محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826756136
این خانواده دستشان که باز شود...
واضح آرشیو وب فارسی:فرهنگ نیوز:
این خانواده دستشان که باز شود... هنوز باورش سخت است برادری که حق برادری را برایش تمام کرده بود، پشت پا به رسم برادری زده بود و سالها برادرش را پشت میلهها رها کرد؛ سالهایی که به گفته همسر سِیداحمد، طولانی تر از ۴۰ سال بود...
به گزارش فرهنگ نیوز، ساعت دقیقاً 17 روز 16 شهریور است. ساعتی که شاید برای من و شما مانند هر ساعت دیگری باشد اما من در جای خاصی از تهران منتظر مردی هستیم که این ساعت احتمالاً مهمترین ساعت زندگیاش باشد و شاید تولد دوبارهاش؛ مردی که برادری کرد و برادری ندید.سراشیبی زندان اوین را با چند کیسه پر از لباس و وسایل شخصی و با گامهای بلند پایین میآید. پشت سرش را هم نگاه نمیکند؛ شاید باور ندارد آزاد شده است. جلوتر که میآید پیراهن کِرِم و شلوار سرمهای راه راهش با کفشهایی که پاشنهاش را خوابانده توی چشم میزند.
سال 83 سید احمد که در چهار راه یافتآباد شیشهبُری داشت و همیشه هم دستش به خیر بود، ضامن وام 70 میلیون تومانی برادرش میشود؛ غافل از اینکه برادر کوچکتر قسطها را پرداخت نمیکند تا اینکه چهار سال پیش به یکباره با شکایت بانک صادرات، روانه زندان میشود و وام 70 میلیونی هم با سودش 411 میلیون.
با زندانی شدن سیداحمد، خانواده او که روزگاری برای خودشان برو بیایی داشتند، در شهر دراندشت تهران آواره میشوند و حالا هم در خانهای تاریک و نمور در جنوب تهران زندگی میکنند. با این حال همسر سیداحمد حاضر نشده بود دستش را برای یک لقمه نان پیش کس و ناکس دراز کند و با کار کردن در خانه این و آن و نظافت مطب پزشک و مجتمعهای تجاری، روزگار میگذراند.
اما هنوز در همین قرن 21، مردان و زنان خیر و نیکوکار زیادی مصداق «دگر عضوها را نماند قرار»هستند؛ مردان و زنانی که وقتی از حال و روز سید احمد و خانواده او با خبر شدند، آرام و قرار نگرفتند و با کمک ستاد دیه و گذشت بانک صادرات از بخشی از بدهی، زمینه آزادی او را فراهم کردند.
از زندان تا جلوی خانه هیچ حرفی نمیزند؛ شاید فکر میکند چطور باید با همسر و دخترانش رو به رو شود؛ شاید بهاینده فکر میکند یا شاید به گذشته؛ شاید هم نگران نگاه در و همسایه است. هر چه هست حسابی به فکر فرو رفته و اصلاً ترافیک مسیر و دوری راه را متوجه نمیشود.
پشت در خانه که میرسیم، بغض سیداحمد یکباره میترکد و مرد گُنده مثل بچهها زار زار گریه میکند. همسر سیداحمد در را که چند ثانیه قبل آقای پناهی مددکار ستاد دیه زنگش را زده بود، باز میکند؛ همین طور میخکوب در چارچوب در میایستد و به ما یا شاید هم سید احمد زُل میزند. به خود که میآید او هم همپای سیداحمد گریه میکند. صدای گریه مرد و زن، زهرا و زهره را به پشت در میکشاند؛ پدر را که میبینند بیاختیار به سمت او میدوند و پدرشان را در آغوش میگیرند.
صدای گریه زهرا و زهره و سیداحمد در فضا میپیچد و هر از گاهی از میان گریهها، صدای «بابا جوون» گفتن دخترها به گوش میرسد. یک دل سیر که گریه میکنند و همدیگر را در آغوش میکشند، تازه متوجه حضور ما میشوند.
همین که مینشینیم تازه یادمان میافتد خانه همچنان بوی «نا» میدهد. از سیداحمد که هنوز گریههایش بند نیامده میخواهیم صحبت کند اما چیزی نمیگوید ولی همسرش میگوید: «دخترم میگفت میترسم وقتی که بابا بیاید چهرهاش را از یاد برده باشم و عمو صدایش کنم. گفتم عیب ندارد، بابا میداند که تو چهار سال است بابا نگفتهای.»
بیامان ادامه میدهد« خدا خیرتان بدهد. این چهار سال برای من چهل سال گذشت. ما چند سال کنار هم در شهرک صنعتی جاجرم کار میکردیم. یک دفعه که بازداشتش کردند از هم جدا شدیم. در این مدت سختی بسیار کشیدیم و حرفهای زیادی شنیدم.
«فکر نمیکردم روزی سختیهایم تمام شود»؛ این را که میگوید صدای گریه مرد بلندتر میشود اما همسر سیداحمد ادامه میدهد «خدا را شکر که سیاهیهای ما هم تمام شد. الآن هم باورم نمیشود؛ فکر میکنم خواب میبینم. دیگر دوست ندارم کار کنم. دوست ندارم از کنارش دور شوم. قبلاً هم دوستش داشتم اما حالا خیلی بیشتر دوستش دارم»
وقتی از او میپرسیم که آیا شده در این چهار سال لحظهای ناامید شود، پاسخ میدهد «هر وقت که ناامید میشدم، خدا با معجزههایش خودش را نشان میداد. در این چند سال خدا خیلی کمکم کرد. خدا هیچ وقت نگذاشت ناامید شوم.»
میگوید «حرم امام رضا را خیلی دوست دارم. حالا که سیداحمد آمده، دوست دارم وقتی دستمان کمی باز شد و وضعمان بهتر شد، با او و دخترهایم به پابوس آقا امام رضا(ع) برویم. سیداحمد هم حرم امام را را خیلی دوست دارد. شوهرم هیچ زمانی گریه نمیکرد فقط در حرم امام رضا زار میزد. حرم امام رضا را خیلی دوست دارم».
از او میپرسیم که شده در این چند سال فکر جدایی از همسر به سرش بزند؟ پاسخ میدهد« هیچ وقت. در زندگیام آن قدر اختلاف داشتم که بخواهم جدا شوم اما همیشه کوتاه آمدم حتی اگر تقصیر با آقا سید بود. در خانه پدر و مادرم زندگی خوبی نداشتم و همیشه آنها دعوا میکردند. درس گرفتم که در زندگی خودم با همسرم دعوا نکنم و گذشت کنم».
در و دیوار خانه را که نگاه میکنیم، برگهای را میبینم که با خطهای رنگی نوشته شده است «زهره قول میدهد دختر خوبی باشد». دفعه قبل که هنوز سیداحمد آزاد نشده بود و به خانه آنها آمدیم، زهره رفت و پنهان شد. روی صحبتمان را عوض میکنیم و از زهره که پیش پای پدرش کنار مبل نشسته، حال و هوایش را میپرسیم. با گریه میگوید: «خیلی خوشحالم. باور نمیکردم پدرم بیاید. دوست دارم فقط نگاهش کنم. امروز را هیچ وقت فراموش نمیکنم.»
با همان معصومیت کودکانهاش ادامه میدهد «خیلی دوست دارم با پدرم به مدرسه بروم». یادش میافتد که کتابهای سال جدیدش را هنوز نگرفته است و با گریه میگوید «من اصلاً کتابهایم را نگرفتهام. میترسم کتابها تمام شده باشد.»
هنوز قطره آخر اشک زهره روی چادر مشکیاش نیفتاده که زهرا دختر بزرگتر سیداحمد میگوید «چهار سال بود پدرم را ندیده بودم. دلم خیلی تنگ شده بود».
جمله «خیلی بابایم را دوست دارم» را با بوسیدن پدرش تمام میکند و ادامه میدهد «هر موقع میخواستم مدرسه بروم، وقتی بچههای دیگر را با پدرشان میدیدم، دلم میگرفت. الآن دیگر میتوانم با پدرم به مدرسه و پارک بروم».
سیداحمد که از وقتی او را دیدهایم به جز گریه یک کلمه هم حرف نزده را بالاخره مجبور میکنیم حرف بزند و از آنچه بر او گذشته بگوید. با بغض و گریه میگوید «خانوادهام را خیلی دوست دارم. میخواهم از این به بعد پیششان باشم و به آنها خدمت کنم».
وقتی از حال و روزش در زندان میپرسیم، ادامه میدهد «در زندان واقعاً شبها صبح نمیشود. لحظهای نبود که به فکر زن و بچههایم نباشم. واقعاً خیلی سخت است که از خانوادهات دور باشی آن هم خانوادهای که هیچ پناهی جز خدا ندارند. اگر روزی بود که برایشان اتفاقی میافتاد، تا صبح خوابم نمیبرد. دوست دارم به آنها خدمت کنم تا آب توی دلشان تکان نخورد. دیگر نمیگذارم همسرم سرکار برود. خودم نوکریشان را میکنم.»
در میان حرفهایش به یکباره یاد مسبب همهاین بدبختیها میافتد و میگوید «اگر میدانستم این طور میشود دستهایم را داغ میکردم و امضا نمیکردم. ضمانت برادرم و یک نفر دیگر را کردم اما نامردی کردند شاید از نامردی هم بیشتر. یک زنگ به خانه ما نزدند. خیلی بیرحم هستند.»
وقتی میپرسیم اگر برادرش را ببیند به او چه میگوید با مکث پاسخ میدهد« چه دارم بگویم؟» و سکوت میکند.
این خانواده را که بعد از چهار سال دوباره جمعشان جمع شده تنها میگذاریم؛ حتماً حرفهای زیادی برای گفتن به هم دارند.
منبع: تسنیم
95/6/20 - 10:09 - 2016-9-10 10:09:44
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فرهنگ نیوز]
[مشاهده در: www.farhangnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 9]
صفحات پیشنهادی
3 درصد از دانشآموزان به دلیل ازدواج و کمک به اقتصاد خانواده از تحصیل بازمیمانند
3 درصد از دانشآموزان به دلیل ازدواج و کمک به اقتصاد خانواده از تحصیل بازمیمانند ایلنا معاون آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش گفت 97 درصد دانشآموزان 12 تا 14 سال در حال تحصیل هستند و مابقی به دلیل ازدواج و کمک به اقتصاد خانواده از تحصیل بازماندهاند به گزارش ایلنا علی زرافشنارنجکبازی کودک داعشی قاتل خانواده شد
همسر و فرزند یکی از اعضای ارشد داعش بر اثر بازی با نارنجک کشته شدند کودک داعشیبازی پسر بچه 15 سالۀ یکی از سرکردگان داعش در خانه با نارنجک دستی به انفجار آن و کشته شدن فوری پسربچه به همراه مادرش منجر شد این اتفاق در حویجه در جنوب غرب کرکوک در عراق رخ داده است منبع محلی کهعکس/ دیدار خانواده جانباز شهید رجب محمدزاده با رهبر انقلاب
عکس دیدار خانواده جانباز شهید رجب محمدزاده با رهبر انقلاب خانوادهی جانباز شهید حاج رجب محمدزاده پیش از ظهر امروز یکشنبه با حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند دانلود فایل مرتبط با خبر خبرهای داغ گریه شهید در فراغ دختر دلم برای لیلا تنگ شده آخه او را ندیدیدار خانواده جانباز شهید حاج رجب محمدزاده با رهبر انقلاب
دیدار خانواده جانباز شهید حاج رجب محمدزاده با رهبر انقلاب نویسنده khamenei ir منبع جوان آنلاين تاریخ انتشار ۰۷ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۷ ۴۷دیدار خانواده جانباز شهید رجب محمدزاده با رهبر انقلاب
دیدار خانواده جانباز شهید رجب محمدزاده با رهبر انقلاب خانوادهی جانباز شهید حاج رجب محمدزاده پیش از ظهر امروز یکشنبه با حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند &nدانلود بازی مرد خانواده Family Guy 1.27.1 اندروید
Family Guy The Quest بازی جدیدی و زیبایی با محوریت داستان مرد خانواده می باشد که با حضور تمامی شخصیت های محبوب این مجموعه تلویزیونی بازی خوبی را ارائه کرده است شما در این بازی استراتژیک می توانید شخصیت های خود را به ماموریت فرستاده و همچنین لباس و ماسک های خنده داری را برای آنهابازگشت خانواده های عراقی به فلوجه آغاز شد
بازگشت خانواده های عراقی به فلوجه آغاز شد بعد از گذشت قریب 10 هفته از آزادی شهر فلوجه در 26 ژوئن 2016 در 50 کیلومتری غرب بغداد از توابع استان الانبار بازگشت خانواده های عراقی به این شهرستان در روزهای اخیر آغاز شده است آفتابنیوز عضو شورای استان الانبار روز پنجشنبه به خبرگزاختتامیه نخستین جشنواره فیلم مدافعان حرم/۶ بغض داریوش ارجمند در جمع خانواده شهدای مدافع حرم شکست/ مدافعان حرم
اختتامیه نخستین جشنواره فیلم مدافعان حرم ۶بغض داریوش ارجمند در جمع خانواده شهدای مدافع حرم شکست مدافعان حرم بازمانده کاروان کربلا هستند داریوش ارجمند گفت فرهنگ ما یک فرهنگ متعالی است و شهدای مدافع حرم بازمانده همان فرهنگ اهل بیت و کربلا هستند به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیونبازگشت 60 هزار خانواده عراقی به شهر «الرمادی»
بازگشت 60 هزار خانواده عراقی به شهر الرمادی رئیس شورای استانداری الانبار اعلام کرد که پس از برقراری مجدد خدمات اساسی برای مردم 60 هزار خانواده آواره به خانههای خود در الرمادی بازگشتهاند به گزارش نامه نیوز صباح کرحوت رئیس شورای استانداری الانبار اعلام کرد که از زمانیجزئیات دیدار خانواده شهید رجب محمدزاده با رهبر انقلاب/امام خامنه ای بابارجب را یکی از جانبازان ویژه دفاع مقدس
به گزارش خبرگزاری تسنیم از مشهد مقدس خانواده شهید رجب محمدزاده جانباز 70 درصد جنگ تحمیلی ظهر امروز با مقام معظم رهبری دیدار کردند فرزند شهید محمدزاده اظهار داشت حدود نیم ساعت قبل دیداری صمیمی با مقام معظم رهبری داشتیم امام خامنه ای در این دیدار از حاج آقای محمدزاده بسیار تعر-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها