تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):ما (اهل بيت) ستون هاى حق را استوار و لشكريان باطل را متلاشى كرديم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816482372




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

جنایت مرد دو زنه


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: روزنامه ایران: مرد افغان زمانی که به رابطه شیطانی مرد رمال و همسرش مشکوک شد نقشه جنایت هولناکی را طراحی و اجرا کرد.
 
او طبق نقشه مرد رمال را به خانه‌اش دعوت کرد و در فرصتی مناسب او را کشت. بعد هم جسد قربانی را با موتورسیکلتش به بیابان‌های اطراف ورامین برد و همان جا رهایش کرد.به گزارش خبرنگار جنایی «ایران»، ساعت 11:50 دقیقه یکشنبه 18 مهر امسال، زن جوانی با مراجعه به پلیس از ناپدید شدن مرموز شوهرش خبر داد و گفت: همسرم بابک، چند روز قبل برای میهمانی به خانه یکی ازدوستانش رفت اما دیگر خبری از او نشد.
 
وقتی از تأخیرش نگران شدم با تلفن همراهش تماس گرفتم اما پاسخی نداد و بعد از ساعتی هم تلفنش خاموش شد. ناپدید شدن همسرم ادامه داشت تا اینکه روز گذشته سمیرا، -همسر مرد افغان- خبرداد که بابک به دست شوهروی به قتل رسیده است.به‌دنبال این شکایت، پرونده‌ای در این باره تشکیل شد وبازپرس ایلخانی از شعبه هشتم دادسرای جنایی تهران دستور تحقیقات در این خصوص را صادر کرد.مأموران درنخستین گام سمیرا را تحت بازجویی قراردادند که اونیزجزیئات جنایت را فاش کرد.
 

جسدی در زمین‌های کشاورزی
 

باتوجه به اظهارات زن افغان، مشخص شد جسد مرد جوانی که چند روزقبل به عنوان ناشناس به پزشکی قانونی منتقل شده متعلق به بابک است.
 

تعقیب متهم فراری
 

در ادامه تحقیقات کارآگاهان مشخص شد عامل جنایت پس ازقتل متواری شده و هیچ رد و سرنخی از او در دست نیست. بدین ترتیب بازپرس ایلخانی دستور بازداشت متهم فراری را صادر کرد.
 

ازدواج دوم زندگی‌ام را نابود کرد
 

سمیرا،  همسر مرد افغان که شاهد جنایتی هولناک بود در گفت‌و‌گو با خبرنگار ما از جزئیات قتل گفت.
 

چرا همسرت بابک را کشت؟تقصیر من بود؛ عذاب وجدان باعث شد تا به همسرم رازی را بگویم و زمانی که اواز این رازباخبر شد تصمیم به قتل بابک گرفت.
 

 چه رازی؟ اینکه من با مقتول تلفنی در تماس بودم. اینکه پنهانی و دور از چشم شوهرم به بابک زنگ می‌زدم. عذاب وجدان به سراغم آمد و با خودم گفتم اگر یک روز همسرم از این ماجرا باخبر شود مرا زنده نمی‌گذارد به همین دلیل خودم رفتم و همه چیز را به او گفتم.
تو که می‌دانستی تماس تلفنی با مرد غریبه اشتباه است چرا این کار را کردی؟اجازه دهید از اول همه چیز را بگویم. 5 سال قبل با شوهرم ازدواج کردم، زندگی‌مان خوب بود و خداوند بعد از یک سال به ما یک دختر داد. همه چیز خوب بود تا اینکه دو سال قبل شوهرم به سفر رفت، زمانی که از افغانستان برگشت یک زن همراهش بود. شوهرم بدون هیچ تعارفی گفت: زنی که همراهش است همسر دومش است. با شنیدن این حرف ودیدن زن جوان احساس کردم دنیا روی سرم خراب شده. نمی‌دانستم چه کار باید انجام دهم.
 

اعتراضی نکردی؟ اعتراض کردم اما شوهرم گفت اگر نمی‌توانی تحمل کنی طلاق بگیر و برو.اما من که یک زن تنها بودم جایی را در کشور غریب نداشتم برای همین مجبور شدم بمانم و با هوویم دریک خانه زندگی کنم. دو سال به سختی همه چیز را تحمل کردم تا اینکه تصمیم گرفتم سحر و جادو کنم تا زن دوم همسرم برود و من راحت شوم. بابک قبلاً همسایه دیوار به دیوار ما بود و با او و همسرش رابطه صمیمی داشتیم. چند ماهی می‌شد که خانه‌شان را به چند کوچه آن طرف‌تر برده بودند. می‌دانستم که بابک و پدرش در کار سحر و جادو هستند برای همین یک ماه قبل به سراغش رفتم و همه چیز را برایش تعریف کردم.
 

او توانست کاری برایت انجام دهد؟ نه تنها برایم کاری نکرد، وقتی متوجه شد که من در چه دامی گرفتار شده‌ام و از دست کارهای شوهرم به تنگ آمده ام، با من طرح دوستی ریخت. مرد جادوگر سعی کرد با مهربانی‌هایش اعتمادم را جلب کند و من هم که در این کشور تنها بودم و کسی را نداشتم به او اعتماد کردم. اما یک ماه از این ارتباط تلفنی نگذشته بود که به خودم آمدم و تصمیم گرفتم واقعیت را به همسرم بگویم.
 

زمانی که به همسرت ماجرا را گفتی چه اتفاقی افتاد؟ بشدت عصبانی شد وگفت تنها کاری که می‌تواند انجام دهد این است که نقشه قتل او را بکشد.بعدهم همسرم با بابک تماس گرفت و از او خواست برای قلیان کشیدن به خانه‌مان بیاید. بابک هم چون رابطه خوبی با همسرم داشت حــــــــدود ساعت 7 غروب 12 مهر به خانه ما آمد.
 

قتل چطور رخ داد؟من  به آشپزخانه رفتم تا زغال بگذارم، بابک هم طوری نشسته بود که پشت سرش به طرف آشپزخانه بود. ناگهان شوهرم از پشت سر آجری را که برای این کار در خانه گذاشته بود برداشت و سه ضربه به او زد. بعد به من گفت متکا را روی دهانش بگذارم تا صدایش را کسی نشنود و بعد از آن با روسری خفه‌اش کرد. وقتی مطمئن شد که بابک مرده است، به طبقه پایین، خانه هوویم رفت و با او برگشت. دست و پایش را بستند و بعد از اینکه جنازه‌اش را داخل پتویی گذاشتند، آن را داخل گونی آبی رنگی قرار دادند. ساعت 9:30 دقیقه شب بود که جسد را روی موتورش گذاشت و ازخانه رفت.
 

جنازه را کجا برد؟فکر می‌کنم حوالی ورامین، ما در شرق تهران زندگی می‌کنیم و همسرم گفت هر چقدر جسد را دورتر رها کند، پلیس کمتر به او شک می‌کند.
 

چرا بعد از حدود یک هفته ماجرا را به خانواده بابک گفتی؟همسرم و هوویم مرا در خانه حبس کرده بودند و اجازه بیرون آمدن نمی‌دادند. تلفن همراه نیز نداشتم که بتوانم با آن تماس بگیرم.وقتی هم شوهرم خانه نبود، هوویم مواظبم بود و اجازه نمی‌داد حتی کنار پنجره بروم. خلاصه بعد از یک هفته حبس شوهرم مرا سوار موتور کرد و به نزدیکی خانه مقتول رساند و گفت هر کاری دلت می‌خواهد بکن فقط بدان که در این قتل تو هم دست داشتی. با اینکه می‌ترسیدم اعدام شوم اما نمی‌توانستم عذاب وجدان را تحمل کنم به همین دلیل به خانه پدر بابک رفتم و واقعیت را گفتم.




۲۴ مهر ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۳





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


حوادث

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن