واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: روزنامه وقایع اتفاقیه - فاطیما فردوس: تحلیل مسائل روز در تاکسی، تهران و مشهد نمیشناسد. با این تفاوت که تاکسیداران مشهدی، در بیان دیدگاههایشان محافظهکارتر از تهرانیها هستند.
عمدتا به سؤالها میخندند: «برای ما فرقی نمیکنه تو مشهد کنسرت باشه یا نباشه، مهم اینکه ما تفریح نداریم و کار به سمتی داره میاد که مسافر کم میاد مشهد» مشهدیها در ماههای اخیر، یکی از سوژههای فضای سیاسی- اجتماعی کشور بودند و صحبتهای امامجمعه این شهر درباره ممنوعیت برگزاری کنسرت و واکنشهای دولتی و افکار عمومی پس از آن باعث شد، حالا در مشهد تقریبا هیچکسی نباشد که از ماجرای کنسرتها بیخبر باشد. از طلبههایی که در صحنهای حرم رضوی(ع) دور هم گعده کردهاند تا دانشجویان، از کسبه گرفته تا مردمی که در خیابان قدم میزنند، همه از ماجرا خبر دارند. روایتهای آنها اما روایتهای متفاوتی با هم نیست، اکثرا فکر میکنند، برگزاری کنسرت در مشهد، آنقدرها هم که دربارهاش صحبت میکنند، مهم نیست و مهم این است که زندگی در این شهر بزرگ، باید با تفریحاتی هم برای مردم همراه شود.
حتی طلبههایی هم بودند که گلایه داشتند چرا در مشهد به اندازه شهرهای بزرگ دیگر مثل تهران، اصفهان، تبریز، شیراز و... امکانات تفریحی برای مردم شهر به اندازه امکاناتی که برای مسافران هست، نیست. برخی دلیل این بیتفاوتی را در بیتوجهی مسئولان شهر به زندگی مردم میدانند و برخی دیگر، بافت مذهبی بخشهایی از شهر را دلیل این اتفاق میدانند اما آنچه بیش از همه به چشم میآید، این است که مشهد علاوه بر جاذبه بالای مذهبیاش، مردمی دارد که زندگی روزمره دارند و دغدغههایی از جنس دغدغههای مردم شهرهای دیگر. این مسئله در کلام آنها بیشتر به چشم میآید.
لابهلای کتابهای کتابخانه گم شده و مشغول پیداکردن کتابی است. عینک تهاستکانی گردی به چشم دارد و چشمهایش برای خواندن اسم هر کتابی ریز میشود. چند دقیقهای گذشت که دستش را به سمت یکی از قفسهها دراز کرد و کتابی را از بین کتابها بیرون کشید و مشغول تورق شد.
دانشجوی ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد است و علاقه زیادی به موسیقی دارد. میگوید ترم آخر کارشناسی است و میخواهد برای کارشناسیارشد، موسیقی بخواند. «از بچگی موسیقی کار میکنم؛ یکی از آرزوهام این بود تو یه کنسرت شرکت کنم و ویولن بزنم ولی آرزوم بود و دیگه نمیتونه باشه. تعطیلکردن رفت هر چی کنسرت بود رو.» حالت چهرهاش دائما تغییر میکند و خندان و ناراحت میشود.
«موسیقی شاید تنها چیزی بود که نمیشد برچسب سیاسی به آن زد؛ من از فضای سیاست و این چیزا خیلی دورم.» کتاب را داخل قفسه میگذارد و بین راهروها چرخ میزند. «شاید حالا حالاها نتونم پامو از مشهد بیرون بذارم برای رسیدن به خواستهام؛ نه که نخوام، پول ندارم. حالا حالاها باید آرزوی یه کنسرت رفتن رو دلم بمونه چون موسیقی شده ابزار سیاست.»
«کنسرت» با برچسب سیاسی
بعد از ماجرای فیشهای حقوقی نوبت کنسرت بود. از ماه گذشته بعد از خطبه نماز جمعه آیتالله علمالهدی در مشهد، بیشتر از اینکه «کنسرت» تداعیگر هنر و ساز و آواز باشد، یادآور مواضع سیاسی شد. آیتالله علمالهدی که در سالهای گذشته همواره مخالف برگزاری کنسرت در شهر مشهد بوده است، بعد از لغو چند کنسرت در دیگر شهرهای استان خراسان رضوی که منجر به لغو موقت همه کنسرتها در این استان شد، گفت: اگر کنسرت میخواهید از مشهد بیرون بروید. به اعتقاد آیتالله علمالهدی، کل مشهد متعلق به حرم امام رضا(ع) است و هویت و ماهیت این حرم باید حفظ شود.
سخنان آیتالله علمالهدی اما بدون واکنش نماند. بعد از آنکه وزیر ارشاد اعلام کرد به احترام آیتالله علمالهدی در مشهد کنسرتی برگزار نخواهد شد، برخی چهرههای سیاسی از برگزاری کنسرت در مشهد دفاع کردند. اظهارات او باعث شد کنسرت در مدت یکی، دو ماه به یکی از سیاسیترین واژهها تبدیل شود، اما علاوهبر واکنش مسئولان برخی روحانیون نیز به سخنان علمالهدی واکنش نشان دادند. هرچند بعد از مخالفت آیتالله علمالهدی، چند نفر از ائمه جمعه نیز با او همصدا شدند، اما برخی هم موضعگیری متفاوتی داشتند؛ موضعی که بیش از آنکه از جهت فرهنگی و توجه به نیازهای فرهنگی مردم مشهد و لزوم اجرای قانون در سراسر کشور به صورت هماهنگ باشد، با دغدغههای مذهبی و فقهی ابراز شد؛ البته واکنش آنها این بار از جنس سیاست نبود و با ادبیات فقهی همراه شد؛ بهطوریکه در بسیاری از شهرها به مخالفت با مواضع امامجمعه مشهد پرداختند.
آرامآرام به سمت حرم رفت و کنار رواق امام خمینی(ره) روی یکی از فرشها نشست و مشغول بازکردن عمامهاش شد. طلبه جوانی است که درس فقه میخواند و هفت سالی است که در مشهد زندگی میکند. ظاهر آراستهای دارد و به قول خودش بچه درسخوان حوزه است. «موسیقی و ساز و آواز چه اشکالی دارد؟ شرع و عرف، حد و حدودی را برای آن تعیین کرده و اگر رعایت بشه چه مشکلی میخواد ایجاد کنه؟ هرچیزی راهحلی داره؛ دلیلی نداره برچسبهای مختلفی به کنسرت و موسیقی بزنیم تا محدودیت ایجاد کنیم. موسیقی حرام نیست که اگر بود همه جا حرام بود، نه فقط تو مشهد.
اگه دختر، پسرا شرع و قانون رو تو این مراسما رعایت کنن موردی نداره. حتی باعث شادی میشه و برای چند لحظه هم که شده از درگیریهای فکری و غم و غصهها رها میشن. منم جوونم و به خاطر اینکه طلبهام از تفریحاتم نمیزنم.» عمامهاش را برداشته است تا وضو بگیرد. پارچه نازک بلندی است که آن را دور زانوهایش گره میزند و مشغول پیچیدن میشود. «مردم تفریحی ندارن، همینارو هم اگه ازشون بگیریم دیگه چیزی نمیمونه و میرن سمت تفریحایی که باعث گناه میشه.» طلبه جوان دیگری که کنارش نشسته و حرفهایش را با دقت شنیده است، عصبانی شده و صدایش را بالا میبرد.
«خیلی از جوونای ما هستند که به خاطر درس و مشکلات مالی نمیتونن ازدواج کنن. جامعه درگیر تورم و گرونیه و همه چی تجملاتی شده. دغدغه جوونای ما کنسرت نیست که مخالفت آقای علمالهدی رو تو بوق و کرنا میکنید. جوونای ما دغدغه ازدواج و زندگی مشترک دارن. کنسرت و متعلقاتش فقط باعث گناه میشه و دخترپسرای ما رو منحرف میکنه. با این اصرارهای بیجا فقط عذاب آخرت رو برای خودمون میخریم.»
با تفریح سلیقهای برخورد نکنیم
خانم شیرازی صدایش میکنند. معلم ورزش یک مدرسه راهنمایی دخترانه است که برای اردوی تابستانی به وکیلآباد آمده. یک خانم آرام، خوشصحبت و خندان. از آن معلمهایی که هرگز دویدن، پریدن یا بازیکردنش را ندیدهاند و به گفته بچهها از معلمان روشنفکر به حساب میآید که ناخنهایش را بلند میکند، مانتوهای قشنگ زیر چادرش میپوشد و کمی آرایش میکند. چشمهای گودرفته زیبایی داشت و در مجموع از هر نظر محبوب بچهها بود. «مشهد جای تفریحی زیادی نداره، هرجای خالیای پیدا میکنن پارک آبی میزنن. این جور جاها هم مسئولیت داره، کوچیکترین اتفاقی بیفته باید جواب پدرو مادرا رو بدیم.
یه وکیلآباده و یه پارک. باغ وحش و اینجور جاها هم دیگه جذابیتی برای بچهها و جوونا نداره.» یکی از بچهها که حواسش به حرفهای خانم شیرازی است، صدایش را نازک میکند. «کنسرت خانم؛ کنسرت. کنسرت خیلی خوبه. هر چند وقت یه بار باید مخ مامانبابامو بزنم تا اجازه بدن برم کنسرت. انقد جیغ میزنیم و خوشحالی میکنیم که تا یه ماه دیگه غر نمیزنیم حوصلهمون سررفته و این چیزا. خانم شیرازی میگفت احتمالا دیگه تو مشهد نمیذارن کنسرت اجرا بشه. باغ وحش هم چقدر بریم؟
هی بیایم این حیوونا رو ببینیم که چی بشه؟ هر سری هم یکیشون میمیره.» بچهها شروع به خواندن یک شعر از خوانندگان پاپ میکنند و با هم دست میزنند.«مگه تو کنسرت قراره چی کار کنن؟ همون کاری که جوونای ما تو ماشین و خونه میکنن و آهنگ میذارن و با صدای بلند باهاش میخونن و حالا این میره تو یه فضای بزرگتر و شاید تاریکتر. چرا باید با شادی و تفریحشون سلیقهای برخورد کنیم؟ اگه قرار باشه هرکسی به خودش اجازه بده شادی رو از بقیه محروم کنه سنگ رو سنگ بند نمیشه.»
۰۷ مهر ۱۳۹۵ - ۰۷:۳۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]