تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):هر کـس به رزق و روزى کم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل کم او راض...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816835053




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نقد و بررسی Fahrenheit: Indigo Prophecy Remastered


واضح آرشیو وب فارسی:پردیس گیم:

نقد و بررسی Fahrenheit "به قلم پیمان پرهیزکاری" ...الاهگان خون‌خواهی که هراس‌آورند با چهره‌های ماننده به سگ با هیاهوی خویش آواره و پریشانت می‌سازند.* آپولو با پیشگویی خود، خون‌خواهی پدر را در وجود اورستس زنده نگاه داشت، حال او کین آگاممنون شاه، سردار بزرگ جنگ تروا را گرفته است. آیگیستوس حاصل همخوابی دختر و پدر، و مادرش کلوتایمنسترا، خواهر هلن و از فرزندان زئوس به دست او خونین شده‌اند. آیا اورستس قاتل است و یا فعلی پیش بینی شده را به حقیقت پیوند زد؟ دست شویی عمومی یک کافه یک چاقوی کوچک در دست، روی ساعد و ساق دست‌ها نقش‌هایی می‌زنم و نمی‌فهم که چرا باید چنین کاری بکنم، بلند می‌شوم، به طرف مردی می‌روم که سرپا شاشیدن را ترجیح داده است و با چاقوی کوچک نقاشی، بوم جدیدم را با رنگ قرمز تزیین می‌کنم. به خود می‌آیم، بوم نقاشی من قفسه‌ی سینه‌ی یک فرد عادی بود و حال من قاتل این مرد هستم و نه به اختیار خویش.

در آغاز فقط یک مرگ بود فارنهایت در زمان عرضه غافلگیری عجیبی برای گیمرها بود. پس از قتل، بازی ما را از کافه فراری نداد بلکه خواست با انتخاب خود راه فرار را پیدا کنیم. در همین ابتدای کار به ما فهماند اصلا به دنبال چیزهایی که تا به حال در بازی‌های دیگر تجربه کرده‌اید در فارنهایت نباشید. بعد از فرار از کافه، بازی دومین غافلگیری خود را رو می کند. کاراگاهانِ رسیدگی به این پرونده نیز توسط ما کنترل می‌شوند. حالا ما باید خودمان به دنبال مدارکی بگردیم که خودمان در صحنه‌ی قبل جا گذاشته‌ایم، یا با عملی، رد خون و یا اثر انگشت را به عنوان مدرکی برای کاراگاهان شهر نیویورک باقی گذاشته‌ایم. فارنهایت با چنین آغازی توانست به راحتی خود را در دل گیمرها جا کند. داستان یکی از مهمترین شاخصه‌های فارنهایت (و تمامی آثار کیج) است که به بهترین نحو ممکن در جهان بازی روایت می شود. دو خط روایی اصلی که لوکاس کین (Lucas Kane) در یک سمت و کارلا والنتی - تیلر مایلز (Carla Valenti - Tyler Miles) در سمت دیگر هستند به خوبی در کنار هم روایت می شوند، با این تفاوت نسبت به بازی های دیگر که این بار خط روایی بازی در اختیار گیمر است البته نه اختیار کامل، یک نوع اختیار محدود شده در منطق داستان و گیم پلی بازی. در حقیقت گیمر در حکم یک تدوین‌گر سینما وارد بازی می شود، بازی به جای New Game از New Movie در منوی اصلی خود استفاده می کند و در همان آغاز تلویحا به این نکته اشاره می کند که فارنهایت یک بازی نیست. گیمر در بازی با انتخاب اینکه اول داستان کدام شخصیت در هر اپیزود روایت شود، همانند یک تدوین گر، پشت میز تدوین نشسته و دو خط روایی همزمانِ بازی را با انتخاب های خود غیر خطی روایت می کند. بر خلاف سینما که استاندارد طول یک فیلم بین دو تا سه ساعت است، فارنهایت در دنیای بازی بدون چنین محدودیتی شروع به روایت داستان خود می‌کند، در زمانی حدود سه برابر استاندارد فیلمسازی، که خود باعث می‌شود که تمام داستانک‌هایش را به سرانجام برساند، به طور مثال داستانک پول قرض گرفتن تایلر از همکارش جفری، در جایی مناسب در روند داستان با شرط بندی روی برد بازی بسکتبال بین جفری و تایلر به سرانجام می‌رسد، و نیز پاساژی برای مخاطب بین فضای های پر غم بازی می‌شود، کاری که شکسپیر با قدرت در نمایشنامه‌ی مشهور خود هملت انجام داده است. به این صورت که بعد از چند پرده‌ی جدی یه پرده‌ی معمولی و بیشتر به نیت آغاز یا پایان یک داستانک و معرفی یا پرداخت شخصیت ها قرار می گیرد. این شباهت به آثار شکسپیر بی دلیل نیست و قطعا یکی از اساتید کیج در روایت شکسپیر است، و شیفتگی بیش از حد کیج با قرار دادن دو نمایشنامه عجیب شکسپیر بیشتر به چشم می آید. طوفان (The Tempest) یکی از عجیب‌ترین نمایشنامه‌های شکسپیر است که به زعم بسیاری بدترین و از نظر برخی یکی از بهترین نمایشنامه‌های او است و دادن این نمایشنامه به دست شخصیت اصلی بازی نشان از این دارد که کیج از دسته‌ی دوم است.

تو به جادو اعتقاد داری؟ کیج با توانایی بالای داستان پردازی و روایت در فارنهایت هنوز به یک چیز نیازمند است و آن چیزی نیست جز جادوی سینما، وردهایی که از بزرگان سینما (از آیزناشتاین تا کوبریک) به عاریت گرفته و با آن ها سینمای محبوب خودش را روایت می‌کند. با تکنیک Split Screen تعلیق مورد نظرش را در صحنه‌های خاص به وجود می‌آورد، تکنیکی که بیشتر در سینما برای صحنه‌های مکالمه تلفنی استفاده می‌شد و اینجا کاربرد دیگری پیدا کرده و یا در جاهایی آن را به بخشی از منطق گیم پلی بازی تبدیل می‌کند. مثل صحنه هایی که تلفن زنگ می‌خورد و برای نشان دادن آن از این تکنیک استفاده می‌کند یا در صحنه‌های قبرستان با این تکنیک هم زیبایی بصری ایجاد می‌کند، بدین صورت که ما حداقل سه زاویه دوربین نسبت به کاراکتر داریم و هم به مخاطب راهنمایی می‌کند که به کدام سمت باید برود و با توجه به تصویر چند زاویه‌ای که به نمایش می گذارد مخاطب بتواند راه خود بیابد. ورد بعدی عاریتی است از سینمای جوان مرگ اکسپرسیونیسم که به لطف حضور هیتلر سینماگرانش به امریکا مهاجرت کردند تا کیج بتواند صحنه‌ی ملاقات با آگاتا (Agatha) در خانه‌اش را به لطف آن ایجاد کند. الحق هم تصویر زیبایی خلق کرده، دوربینی که با گذر از راهرو زاویه‌ی معوج به خود می‌گیرد و همچنین رد نورهای دراز و کشیده‌ای که از بیرون خانه به داخل می‌تابد تا وهم مورد نیاز در آن صحنه را به مخاطب انتقال دهد و شخصیت آگاتا را بیش از پیش مرموز کند و به لطف هوشمندی کیج این اتفاق می‌افتد. کیج در اولین قدم خود برای خلق صحنه‌های اکشن در جاهایی ضعیف عمل می‌کند مانند صحنه‌ی طوفان و پرت شدن وسایل به سمت لوکاس. با این که به کامرون، واچفسکی ها و اسپیلبرگ اقتدا می‌کند و سعی در ساخت صحنه‌های اکشن خوبی دارد، باز می توانست بهتر از این‌ها عمل کند. در حقیقت فارنهایت برشی است از سینما، هیچکاک کبیر در جایی گفته است که سینما باید برای مخاطب به مانند یک کیک خوشمزه باشد و هنگامی که آن را می‌بلعد لذت وافری را احساس کند (نقل به مضمون). و فارنهایت یک برش از این کیک هیچکاکی است.

و عشق نام دیگرش بود. فارنهایت از نظر گیم پلی نیز خاص ظاهر می‌شود، در اولین قدم ما را با سیستم وضعیت روحی افراد آشنا می‌کند که با توجه به اتفاقات رخ داده و یا اعمالی که انجام می‌دهیم بالا و پایین می‌رود و اگر وضعیت روحی به پایین‌ترین حد خود برسد، بازی قطع می‌شود و از آخرین چک پونیت، قابل ادامه دادن است و در حقیقت سلامتی به وضعیت روحی کاراکتر ارتباط دارد. در طول بازی با پیدا کردن صلیب‌هایی، به شخصیت بازی Life داده می‌شود که با ضربه خوردن در صحنه‌های اکشن کم می‌شود. این سیستم دارای ضعف‌هایی است، از جمله‌ی آن‌ها عدم تعادل مناسب کاهش سطح روحی کاراکتر است که می‌تواند بازی را غیر قابل ادامه دادن کند مثل صحنه‌ای که تایلر برای پیگیری پرونده به محل کار لوکاس می‌رود. سیستم دوم که بدنه ی گیم پلی را تشکیل می دهد براساس حرکت در محیط و تعامل با اطراف است، اعم از برقراری دیالوگ و یا تعامل با اشیا که این سیستم بازی را به یک درام تعاملی تبدیل کرده است. سیستم دیالوگ با استفاده از کلمات کلیدی و یا حالت ادای جمله برای مخاطب در دسترس قرار می‌گیرد و در هر بار زمانی که برای انتخاب دیالوگ داده می‌شود حداکثر چهار انتخاب برای گیمر وجود دارد. صحنه های اکشن، خواندن ذهن و دیدن تصاویر آینده با نوع خاصی از دکمه زنی تبدیل به گیم پلی می‌شود. دکمه زنی در این صحنه‌ها توسط آنالوگ‌های کنسول انجام می شود، که با توجه به واکنش شخصیت در هر صحنه متفاوت است و جهت ها با چهار رنگ از هم متمایز می‌شوند. در این بخش در بعضی موارد زیاده روی شده و باعث می‌شود تا لذت دیدن صحنه‌های زیبایی که خلق می شود از بین برود و سختی نامتعادل در برخی صحنه‌ها نیز مزید بر علت می‌شود. صحنه‌های فلش بک که یادآوری خاطرات گذشته لوکاس است با این که قصد تغییر فضای بازی را با گیم پلی مخفی کاری دارد اما به دلیل عدم طراحی مناسب مراحل، زاویه بد دوربین و عدم کنترل کامل بر روی آن، این مراحل را از کیفیت مراحل دیگر پایین‌تر می‌آورد.

فرزند روشنایی موسیقی یکی از بزرگترین راویان داستان فارنهایت است که با ورود به موقع خود در نقاط مختلف بازی حس مورد نظر را به مخاطب منتقل می‌کند و زیبایی شنیداری بازی را به سطحی بالا می رساند، گویندگان شخصیت‌ها مخصوصا در نقش‌های محوری عالی ظاهر شده‌اند و توانایی بالای ایشان در این زمینه جذابیت بازی را دو چندان می‌کند و احساسات کامل به مخاطب انتقال پیدا می‌کند. بعد از گذشت یازده سال از انتشار بازی هنوز گرافیک هنری بازی جذاب است. برف، سرما و طوفان، شب‌های خونین نیویورک را زیباتر کرده‌اند. رنگ های سفید و خاکستری به زیبایی سرمای نیویورک و غم موجود در داستان را تصویر کرده است. در بخش قبل مفصل در مورد اقتباس‌های زیبای‌شناختی کیج از سینما گفتیم و باز می‌توان گفت که در جاهایی با دقت در ساخت جزییات سعی در بازسازی صحنه‌های مشهور سینما کرده است از ماتریکس و هفت تا سرگیجه و روانی.  

نکات مثبت داستان پردازی بی نظیر روایت پیچیده و چند لایه‌ی داستان موسیقی مثال زدنی گرافیک هنری بی نقص بعد از یازده سال ارزش تکرار بالا نکات منفی عدم تعادل در سیستم کاهش وضعیت روحی طراحی بد برخی مراحل دوربین ناکارآمد در بعضی از مراحل اصرار بیش از حد روی دکمه زنی سخن آخر اگر تا به حال فارنهایت را تجربه نکرده اید و به دلیل پیش داوری در مورد ساختار بازی و اینکه اصلا شبیه عناوین دیگر نیست به سراغش نرفته اید، همین حالا به سراغ نسخه ی ریمستر بازی که برای کنسول نسل هشتم سونی عرضه شده بروید. از بازی کردنش پشیمان نمی شوید. * الکترا – اوریپید - ترجمه‌ی غلامرضا شهبازی – نشر بیدگل



2 شهريور 1395





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پردیس گیم]
[مشاهده در: www.pardisgame.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 151]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


علم و فناوری

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن