تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص): هرگاه سفره پهن مى‏شود، چهار هزار فرشته در اطراف آن گرد مى‏آيند. چون بنده ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798629254




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

طنز؛ چند نِما از بانک داعش!


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: ماهنامه خط خطی - حسن غلامعلی فرد:

نما (روز- داخلی- بانک داعش)

مردی سیاه پوش وارد بانک داعش می شود و به سمت سامانه نوبت دهی خودکار می رود. دکمه قرمز نوبت دهی را فشار می دهد و سپس بووووووم... مرد سیاه پوش، سامانه نوبت دهی و قسمتی از ساختمان بانک پودر می شود.



چند نِما از بانک داعش!
 
 
نما (روز- داخلی- بانک داعش شعبه 2)

جوانی سیاه پوش وارد بانک داعش می شود و به سمت سامانه نوبت دهی خودکار می رود. دکمه سیاه نوبت دهی را فشار می دهد. کاغذی خونی از سامانه خارج می شود. روی کاغذ نوشته شده است:

«به جهنم خوش آمدید.

شماره شما 666

 
تعداد افراد حاضر در صف، 0 نفر»

صدای ترسناک در بانک می پیچد:

«شماره 666 به جوخه شماره 1»

 
جوان سیاه پوش مقابل باجه یک می ایستد. مسئول باجه، که مردی سیاه پوش و پُرمو است، کاغذ خونی نوبت دهی را از جوان می گیرد و خون روی کاغذ را می لیسد و می پرسد: «هوم؟»

جوان: برای دریافت وام مصداق اوقات شریفتون شدم.

مسئول باجه پول های رسیده از عربستان را می شمارد و سپس دکمه ای را فشار می دهد. با فشار دادن این دکمه نیمی از فرانسه با خاک یکسان می شود.

مسئول باجه می پرسد: وام می خوای چی کار؟

جوان: چند تا آدم انداختم توی قفس. پول ندارم براشون سیانور بخرم.

مسئول: بودجه نداریم. بیا این دو دینار رو بگیر، برو مرگ موش بخر!

جوان سیاه پوش دو دینارش را می گیرد و از بانک خارج می شود.

نما «روز- داخلی- بانک داعش شعبه 2)

مردی فرانسوی- مراکشی وارد بانک می شود و سراغ مسئول وام ها می رود و می گوید:
 
می خوام با کامیون از روی آدم ها رد شم. وام بدین.

مسئول: گواهینامه پایه یک داری؟

مرد: نه.

مسئول: خوبه! چقدر وام می خوای حالا؟

مرد: اندازه پول یک تریلی هجده چرخ. یک هم بیشتر بدین می خوام از این فرش ها، که عکس مدونا داره، بخرم کنار درش آویزون کنم.

مسئول: مدونا پدونا نداریم. عملیات انتحاری ات رو با گناه آلوده نکن! بیا! این پول خرید تریلی... فقط حواست باشه قبلش یه آچارکشی ببری اش که موقع عملیات دستت رو توی پوست گردو نذاره.

مرد: متشکرم.

نما (ظهر- داخلی- بانک داعش شعبه 2)

مردی چاق و سیاه پوش، که رییس بانک داعش است، پشت میزش نشسته است و با مدیر امور تبلیغاتی صحبت می کند.

رییس: می خوام یک تبلیغ بسازی که مثل فیلم های اعدام هامون بترکون باشه.

مدیر تبلیغات: شعارتون چیه؟

رییس: پول از ما، انفجار با شما. مثا مثلا هر جا حرف از انفجاره، بانک داعش همون جاست!

مدیر تبلیغات: برای بازگشایی شعبات جدید هم برنامه ای دارید؟

رییس: بله. چند تا از این خبرنگارای خارجی اسیر کردیم که موقع افتتاح شعباتمون سرشون رو ببریم.

مدیر تبلیغات: می شه به من هم وام بدید؟ دوربین اچ دی که خریدم یک کم خراب شده. خون پاشیده روی لنزش.

رییس: موافقت می شه.

مدیر تبلیغات: راستی، خیاطمون هم وام می خواد. می گه پارچه های نارنجی اش تموم شده، باید بره پارچه بخره.

رییس: موافقت می شه.

مدیر تبلیغات: با من امری ندارید؟

رییس: به نظرت برای تولد بچه شش ساله ام چشم از حدقه دراومده به اش کادو بدم یا گوش بریده؟

مدیر تبلیغات: این چیزا برای بچه توی این سن و سال خوب نیست. به نظرم یک چاقو بدید دستش خودش بره سراغ یکی از این اسیرها و هرجاشون رو که دلش می خواد ببُره.

رییس: موافقت شد.

نما (شب- داخلی- بانک داعش)

صدای جیرجیرک!

نما (شب- خارجی- چند جای مختلف دنیا)

صدای انفجار!





۱۸ شهريور ۱۳۹۵ - ۰۹:۴۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 41]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی
uyt


پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن