واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: ماهنامه خط خطی - حسن غلامعلی فرد: آقای آسیب پذیر رویی شاخه ای ایستاده بود و با چشمانی بسته برای خودش رویا می بافت. در خیال هایش به شالیزارهای گیلان و مازندران رفته بود و عطر برنج های نورسته را درون ریه هایش می کشید اما تا خواست در رویاهایش ساقی برنج را لمس کند، صدای فریاد شنید و رشته افکارش از هم گسست و زیر لب گفت: «چرا همیشه جای حساسش یکی باید گند بزنه به رویای آدم؟» در همین بین صدای فریاد به چند تا فحش آبدار و بی آب ترکیب شد و آرامش نیم بند آقای آسیب را هم با خود شست و برد. آسیب پذیر نگاهی به پایین درخت انداخت و دید که آقای خلیل آقایی (معاون امور مجلس وزیر جهاد کشاورزی) و عزت یوسفیان ملا (نماینده آمل) پای درخت ایستاده اند و با هم درگیر شده اند.
آقای آسیب پذیر که تماشای چنین صحنه هایی دلش را آشوب می کرد فریاد زد: «بابا چه خبره؟ هنوز یه هفته از باز شدن مجلس جدید نگذشته شما دارین دعوا می کنید؟ لااقل یکم جلوی مردم حفظ آبرو کنید.... حالا سر چی دارین دعوا می کنید؟»
یوسفیان ملا با قیافه ای حق به جانب گفت: پس از حضور آقای آقایی در صحن مجلس، نامه ای را درباره واردات بی رویه برنج به معاون پارلمانی وزارت جهاد کشاورزی دادیم و بخشی از اعتراض مان را به صورت شفاهی به اطلاع وی رساندیم. هنوز فاصله ام با آقای آقایی زیاد نشده بود که دیدم وی در حال فریادکشیدن است و پس از مدتی یقه خود را پاره کرد و شروع کرد به ناسزا گفتن.»
آقای آسیب پذیر با عصبانیت رو کرد به آقای آقایی و پرسید: «خب مرد حسابی! برای چی بی رویه برنج وارد می کنید؟ چرا دلتون برای شالی کارهای زحمتکش نمی سوزه؟ حالا واسه ما یقه هم می درانی؟ واقعا که!»
آقای آقایی که حسابی کلافه شده بود گفت: «ایشان در هفت هشت ماه گذشته حتی یک بار هم بحث برنج های وارداتی را مطرح نکرده است. آقای یوسفیان ملا سال هاست به دنبال محقق کردن وعده انتخابی خود در آمل است. او می خواهد 400 هکتار زمین مرکز تحقیقات برنج در بابل را تبدیل به فرودگاه کند و وزارت جهاد کشاورزی به دلیل اینکه این زمین از نوع درجه یک (زمین با خاک بسیار مرغوب) است و تغییر کاربری آن از کشاورزی به مرکز خدماتی مانند فرودگاه غیرکارشناسی است، با آن مخالفت کرده و همین مسئله او را به شدت عصبانی کرده است»
آقای آسیب پذیر نگاهی بدجور به یوسفیان ملا انداخت و دوباره از آقای آقایی پرسید: «اگه راست می گی چرا یقه ات رو چاک دادی؟» آقای آقایی نگاهی به یقه اش انداخت و پاسخ داد: «وقتی در مجلس بودم، آقای یوسفیان ملا آمدند. به رسم احترام برخاستم تا دیده بوسی کنم اما او نپذیرفت و از همان اول شروع به فحاشی کرد و گفت وزیر جهاد را با استیضاح به مجلس می کشانم. بعد هم به سینه بنده زد و یقه ام را کشید. بعد که متوجه شدم یقه ام پاره شده، برخاستم و سر او داد زدم که هم فحش می دهد و هم یقه ام را پاره می کنی، حالا هم باج می خواهی؟ گفتم باج نمی دهم اما آبروی تو را می برم. حتی در عکس ها معلوم است که به یقه ام اشاره می کنم. مگر من دیوانه ام که خودم یقه ام را پاره کنم؟»
آقای آسیب پذیر نگاهی خیلی آنجوری تر به یوسفیان ملا انداخت و گفت: «شما همون شخصی هستی که در مجلس نهم عضو ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی هم بودی و در زمینه مبارزه با زمین خواران اعتراض داشتی؟ به به!... چشم ما روشن!» آقای یوسفیان ملا نگاهی «برو بابا»گونه به آقای آسیب پذیر انداخت و سپس به آقای آقایی گفت: «من یواشکی فحش دادم، چرا آنها را برملا کردی؟»
آقای آسیب پذیر که دید مخش به سمت سوت کشیدن سوق پیدا کرده، چند تا برگ از درخت کند و درون گوش هایش فرو کرد و سپس زیر لب گفت: «کاش جملات داخل گیومه رو نویسنده از خودش درآورده بود اما حیف... همه شون دقیقا گفته های خودِ اشخاصه!» و سپس چشمانش را بست و سعی کرد و دوباره خودش را میان شالیزارهای برنج تصور کند هرچند در تمام صحنه های رویاهایش آقایان یوسفیان ملا و آقایی را می دید که وسط شالیزار با هم درگیر شده اند و ساقه های برنج را زیر پاهای شان له می کنند!
۰۴ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۲۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 64]