واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: فریور خراباتی در روزنامه آرمان امروز نوشت:
دوستان یک حاشیه نگاری به سبک کتاب های«شمیم عشقم را پس بده»، «روزی که عاشقت شدم هوا سرد بود» و... در مورد سفر دکتر احمدی نژاد در خبرگزاریهایشان منتشر کردهاند که ما در اینجا بخشی از این حاشیه نگاری را عینا برای شما نقل کردهایم. توضیح ضروری اینکه متن را با صدای بلند و نزدیک به صدای دوبلور آلن دلون و آمیتا باچان بخوانید: گفته بودم عکس گرفتن با مردم، جزو(!) لاینفک برنامه های سفر احمدی نژاد است؟(به کی گفته بودی؟) بله؛ سفر ملارد هم با این عکس از مقابل خانه احمدی نژاد در نارمک شروع میشود(از ویژگیهای اهالی دولت سابق این است که خودشان سوال را مطرح میکنند و خودشان هم پاسخ میدهند).
عکس دو جوانی که تا احمدی نژاد را دیدند موتور را پارک کردند تا با احمدی نژاد عکس بگیریم(گاهی فعل جمله، ناگهان از سوم شخص جمع به اول شخص جمع تغییر پیدا میکند، طبیعی است!) البته سمت راستی اول نمیخواست برود، به دوستش گفت: «موهای من ضایس! تو برو بگیر من منتظر میمونم»؛ که البته دلش راضی نشد و آمدند عکس سهتایی انداختند و برای دکتر تعریف کردند که چندسالهاند و ورزش میکنند. .بعد از عکس انداختن با آنها، مقدمه دیگر پیش از حرکت، آن چیزی بود که برنامه اصلی زندگی احمدی نژاد است، موضوعی که انگار فلسفه خلقت احمدی نژاد بوده، چیزی به نام«رسیدگی به امور مردم».(همینطور که صدای آلن دلون را فراموش نمیکنید، بدانید که امور مردم دیگر گنجایش این همه رسیدگی را ندارد!). هنوز هم تنها امید مردم از شر ظلم بانک ها، مردی است که در زمان خودش حریف سیستم هزارتو و مافیایی نظام بانک داری نشد(شما هم مثل سیامک انصاری به دوربین خیره شدید؟)بالاخره ماشین حرکت میکند.
در برنامه ریزی ساعت حرکت، روی تقاطع غیر هم سطحی که او در دولت دهم افتتاح کرد خیلی حساب شده است، تقاطعی که ۱۲ چراغ قرمز را از میدان سپاه شهریار که ورودی شهرستان بود حذف کرد تا ترافیک روان بشود، دوست شهریاری ما میگوید قبل از این تقاطع ورودی شهریار غوغا بود(حتی مردم درخواست آب داشتند که با احداث این پل این مساله هم حل شد!). به محض کشف حضور احمدی نژاد در منطقه توسط کارگرهای تعمیرگاه های اطراف که با دست و لباس روغنی خود را به او میرسانند و نرسیده به ملارد سفره دلشان را باز میکنند برای مردی که رفته است(آه واسلیا پروتیلاوانیا!) برای مردی که حالا به جز گوش دادن چکار میتواند بکند(آه ای سالواتوره فرانکو بارزی!)، برای مردی که اکنون دستانش بسته است(آه ای جیان لوییجی بوفون!)، مگر برای در آغوش گرفتن آنها بدون ملاحظه لباس و دستان روغنی شان، برای مردی که وقتی به او میگویند: «در زمان شما کار بود، قالب سازی و قطعه سازی میکردیم، اما الان همه آنها تعطیل شده و ما منتظر شما هستیم» اما نویسنده متن نمیگوید که«آه ای روبرتو باجو! اگر تمام قالب سازیها و قطعه سازیها تعطیل شدهاند، چرا آن تعمیرکارها با لباس روغنی نزد دکتر آمده بودند؟)... صدای آلن دلون فراموش نشود!
۲۸ تير ۱۳۹۵ - ۱۵:۰۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 69]