واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: روزنامه شهروند: به دنبال نهايي شدن مصوبهاي در شوراي شهر تهران درباره اختيارات شركت شهربان، تعدادي از فعالان مدني نامهاي را خطاب به مسئولان كشوري نوشتهاند. در اين نامه آمده است: «مصوبه اخیر شورای اسلامی شهر تهران در خصوص «اصلاح اساسنامه و آییننامه شرکت شهربان» اقدامی در جهت ظاهر حقوقی بخشیدن به تبعیض و تهدید کرامت انسانی بوده است.
مصوبهای که به جهت ضرورت اقتصادی دستفروشی، تأثیرگذاری بر معیشت جمعیتی قابل توجه، حساسیت شهروندان و رویکرد حمایتی شهروندان نسبت به دستفروشان و نیاز شهروندان به خرید از آنها در عمل نیز با ناکامی روبهرو خواهد شد و فقط بر دامنه تعارضات اجتماعی و نارضایتی شهروندان خواهد افزود و به دلیل تخلفهای حقوقی متعدد در رویه حقوقی، اصول قانوننویسی، تخالف با قانون اساسی و قوانین بالادستی، نقض اصل تفکیک قوا و سلسله مراتب قانونگذاری و مخدوشسازی مرز امور حاکمیتی و امور محلی، میتوان از آن با لفظ ناقانون یاد نمود.»
واقعيت چيست؟ اگر يك نگاه يكسويه به مسائل جامعه و مسئوليتهاي خود داشته باشيم، نتيجهاي كه خواهيم گرفت، متفاوت از وقتي است كه جزيينگري را كنار ميگذاريم و نگاه همهجانبهاي به ماجرا ميكنيم. واقعيت اين است كه بسياري از شهروندان در برخي از مواقع دستفروشان را به نوعي مزاحم تلقي ميكنند و تا حدي هم ممكن است عصباني شوند؛ در مترو، در خيابان و پيادهرو و... در قالب سد معبر عبور آرام و بيدغدغه را مانع ميشوند. البته اين احساس در همه موارد صادق نيست. در مواردي هم هست كه وجود اين افراد نهتنها مشكلي ندارد كه مورد استقبال هم است. حتي بدترين نوع حضور آنها را ميتوان در بزرگراههاي شلوغ و پرترافيك ديد كه كالاهاي گوناگون و از همه مهمتر بطريهاي آب يخ را ميفروشند و مردم هم آن را در هواي گرم خريداري ميكنند. به علاوه در برخي از مواقع مردم از وجود اين افراد استقبال هم ميكنند؛ بنابراين چنين كاري را نميتوان در رده تكديگري قرار داد و اين يك تصميم روي كاغذ است و نه در واقعيت ماجرا. ضمن اينكه در عمل هم مأموران شهري و مردم هم برخورد متمايزي با اين پديده دارند.
ولي مشكل اصلي جاي ديگري است؛ مشكل در تجزيه كردن وظايف حكومت و نهادها است. اين نگاه ما را به ياد آن لطيفه مياندازد كه دو نفر بودند كه اولي كانالي را حفر ميكرد و دومي آن را پر ميكرد؛ وقتي سوال كردند كه چرا اين كار ابلهانه را انجام ميدهيد، گفتند نفر سوم كه بايد لوله بگذارد نيامده ولي ما كار خودمان را انجام ميدهيم! درست است كه كار اين دو نفر كندن و پر كردن بوده ولي معناداري وظيفه آنها فقط با حضور نفر سوم محقق ميشود و در غياب نفر سوم، انجام اين كار احمقانه تلقي ميشود. وظايف دستگاههاي حكومتي در برابر مردم نيز همينطور است.
شهرداري و مسئولان آن وظيفهاي درباره حفظ فضاي شهري و مقررات و... دارند، ولي آنان انجام اين كار را در شرايطي ميتوانند انجام دهند كه ساير حوزهها نيز كار خود را درست انجام دهند. طبق قانون اساسي: «اصل بیست و هشتم: هرکس حق دارد شغلی را که بدان مایل است و مخالف اسلامو مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست، برگزیند. دولت موظف است با رعایت نیازجامعه به مشاغل گوناگون، برای همه افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوی را برای احراز مشاغل ایجاد نماید.
اصل بیست و نهم: برخورداری از تأمین اجتماعی از نظر بازنشستگی، بیکاری، پیری، ازکارافتادگی، بیسرپرستی، در راه ماندگی، حوادث و سوانح، نیاز به خدمات بهداشتی و درمانی و مراقبتهای پزشکی به صورت بیمه و غیره، حقیاست همگانی. دولت موظف است طبق قوانین از محل درآمدهای عمومی ودرآمدهای حاصل از مشارکت مردم، خدمات و حمایتهای مالی فوق را برای یک یک افراد کشور تأمین کند.
اصل سیام: دولت موظف است وسایل آموزشوپرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حدخودکفایی کشور بهطور رایگان گسترش دهد.
اصل سیویکم: داشتن مسکن متناسب با نیاز حق هر فرد و خانواده ایرانی است. دولت موظف است با رعایت اولویت برای آنها که نیازمندترند بهخصوص روستانشینان و کارگران زمینه اجرای این اصل را فراهم کند.»
خب با وجود این اصول و نیز با وجود بيكاري و تورم و مشكلات اقتصادي چگونه ميتوان دستفروشان را جمعآوري كرد؟ اين كار بر كدام منطق و اخلاق استوار است؟ مگر دولت یا بهتر است بگوییم جامعه همه وظایف مصرح خودش را در برابر فرد انجام داده که اکنون میخواهد او دستفروشی نکند؟ اگر خودمان در شرايط بيپولي و بيشغلي باشيم، آيا جز اين است كه اقدام به دستفروشي ميكنيم؟ آيا حملونقل غيررسمي با خودروهاي شخصي خطرناكتر و بدتر است يا دستفروشي؟
چندي پيش عليه كسي كه از صندوق صدقات پول درمیآورد، حكمي صادر شد كه حتي مسئولان كميته امداد نيز در اين مورد موضعگيري كردند. بهطور قطع و يقين اين كار در شرايط عادي خلاف است؛ ولي وقتي كسي گرسنه باشد، چه ميتوان كرد. ميگويند دﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﮐﺎﻧﺎدﺍ ﭘﯿﺮﻣﺮدﯼ ﺭﺍ به خاطر دﺯدﯾﺪﻥ ﻧﺎﻥ ﺑﻪ دﺍدﮔﺎﻩ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﮐﺮدﻧﺪ. ﭘﯿﺮﻣﺮد ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺶ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﮐﺮد؛ ﻭﻟﯽ ﮐﺎﺭ ﺧﻮدش ﺭا اينگونه ﺗﻮﺟﯿﻪ ﮐﺮد: ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺑﻮدﻡ ﻭ ﻧﺰدﯾﮏ ﺑﻮد ﺑﻤﯿﺮﻡ. ﻗﺎﺿﯽ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﺧﻮدﺕ میدانی ﮐﻪ دﺯد ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﻣﻦ ١٠ دﻻﺭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮد ﻭ میدانم ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﭘﺮدﺍﺧﺖ آن را ﻧﺪﺍﺭﯼ، ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﭘﺮدﺍﺧﺖ میکنم. دﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮدﻧﺪ ﻭ دﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﻗﺎﺿﯽ ١٠ دﻻﺭ ﺍﺯ ﺟﯿﺐ ﺧﻮد د ﺭﺁﻭﺭد ﻭ د ﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮد ﺑﺎﺑﺖ ﺣﮑﻢ ﭘﯿﺮﻣﺮد ﭘﺮدﺍﺧﺖ ﺷﻮد. ﺳﭙﺲ ﺍﯾﺴﺘﺎد ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮد ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮدﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﻭ باید ١٠ دﻻﺭ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﭘﺮدﺍﺧﺖ ﮐﻨﯿﺪ؛ ﭼﻮﻥ دﺭ ﺷﻬﺮﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ میکنید ﮐﻪ ﻓﻘﯿﺮﯼ ﻣﺠﺒﻮﺭ میشود ﯾﮏ ﻧﺎﻥ دﺯدﯼ ﮐﻨﺪ. حداقل خوب بود كه تصميمگيران مربوط به اندازه اين قاضي حس ديگردوستي و مسئوليت داشته باشند.
بله درست است كه ما از وجود و مزاحمت احتمالی دستفروشان بعضا ناراحت هستيم، ولی آنان هم نسبت به جامعه و ما حقی دارند و جمعآوري آنان مشكل را حل نميكند و خيلي سريع به جاهاي ديگر سرايت خواهد كرد. دستفروشي عمل انساني و اخلاقي و شرافتمندانه است، اجازه ندهيم كه كار آنان به جاهاي ديگر برسد. ما داراي رهبراني هستيم كه حتي به حقوق حيوانات هم توجه داشتهاند، چه رسد به انسانها. مسأله دستفروشان را نميتوان با پاك كردن حل كرد.
به علاوه بخش مهمي از آنان با پرداخت حق حساب اجباري مجبورند كار خود را پيش ببرند، پس بهتر است به جاي آنكه آن را در رديف تكديگري بدانيم، به ساماندهي آنها اقدام شود، بلكه قدري از فشار وارد بر اقتصاد خانوارها كاسته شود. اگر به اين نحوه مديريت و سياستگذاري دقت كنيم، كمابيش آن نيز مثل همان دستفروشي است و ميتوان اين را دستفروشي مديريتي تلقي كرد.
۱۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۷:۵۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]