تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 12 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):چیزى را بر زبان نیاورید که از ارزش شما بکاهد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836973308




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

آبنماهای بچه‌کُش!


واضح آرشیو وب فارسی:الف: آبنماهای بچه‌کُش!

تاریخ انتشار : سه شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۴۶
زینب، بهاره، نسرین، زهره، مریم، آرزو، فاطمه و علی همه‌شان یک روز صبح به شوق اینکه قرار است، بروند پارک و کلی با دوستانشان خوش بگذرانند، از خواب بیدار شدند. اتفاقا آن روز هم با همان شوق و ذوق رفتند تا کودکیشان را در پارک فریاد بزنند؛ غافل از اینکه شادترین و رنگی‌ترین محل زندگیشان قصد کرده است امروز قتل‌گاهشان باشد. این ۸ کودک، قربانیان پارک‌ها هستند. یکی‌شان در پمپ آبشار بدون درپوش افتاد و مُثله شد. یکی دیگر در آبنمای پارک غرق شد و آن ۵ نفر دیگر هم در حال قایق سواری بودند که قایقشان واژگون شد و غرق شدند. ۲۱ شهریور؛ خیابان هنگام (بوستان الغدیر) ـ ساعت ۱۷ نوای دعای «عرفه» در پارک طنین‌انداز شده است. همه روی چمن‌ها نشسته‌اند؛ کتاب دعا به دست دارند و زیر لب زمزمه می‌کنند. پارک ساکت است و آرام. از میان جمعیت عبور می‌کنم و دنبال آب‌نمای اصلی پارک می‌گردم. همان که علی ۱۳ ساله وقتی در جستجوی توپ فوتبالش بود، در آن کشته شد. درست وسط پارک پیدایش می‌کنم. هرچند که دیگر نمی‌شود اسمش را آبنما گذاشت. آنچه باقی است، یک حوضچه خشک است که چند سیم برق هم در آن رها هستند. دو توپ پلاستیکی درست وسط حوض افتاده؛ انگار هیچ بچه‌ای جرات نکرده که داخل برود و توپش را بردارد. دور تا دور آبنما هیچ‌کس نیست. نه صدای بازی بچه‌ها می‌آید و نه خبری از گپ‌زدن پیرمردها روی نیمکت‌ها است.

آبنمای پارک الغدیر که علی در آن کشته شد
آن طرف‌تر، خیلی دورتر از آب نما، پسربچه‌ها «گل کوچیک» بازی می‌کنند. می‌روم پیششان؛ شاید علی را بشناسند. ـ بچه‌ها! این همون آبنمایی که چند وقت پیش یه پسربچه افتاد توش و فوت کرد؟ ـ آره. همین‌جا افتاد. ـ شما اون روز تو پارک بودید؟ دیدید که افتاد؟ ـ نه. ما اون روز صبح اومدیم. اتفاقا توپ ما هم افتاد تو آبنما و رفتیم برداشتیم. اما دوستاش دیدن که توی آب جون داد. از اون روز تا حالا دیگه دوستاشم نیومدن پارک بازی کنن. ـ بچه‌هایی که میان اینجا مثل شما بازی می‌کنن؛ تعدادشون زیاده؟ آره بابا. اون موقع که آبنما هنوز توش آب داشت، می‌رفتیم توش شنا هم می‌کردیم. بچه‌ها همش تو آبنما بازی می‌کردن. از اون روز که پسره افتاد توش، هیچ‌کس دور و بر آبنما نمی‌ره. ـ الان که توش آب نیست. کی آب اینجا رو تخلیه کردن؟ ـ از بعد همون قضیه تخلیه‌اش کردن. با اینکه آب نداره اما هنوز پر سیم برقه. ـ اگه بازم وسط فوتبال توپتون بیفته تو آبنما، می‌رید برداریدش؟ توپ؟! اگه یه چیز با ارزشم بیفته، دیگه نمی‌ریم اون تو. هیچ وقت. همین طور که سرگرم حرف زدن با بچه‌ها هستم، چند مرد جوان از راه می‌رسند و شنونده‌ی گپ ما می‌شوند. یکیشان می‌گوید: «نگاه کن خانم. فکر کردن اگر آب رو تخلیه کنن، کافیه. هنوز همین طور سیمای برق افتادن کف حوض. درباره‌ی فوت این بچه هم هرکی یه چیزی می‌گه. یکی میگه، خفه شده. یکی می‌گه، برق گرفتش. معلوم نیست. شما از جواب پزشکی قانونی خبر نداری؟» بچه‌ها می‌روند تا به بازی‌شان ادامه دهند. آن هم خیلی دورتر از آبنما که محل قبلی بازیشان بوده است. علی 13 ساله هم که تابستان امسال داشت، خودش را برای کلاس هفتم آماده می‌کرد، یکی از همان بچه‌هایی بود که نزدیک آبنمای بوستان «الغدیر» با دوستانش بازی می‌کرد. یک دفعه وسط بازی توپش در آبنما افتاد. این آخرین سکانس زندگی علی بود. علی هیچ وقت از پارک برنگشت. او بیش از یک ماه است که در آغوش پدر و مادرش نیست.

آبنمای پارک الغدیر کارایی خود را از دست داده و خاموش است
پزشکی قانونی پس از بررسی، علت فوت علی را خفگی به دلیل ورود آب به مجاری تنفسی، متعاقب برق‌گرفتگی اعلام کرد. 22 شهریور؛ محله رضویه (بوستان کوهسار) ساعت 16:30 بعد از مشاهده‌ی قتل‌گاه علی حالا به بوستانی می‌روم که آبنمایش بدون کوچک‌ترین ترحمی فاطمه 5 ساله را بلعید. وارد پارک که می‌شوم، یک راست می‌روم سراغ آبنما و سراغ زن‌های مسن که گوشه پارک نشسته‌اند. از یکیشان می‌پرسم: ببخشید خانم! آبنمای این پارک کجاست؟ ـ کجا؟ ـ من دنبال اون جایی می‌گردم که چند ماه پیش یه دختربچه توش غرق شد. ـ آها. بیا با هم بریم. خودم می‌برمت. تا رسیدن به آبنما با هم گپ زدیم. او حادثه را به چشم ندیده بود اما مدام این فاجعه را نقد و تحلیل می‌کرد. می‌گفت: «تقصیر مادرش بود. واسه چی مواظب بچه نبود؟ گفتم: «چه می‌دونست که پمپ آبنما درپوش نداره؟»

فاطمه در این کانال بدون درپوش افتاد شد
رسیدیم به آبنما یا همان آبشاری که فاطمه را در خود فروبرد. دور تا دورش را میله‌ها و حفاظ‌های آهنی زده‌اند که اگر زودتر داشت... رو به من گفت: «این حفاظو می‌بینی؟ بعد از مرگ اون بچه سیاه‌بخت زدن. درپوش پمپ هم همین‌طور. هیچی نداشت که.» همان آبنما بود. همان که خردادماه امسال در نهایت بی‌رحمی فاطمه خیلی کوچک را تکه‌تکه کرد. او آن روز با مادرش رفته بود، مولودی بشنود و حسابی خوش بگذراند. میانه برنامه به مادرش اصرار می‌کند که اجازه دهد، برود با دوستانش بازی کند. مادر برای شادی دخترش رضایتی می‌دهد که چندان هم قلبی نیست. این آخرین باری بود که او دخترش را دید. فاطمه رفت که رفت. یک جفت دمپایی پلاستیکی شناور روی آب، دل مادر فاطمه را لرزاند. درست حدس زده بود. فاطمه طعمه پمپ بدون درپوش آبنما شده بود. زن جوانی با پسر کوچکش می‌آید، پیش ما. نزدیک آبنما که می‌شود، دست پسرش را محکم‌تر می‌گیرد. می‌گوید: «اگه پمپ درپوش داشت، اون دختربچه وقتی می‌افتاد تو آب، فقط خیس می‌شد. چون این آب اصلا عمقی نداره.» ـ تو هم از آبنما می‌ترسی که دست پسرتو انقدر سفت گرفتی؟ ـ بخدا می‌ترسم. اصلا نمی‌ذارم، از جلو چشام دور شه. مادر اون بچه‌ام که نمیدونست، آبنما این طوریه. حداقل یک تابلو بزنن، بگن آبنما خطر داره که ما بدونیم، به بچه‌هامون یاد بدیم. درسته الان حفاظ داره. از کجا معلوم این معتادایی که می‌گن درپوش پمپ رو دزدیدن، یه بلایی سر این حفاظ نیارن؟

مسئولان پس از مرگ فاطمه برای آبنمای بوستان درپوش و حفاظ آهنی نصب کردند
این موضوعی است که اقبال شاکری ـ رییس کمیته عمومی عمران شورای شهر تهران ـ هم درباره آن اظهار نظر کرده است: «آنچه با مردم سر و کار دارد، خیلی پیچیده و سخت است. باید دقت کنیم در فضاهای عمومی شهر مباحث ایمنی به خوبی رعایت شود و علی‌الخصوص ناظرها مورد توجه قرار گیرند. این موضوع به معنای افزودن به میزان خطرات است و ناظر باید جلوی خطرات را بگیرد. بنابراین حتما در پارک‌هایی که با عموم مردم سروکار دارد باید کنترل قراردادها، اجرا و نظارت بر آن قوی‌تر انجام گیرد.» 21 شهریور؛ خیابان خیام (پارک شهر) ساعت 19 مرگ بچه‌ها در پارک موضوع دیروز و امروز نیست. بعضی شاید هنوز حادثه پارک شهر را که سال 81 رخ داد، فراموش نکرده‌ باشند.    زینب، بهاره، نسرین، زهره، مریم و آرزو یک روز صبح، خیلی خوشحال به مدرسه رفتند، چون قرار بود، یک اردوی خوب بروند. مقصد اردو، موزه پست و تلگراف بود اما معلمان در راه برگشت تصمیم می‌گیرند، بچه‌ها را برای قایق‌سواری به دریاچه پارک شهر ببرند. 17 نفر سوار قایق می‌شوند و حرکت می‌کنند اما در میانه مسیر قایق یکباره در دریاچه واژگون می‌شود و علاوه بر قایقران 6 دختر دانش آموز در دریاچه کوچک غرق شدند.

قایق‌های پهلوگرفته در جوار دریاچه پارک شهر
اما دریاچه «پارک شهر » امروز آرام است. همان قایق‌هایی که یک روز یکی از آن‌ها قاتل شش دختر بچه بود، در گوشه‌ای از دریاچه پهلو گرفته‌اند. جلیقه‌های نجات در اتاقک گوشه دریاچه آویزان‌اند. خلاصه همه چیز امن و امان به نظر می‌رسد. 3 دختر نوجوان روی نیمکت مجاور دریاچه نشسته‌اند و دارند، سعی می‌کنند، دُنگ‌هایشان را روی هم بگذارند تا پولشان به سوار شدن به قایق برسد. بلند بلند می‌خندند و در گوشی حرف می‌زنند. از آن دخترهای سرخوش و بگو بخندند.

دخترها سوار یکی از همین قایق‌ها شدند و جان باختند
    انگار همه حادثه پارک شهر را فراموش کرده‌اند. پس از آن سانحه اردوهای دانش‌آموزی به مدت چندین ماه لغو و شماری از مراکز تفریحی تهران تعطیل شدند. محمد عطریانفر ـ رئیس وقت شورای شهر تهران ـ آن زمان در واکنش به این حادثه گفت: «حادثه تلخ پارک شهر به ما نشان داد که مدیریت شهری در کشور ما آشفتگی بسیار دارد. باید با این موضوع به صورت ریشه‌ای و جامع در کشور برخورد شود.» با همه این ها هنوز معلوم نیست که آبنماها قرار است تا کی به قربانی گرفتن ادامه دهند؟   منبع: ایسنا







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 47]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن