واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: گريههاي زير باران
گوشه چادرم را مرتب ميكنم و خودم را براي حضور در كلاس....
نویسنده : مريم حدادي
گوشه چادرم را مرتب ميكنم و خودم را براي حضور در كلاس برانداز. در تمام مسير حرفهايي كه براي جلسه اول بايد به دانشجويان بگويم را چند بار مرور كردهام. اميدوارم همه چيز همان طور كه انتظار دارم پيش برود. آخرين گامهايم را برميدارم. پشت در كلاس 310 ميايستم، در را به آرامي باز و سلام ميكنم. جواب سلامي از چند نفر ميگيرم. به سمت تخته برميگردم، يك لحظه فكر ميكنم كه اشتباه آمدهام. ترنم، همكلاسيام به جاي من ايستاده است. چرا ليست حضور و غياب كلاس حل تمرين من را در دستش گرفته؟ خودش نگاه متعجب من را ميخواند، به سمتم ميآيد، سعي ميكند صدايش را پايين بياورد. سرش را به سمت گوشم كج ميكند، چتريهاي خاكستري و طلايياش را كنار ميزند و ميگويد، راحله، دكتر معماريان گفت من به جاي تو حل تمرين درس برنامهسازي پيشرفته هستم. هنوز انگار متوجه نشدهام چه اتفاقي افتاده است. نگاهي به پشت سرم مياندازم و دانشجوياني كه ما دو نفر را نگاه ميكنند. به ترنم ميگويم: ممكنه بياي بيرون؟ سرش را به سمت پايين تكان ميدهد كه يعني بله! در كلاس را ميبندم، ميگويم: كي اين تصميم قطعي شد؟ خود دكتر معماريان سه هفته پيش به من ايميل زدن و گفتن كه نمره الف اين ترم من هستم، به همين خاطر حل تمرين اين درس با من هست. ترنم سري تكان ميدهد: ديروز به من گفتن من بيام سر اين كلاس، بهتره از خودشون بپرسي!
حق با او است، سري تكان ميدهم و به سمت دفتر دكتر حركت ميكنم. در باز است. چند ضربه به در ميزنم، سعي ميكنم خودم را خونسرد نشان دهم. دكتر سرش توي لپتاپ است، نگاهش به من ميافتد و ميگويد: خانوم افتخاري بفرما داخل. دستهاي مشت شدهام را زير چادر پنهان ميكنم. ميگويم: آقاي دكتر من فكر ميكردم بنا به گفته شما حل تمرين درس برنامهسازي پيشرفته اين ترم هستم؛ اما خانم مختاري سر كلاس درس هستند. فكر ميكردم تغييرات رو به من هم اطلاع ميديد. حالا به هر دليلي كه بوده.
دكتر از روي صندلي بلند ميشود: حق با شماست. اما دخترم شما هميشه كمحرفتر از بقيه هستي مثلاً همين جلسات آزمايشگاه نرمافزار. فكر كردم هم خودت رو توي معذوريت نذارم و هم گفتم خانوم مختاري مديريت كلاس و فن بيان بهتري داره!
چشمهايم از تعجب برق ميزنند! سرم را پايين مياندازم، سعي ميكنم به خودم مسلط باشم، ميگويم: استاد فكر نميكردم اينكه تنها جواب مسئلهها را بدهم و با دانشجويان ديگر در مذاحها و گفتوگوهاي بيربط به كلاس همراهي نكنم، نشانه نداشتن فن بيان باشد! اين برخورد رو از جايگاه استادي مثل شما انتظار نداشتم. اميدوارم براي ترمهاي بعد قبل از انتخاب دستيار آموزشي ملاكهاي مد نظرتون رو بسنجيد.
به چشمهاي استاد نگاه ميكنم. كاملاً معلوم است كه انتظار چنين جوابي را از من نداشته است. قبل از اينكه اشكهايم جاري شوند. خداحافظي ميگويم و از دفتر خارج ميشوم. خودم را به بارانهاي خنك بهمن ماه ميرسانم. زير آسمان ابري ميروم و اجازه ميدهم با گريه كردن كمي آرام شوم.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۸ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۰:۱۲
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]