واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: هفته نامه چلچراغ - بهناز مقدسی: 23 مهرماه 93 برای مرضیه مهر نبود، بی مهر بود. هنوز هم همه ماه های سال برای او همان قدر بی مهرند؛ همه این یک سال و هشت ماه و 13 روزی که تک تک ثانیه هایش مثل صورتش اسیدی شد. زمان گذشت، زندگی اش اما نه. هنوز ساعت به 7 بعدازظهر که نزدیک می شود، تنش می لرزد؛ می میرد و زنده می شود. از آن بعدازظهر اسیدی خیابان مهرداد. مرضیه ابراهیمی آخرین قربانی اسیدپاشی های سریالی اصفهان، بیش از 600 روز است که از بعدازظهرها، از موتورسیکلت ها از شیشه پایین ماشین، از آینه ها و از همه بی مهری ها وحشت دارد.
آن روزها که هنوز معنی بی رحمی را نمی دانست، تنها رفته بود به خیابان. هوای پاییزی گرم بود. شیشه ماشینش را پایین کشید تا باد صورتش را خنک کند. باد اما رسیده و نرسیده، با مایعی داغ به صورتش کوبید. آن قدر داغ که خنکی باد را هم در خودش سوزاند. نمی دانست طور باید نفس بشکد، چطور باید داد بزند، اصلا این چه بود؟! چطور باید از گرمای سوزان «مهرماه» خیابان «مهرداد» رها شد؟! آن لحظه که اسید مثل طاعون به جانش افتاده بود و داشت کار خودش را می کرد، خیلی چیزها در دلش گفت، خیلی دلش لرزید، هنوز هم می لرزد. آدم ها آمدند. دور ماشینش شلوغ شد، اما دیگر دیر بود. مرضیه، چهارمین و آخرین قربانی اسیدپاشی های 37 روز هولناک اصفهان شد و دیگر برای همه چیز دیر شده بود. بعد از آن روزها خبر رسانه ای شد. چه جنجال و وحشتی که درگرفت.
از مردم تا مسئولان گفتند «چه»ها که نمی کنند. خیلی از دخترهای اصفهان و حتی شهرهای دیگر، تا مدت ها از وحشت اسیدپاشی، تنها به خیابان نرفتند. پلیس گفته بود اسیدپاش را پیدا می کند، مسئولان قول داده بودند درمان قربانیان اسیدپاشی را پی گیری کنند و هر سازمانی وعده ای برای پی گیری این ماجرا می داد. اما با گذشت 20 ماه، نه اسیدپاش دستگیر شد و نه قربانیان به همان راحتی که روزهای اول وعده داده می شد درمان. انگار داغ این درد روی دل ها سرد شده. دردی که برای مرضیه، هنوز مثل همان بعدازظهر اسیدی خیابان مهرداد داغ است، خیلی داغ.
از آن روز به بعد برادر مرضیه ابراهیمی همه تلاشش را برای بهبودی او انجام داد. هرچه پول داشت و داشتند، خرج کرد تا مرضیه به روزهای قبل از 23 مهر ماه سال 93 برگردد. این روزها اما زخم های اسیدسوخته مرضیه، نه تنها صورتش، بلکه زندگی شان را هم سوزانده و او یکی از هزاران قربانی «فراموش شده» خبرهای تلخ است. ابراهیمی که این روزها هم چنان پی گیر درمان مرضیه است، در ادامه درباره آخرین شرایط خواهرش می گوید.
نزدیک به دو سال از حادثه اسیدپاشی که قطعا زندگی شما را هم مثل صورت خواهرتان سوزاند می گذرد، از این روزهای زندگی مرضیه بگویید.
خب صددرصد سمت چپ صورت خواهرم سوخته است. یعنی نصف صورت. درست از بالای سر تا زیر گردنش را اسید سوزانده و چشم چپش به طور کامل بینایی اش را از دست داده. از طرفی مرضیه ماما بود و در شبکه بهداشت اصفهان کار می کرد. پس از این حادثه مرخصی استعلاجی گرفت. اما الان چند ماه است که کمیسیون پزشکی اش تایید نشده و به همین خاطر حقوقش را قطع کرده اند. با این وضعیت نه حال جسمی و نه روحی مرضیه خوب نیست.
با شروع درمان، بهبود جسمانی حاصل شده است؟
اسید آرام آرام باعث تحلیل رفتن مرضیه شد. بعد از هفت ماه چند عمل جراحی انجام داد و سه دستگاه گذاشتند در پیشروهای گردن و سرش تا بتوانند پوست سوخت اش را بکشند. خواهرم تا الان 18 عمل جراحی باز روی صورت و گردن و چشمش داشته است؛ به علاوه 12 عمل جراحی ترمیم پوست انجام داده است. عمل هایی که بعضی هایش نزدیک به هشت ساعت طول می کشید. اما واقعا تغییر چشم گیری حاصل نشده است.
هر بار چه میزان برای درمان او هزینه می کنید؟
ما هفته ای یکی دو بار پیش پزشک یا کلینیک می رویم. اگر دولتی باشد، برای ما رایگان است. اما مرضیه الان به درمان های تخصصی لیزر احتیاج دارد تا پوستش را ترمیم کنند. این کلینیک ها خصوصی هستند و هر بار بین 400 تا 500 هزار تومان هزینه لیزر می شود. البته این ها فقط هزینه پزشکی است. هزینه های جانبی درمان مرضیه هم برای ما گران تمام می شود. او برای ترمیم پوستش باید رژیم های غذایی خاص بگیرد یا هزینه های رفت و آمد به مطب پزشک و بیمارستان ها. هزینه هایی که هیچ فاکتوری ندارد، اما کمر ما را شکسته است.
مرضیه اخبار مربوط به اسیدپاشی را پی گیری می کند؟
نه، به شدت از شنیدن خبرهای تلخ فاصله می گیرد. اگر تلویزیون روشن باشد و اخبار پخش شود، تلویزیون را خاموش می کند. شاید روزهای اول این حادثه که هنوز خودش را تنها و فراموش شده احساس نمی کرد، این واکنش ها را هم نداشت، اما حالا دلش شکسته است. حتی چندین بار حرف از پناهنده شدن زده، چرا که حتی از اتریش آمدند عیادتش، اما در کشور خودش فراموش شده است.
با گذشت زمان وضعیت روحی مرضیه چه تغییراتی کرده؟
نه تنها شرایط روحی مرضیه، بلکه همه ما که اعضای خانواده اش هستیم، مناسب نیست. درواقع انگار اسید همه ما را با هم سوزاند. ما از بین رفته ایم، فراموش شده ایم. یکی از گلایه ها ما هم از مسئولان همین است که چرا باید جنایتی به این بزرگی در طول 37 روز چهار قربانی بگیرد و با گذشت زمان به همین راحتی فراموش شود. هر چند از طرف نیروی انتظامی و دستگاه های امنیتی این پرونده پی گیری شد، اما نه تنها عامل یا عوامل این اسیدپاشی دستگیر نشدند، بکله حتی جهت و انگیزه این جنایت هم در هاله ای از ابهام باقی ماند. الان بعضی وقت ها می بینم خبرهای کوچک و بی اهمیت مثل بمب سر و صدا می کنند، اما هیچ کس دیگر پی گیر حال ما نیست.
حدس و گمان شما درباره عامل اسیدپاشی چیست؟
ما یک خانواده آرام بودیم و تا آن روز داشتیم زندگی خودمان را می کردیم. حتی فرصت نمی کردم اخبار را رصد کنیم. به همین خاطر این که من یا دیگران چه فکری می کنند، فرقی نمی کند. اما این که مسئولان چه فکری می کنند، اهمیت دارد. آیا اصلا بررسی شد که این جنایت از کجا آمده؟ آیا فکر می کنند که ممکن است این اتفاق در یک شهر دیگر برای چند دختر دیگر دوباره تکرار شود؟ آیا به آن هایی که این اتفاق برایشان رخ داد، فکر می کنند؟ چه کار می کنند که این قربانی ها دردشان فقط صورتشان باشد؟ اصلا به این موضوع فکر می کنند یا نه؟ یا ما باید برای رفتن به پزشک همه مسیرهای عادی بیماران دیگر ار طی کنیم؟
به نظر شما دستگیر شدن متهم اسیدپاشی اصفهان و مجازاتش چه کمکی به وضعیت روحی قربانیان این جنایت می کند؟
همان طوری که در کشورمان ادعا می کنیم، در خیلی از موارد پیشرفت کرده ایم و امنیتمان کاملا برقرار است، انتظار داشتیم مرضیه و همه زن ها و دختران کشورمان امنیت داشته باشند. یعنی یک زن بدون شوهر، برادر، پدر بتواند به تنهایی و در هر ساعتی از شبانه روز در خیابان تردد کند و حتی کسی جزئت حرف زدن به او را نداشته باشد. متوجه اید؟ حتی حرف زدن یا متلک انداختن، چه برسد به جنایتی مثل اسیدپاشی. ولی دیدیم که این طور نیست. ساعت هفت بعدازظهر روی صورت خواهر من اسید پاشیدند. امنیت انتظار ما بود. حالا که نشد، دیگر برای ما فرقی نمی کند که متهم اسیدپاشی پیدا شود یا نه. این موضوع باید برای آن هایی که می خواهند امنیت را در شهرهای کشور برقرار کنند، مهم باشد. حالا ما دغدغه مان زندگی و جوانی خواهرم است. ما می خواهیم او بهبود پیدا کند. اصلا برای ما فقط مرضیه ابراهیمی، سلامتی، زیبایی و 27 سالگی اشت مهم است و بس.
با توجه به این که می گویید با گذشت زمان، تب و تاب توجه مسئولان نسبت به رسیدگی به وضعیت قربانیان اسیدپاشی های سریالی اصفهان کم شده و به نوعی فراموش شده اید، آخرین حرفتان چیست؟
حقوق خواهرم را قطع کرده اند. گفته اند برگرد سر کارت. مگر می شود با این همه درد و زخم، سر کار برود؟ دختری که هر دو هفته یک بار عمل دارد. برای همین مرخصی استعلاجی گرفت تا جواب کمیسیون پزشکی اش را بگیرد، اما کمیسیون پزشکی هنوز پرونده او را تایید نکرده و برای همین حقوقش را هم قطع کرده اند. این یعنی او که قربانی ناامنی و جنایت شد، هیچ فرقی با کسی که از بالای پشت بام بیفتد یا تصادف کند، ندارد.
من می خواهم بدانم اگر رییس کمیسیون پزشکی تامین اجتماعی یا وزیر رفاه برای فرزندانشان چنین اتفاقی افتاده بود، می گذاشتند برود سر کار؟ دختری که هر دو هفته، یک بار عمل دارد، هفته ای یک بار باید برود لیزر، دختری که هنوز صدای موتورسیکلت می شنود وحشت می کند و به لحاظ روحی روانی هنوز نتوانسته به اجتماع برگردد.
مرضیه و سهیلا جورکش که در اسیدپاشی سریالی اصفهان به خاطر آسیب های شدید تیتر خبرها شدند، از یاد رفته اند. آن روز داشتند زندگی شان را می کردند؛ الان هم باید زندگی شان را کنند، اما خیلی سخت. مرضیه مطبی را که دوست داشت نمی تواند راه اندازی کند، سینما و شهربازی ای را که دوست داشت نمی تواند برود، او برای عروسی اش هزار آرزو داشت، اما با این وضعیت هنوز در عقد با نامزدش مانده و نمی توانند عروسی بگیرند. آرزوهای برباد رفته اش که هیچ، روزنه امید به آینده و بهبودی اش هم بر باد رفته.
حرف آخر من یک سوال است، مردم جواب بدهند: «روند زندگی طبیعی مرضیه ابراهیمی و سهیلا جورکش به واسطه ناامنی در شهر به هم خورد. مسئولیت این کار با کیست؟»
۱۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۵۷
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 132]