهی چه کار کنی؟»

می‌گوید وقتی این حرف‌ها پیش آمد همه‌چیز تغییر کرد.«اگر کاری را که مشغول آن هستی٬ با ذوق و هیجان انجام نمی‌دهی٬ هر روز خودت را تضعیف می‌کنی».

وقتی آقای گاردنر متوجه شد که دیگر دلش نمی‌خواهد در کار سرمایه‌گذاری بانک باشد٬ تصمیم گرفت نویسنده شود و برای مشاغل و آدم‌های مختلف سخنرانی کند.

او حالا ۲۰۰ روز سال سفر می‌کند و در سالن‌های پر از جمعیت در بیش از ۵۰ کشور جهان سخنرانی می‌کند.

آقای گاردنر می‌گوید که وجود او این تئوری را باطل می‌کند که می‌گوید ما محصول محیطی هستیم که در آن بزرگ شدیم.

«به اعتقاد مدرسه‌ای که در آن درس می‌خواندم٬ من الان باید یک الکلی٬ انسان شکست خورده٬ بچه‌آزار٬ و زن آزار بودم که محتاج حمایت دیگران است.»

اما به جای آن‌ها او می‌گوید با انتخاب‌های مثبت خود٬ و عشقی که مادرش به او داشت و همچنین حمایت آدم‌های دیگر٬ اینطور نشد.

«من روشنایی را انتخاب کردم٬ از طرف مادرم و و از طرف آدم‌های دیگری که اشتراک خونی با آنان ندارم.»




چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 08:41





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 73]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن