واضح آرشیو وب فارسی:الف: دزد، سر همدستش را کلاه گذاشت و با نقره های مسروقه فرار کرد
تاریخ انتشار : يکشنبه ۱۴ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۰۷:۵۹
ساعت ۱۰ صبح جمعه پنجم شهریور، کامران – شاگرد نقره فروشی- وقتی وارد مغازه شد در کمال ناباوری صاحب ۸۰ ساله نقره فروشی را دید که با دست و پای بسته روی زمین افتاده و از دهانش خون جاریست. به گزارش ایران، پیر مرد قادر به صحبت نبود و پسر جوان خیلی فوری موضوع را به پلیس خبر داد. در بررسیهای بعدی هم مشخص شد نقرههای داخل مغازه به ارزش حدود ۱۰۰ میلیون تومان بهسرقت رفتهاست.صاحب مغازه که به بیمارستان منتقل شده بود پس از بهبودی نسبی به کارآگاهان گفت: هنگام صبح دو مرد- یکی حدود ۳۰ ساله و دیگری ۵۰ ساله- به بهانه خرید نقره واردمغازه شدند. بعد هم با تهدید و زور دست و پایم را بسته و بشدت کتکم زدند. آنها سپس ساک دستیسیاهشان را پر از نقرههای داخل ویترین کردند و پا به فرار گذاشتند.فیلم دوربینهای مداربسته مغازه نقره فروشی نیز این گفته پیرمرد را تأیید میکرد و نشان میداد که دزد جوان با قساوت قلب حدود ۲۰ دقیقه مرد ۸۰ ساله را کتک میزد. از سوی دیگر با بررسی دوربینهای مداربسته نقرهفروشی، چهره هر دو سارق شناسایی شد و در ادامه یکی از کسبهمحل با حضور در دادسرای ویژه سرقت تهران، سرنخ اصلی را به دادیار شعبه ۴ دادسرا داد. او گفت دیروز یکی از شاگردان مغازهاش برایش تعریف کرده که دوستش هوشنگ از سرقت مغازه نقرهفروشی صحبت کرده است.بدینترتیب هوشنگ شناسایی و دستگیر شد. وی که یکی از سارقان نقرهفروشی بود در بازجوییها به سرقت از این مغازه با همدستی جوانی بهنام پیام اعتراف کرد و به دادیار گفت: پیام یکی از بچهمحلهایمان بود که آخرین بار او را ۸ سال قبل دیده بودم. تا اینکه از بخت بدم چند روز قبل به صورت خیلی اتفاقی در خیابان با او برخورد کردم. از آنجا که تفاوت سنیمان خیلی زیاد بود، هیچ وقت با هم رابطه دوستی نداشتیم. آن روز خیلی ناراحت بودم، چون دخترم میخواست ازدواج کند و من بهدنبال پول برای خرید جهیزیه بودم. پیام از ناراحتیام پرسید و من علت را برایش گفتم همین موضوع نیز باعث شد تا او وسوسهام کند که با هم دست به سرقت بزنیم تا پول خرید جهیزیه را تأمین کنیم.از آنجا که قبلاً در یک نقرهفروشی کار میکردم و با چند و چون اینکار آشنا بودم، پیام پیشنهاد داد که یک مغازه نقرهفروشی را برای سرقت انتخاب کنیم. در مدتی که در نقرهفروشی کار میکردم میدانستم پیرمردی در خیابان منوچهری مغازه نقرهفروشی دارد و صبح اول وقت مغازهاش را باز میکند. به نظرم سوژه خوبی برای سرقت بود. چند روزی در اطراف مغازه کشیک دادیم و وقتی زمان رفت و برگشت شاگردش بهدستمان آمد، صبح جمعه راهی مغازهشدیم و پس از بستن دست و پای پیرمرد نقره فروش نقشه سرقت را اجرا کردیم. بعد از ترک مغازه، پیام را به خانهاش رساندم و از او خواستم همانجا نقرهها را تقسیم کنیم که پیام گفت بردن این همه نقره به خانه برایت دردسر میشود و شک خانوادهات را بر میانگیزد. پس بهتر است تا فردا نقرهها نزد من باشد و بعد با هم آنها را میفروشیم. من که چارهای نداشتم قبول کردم و صبح روز بعد به سراغ پیام رفتم، اما انگار او آب شده و به زمین فرو رفته بود. هرچه با پیام تماس گرفتم جوابی نداد و در نهایت پیامکی برایم ارسال کرد که با نقرههای دزدی تهران را ترک کرده است. بعد هم از من خواست هیچ وقت دنبالش نگردم. من که از این موضوع ناراحت شده بودم ماجرا را برای یکی از دوستانم تعریف کردم که همین مسأله باعث شد تا لو بروم.بهدنبال اظهارات متهم او با قرار بازداشت روانه زندان شد و تحقیقات برای دستگیری همدست فراریاش و کشف نقرهها ادامه دارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]