واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: نام من روي سنگ مزار يك شهيد نوشته شده بود
متن زير خاطره يكي از معلمان عزيز كشورمان از اردوي دانشآموزي ديدار از گلزار شهداي بهشت زهراست كه خواندش خالي از لطف نيست.
نویسنده : عباس هاديان
متن زير خاطره يكي از معلمان عزيز كشورمان از اردوي دانشآموزي ديدار از گلزار شهداي بهشت زهراست كه خواندش خالي از لطف نيست.
بعدازظهر يك روز پاييزي در سال تحصيلي 88- 87 به همراه تعدادي از دانشآموزان يكي از مدارس منطقه 4 تهران جهت زيارت حرم مطهر حضرت امام(ره) و بازديد از خانه شهيد و همچنين گلزار مطهر شهدا به بهشت زهرا رفتيم. بعد از مدتي كه از بازديد ما گذشته بود، در حال رفتن به طرف جايگاه و مزار معطر شهداي 72 تن بوديم، در سمت راست ما چهرههاي پاك و نوراني خيل عظيم شهدا در قاب عكسهايي از جنس نور، چشم را جلا و روشني ميبخشيد و متأسفانه در سمت چپ ما قبرستاني به چشم ميخورد كه جايگاه فريب خوردگان و گناه پيشگاني بود كه از راه شهدا جدا شده بودند. گورستان منافقين يا لعنتآباد...
از فرصت استفاده كردم و موضوع درس كتاب ديني با عنوان اصحاب يمين و اصحاب شمال را براي دانشآموزان توضيح دادم. همگي طوري ايستاده بوديم كه مزار شهدا در سمت راست ما و گورستان منافقين در سمت چپ ما قرار گرفته بود. در ادامه با اين وصف يادآور شدم اصحاب يمين يا همان رستگاران در روز قيامت نامه اعمالشان در دست راست و اصحاب شمال يا همان گناهكاران نامه اعمالشان در دست چپ آنان قرار داده ميشود.
بعد از اين توضيحات به طرف مقبره مطهر شهداي 72 تن ميرفتيم كه يكي از دانشآموزان با فاصلهاي نسبتاً دور فرياد زد آقا، شهيد عباس هاديان! تعجب كردم از اينكه اين دانشآموز اسم كوچك مرا از كجا ميداند و چه لزومي دارد اين مطلب را به اين شكل مطرح كند كه دوباره همان صدا را شنيدم كه ميگفت: آقا اينجا روي اين سنگ مزار نوشته شده، شهيد عباس هاديان. خودم را رساندم سرمزار آن شهيد بزرگوار كه بچهها دورش جمع شده بودند. باورم نميشد، اشك در چشمانم جمع شده بود. براي يك لحظه احساس عجيبي تمام وجودم را فراگرفت. واقعاً روي آن سنگ قبر نوشته شده بود، شهيد عباس هاديان فرزند كاظم. در حالي كه لبخندي از سر شوق بر لبانم نقش بسته بود، در كنار مزارش نشستم و شروع كردم به خواندن صلوات و فاتحه، بچهها ميپرسيدند آقا اين شهيد را ميشناسيد؟ برادر شماست؟ آيا نسبتي داريد؟
آري! واقعاً اسم خودم بود كه روي يك سنگ قبر حك شده بود. در حالي كه من عباس هاديان فرزند امير با آن شهيد عزيز، عباس هاديان فرزند كاظم خداحافظي ميكردم، به او قول دادم كه ان شاءالله ادامه دهنده راه او و ساير همرزمان شهيدش باشم. حالا كه چند سالي از اين ماجرا ميگذرد، هربار كه با دانشآموزان مدارس به گلزار شهداي بهشت زهرا(س) ميرويم به ياد اولين روز آشنايي با اين شهيد عزيز به اتفاق سرمزارش ميرويم و پيمان ميبنديم كه تا آخرين لحظه زندگي مان به راهش وفادار باشيم. راهي به وسعت رسيدن به بهشت و سعادت دنيا و آخرت.«ان شاءالله».
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۹ شهريور ۱۳۹۵ - ۲۱:۰۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 69]