تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 12 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):شب و روز بر هر كس بگذرد، او را ادب مى‏كند، فرسوده‏اش مى‏نمايد و به مرگ نزديكش مى‏س...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836941089




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

من آينه تو هستم...


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: من آينه تو هستم...
دارم تلفني با مريم حرف مي‌زنم كه مرد وارد مي‌شود.
نویسنده : مريم كمالي‌نژاد 


دارم تلفني با مريم حرف مي‌زنم كه مرد وارد مي‌شود. مي‌گويم: بفرماييد. مرد با چهره‌اي عبوس و در هم مي‌گويد: ريزنمره‌هاي دخترمو ميخوام. به مريم مي‌گويم: بعداً باهات تماس مي‌گيرم و از مرد مي‌پرسم: كارت شناسايي‌ و شماره دانشجويي دخترتون لطفاً.
كارت شناسايي‌اش را جلوي صورتم مي‌گيرد و مي‌گويد: شماره دانشجويي ندارم، اما حتماً بايد ريزنمره‌ها رو ببينم. توي سيستم مي‌گردم، شماره را پيدا مي‌كنم. حالا ريزنمرات دختر روي مانيتور است. به مرد عبوس مي‌گويم: كمي از همكلاسي‌هاش عقب افتاده اما وضعيتش بد نيست. مهرماه ميره بخش!
مرد عصباني‌تر از قبل نگاهم مي‌كند. به نظر مي‌رسد هم سن و سال پدرم باشد. طرز نگاهش مي‌ترساندم. مي‌گويد از ريزنمره‌ها برايش پرينت بگيرم. امكانش نيست. مي‌خواهد عكس بگيرد، باز هم اجازه چنين كاري را ندارم. مانيتور را به سمتش مي‌چرخانم و مي‌گويم اگر مي‌خواهيد يادداشت كنيد. مرد عصباني است، دستانش مي‌لرزد و من علت اين همه ناآرامي را نمي‌فهمم و سعي مي‌كنم شمرده و آرام صحبت كنم تا آرامشش برگردد. مرد نگاهي به نمره‌ها مي‌اندازد و مي‌گويد: دختر من توي دبيرستان خيلي زرنگ بود، رتبه اول! چرا اينطوري شده؟ مي‌گويم: پزشكي رشته سختيه.
مرد صدايش را بلند مي‌كند: منم دام خوندم. اگر اينا آناتومي انسان ميخونن من آناتومي خوك و خروس و... خوندم و بعد داد مي‌كشد: فارماكولوژي‌اش رو چرا 8 شده؟
نمي‌دانم بايد چه كار كنم. صداي مرد آنقدر بلند شده كه همكار اتاق كناري بيرون مي‌آيد و سرك مي‌كشد و از دور مي‌پرسد خوبي؟ و من اشاره مي‌كنم كه مشكلي نيست.
دوباره داد مي‌كشد كه بايد به من پرينت بدهيد. مي‌گويم: با اينكه اجازه عكس گرفتن از صفحه نيست اما شما اگر مي‌خواهيد عكس بگيريد. گوشي‌اش را در‌مي‌آورد و هر چه تلاش مي‌كند نمي‌تواند عكس بگيرد. بلد نيست. جرئت نمي‌كنم ازش بخواهم كه كمكش كنم.
گوشي را رها مي‌كند روي ميز و بلندتر مي‌گويد: من بايد با مافوق شما صحبت كنم. اين چه وضعي ‌است؟
خانم اديب مي‌آيد و از مرد مي‌خواهد آرام باشد و مشكلش را با آرامش بگويد. مرد داد مي‌زند: چرا اين خانم به درددل منِ پدر گوش نمي‌كند؟ و ما مبهوت اين خواسته‌اش مي‌مانيم. خانم اديب محترمانه توضيح مي‌دهد كه ما 240 دانشجو داريم كه اگر بخواهيم به درددل خود و خانواده‌شان گوش كنيم ديگر فرصت كار برايمان نمي‌ماند ولي اگر مي‌خواهيد، مشاور هم داريم كه مي‌توانيد با ايشان صحبت كنيد.
از اتاق بيرون مي‌آيم. نفس عميقي مي‌كشم و دختر مرد را به‌خاطر مي‌آورم. دانشجويي كه ميزان استرسش هميشه باعث تعجبم شده. وقتي براي كاري مي‌آيد حاضر است يك صبح تا ظهر را منتظر بماند تا اتاق خالي شود و بعد خواسته‌اش را بگويد. هر چقدر خواهش مي‌كنم حرفش را بزند، مي‌گويد: بذاريد اتاق خالي شه!‌
وقت ديدن نمراتش هم از من مي‌خواهد نگاه نكنم. مني كه به راحتي به همه نمرات دسترسي دارم. يادم مي‌آيد روزي كه به پهناي صورت اشك مي‌ريخت و مي‌گفت: من مشكل خانوادگي دارم، نبايد عقب بيفتم...


منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۰۸ شهريور ۱۳۹۵ - ۲۱:۱۲





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 73]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن