واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: شهره دختری لاغراندام و کم سن و سال است که تیپ و قیافهاش به ۱۶سال نمیخورد.
دام شیطانی مرد شیاد او با نگاهی مضطرب و نگران و در حالی که به گفته مادرش زیر چشمهایش از کم خوابی و فشار عصبی زیاد کبود شده و گود افتاده است از دست مزاحمتهای مردی شیاد دست به دامان پلیس شده است.مادر ۳۷ ساله شهره میگوید دو شبانه روز است پلک نزده و نگرانی مثل موریانه فکر و ذهنش را خورده و پوک کرده است.او میگوید: نگران هستم به شوهرم چه بگویم و راهم را گم کردهام.مادر شهره افزود: این دخترم خیلی کم حرف و خجالتی است و هنوز هم باورم نمیشود او با این جثه نحیف و لاغر مرتکب چنین اشتباهی شده باشد.زن ۳۷ ساله در حالی که خودش را نفرین میکرد گفت: من مقصرم، باید بیشتر هوای بچهام را میداشتم تا این مشکل به بار نمیآمد. قبول این مطلب که فرد مزاحم چهار سال از شوهرم بزرگتر است برایم قابل هضم نیست.همین مسأله که پاره تنم مدتی است از طریق فضای مجازی طعمه هوسهای کثیف مرد شیطان صفت شده عذابم میدهد و نمیتوانم با این مسأله کنار بیایم. دعا کنید شوهرم بویی از این ماجرا نبرد و گرنه غوغا به پا میکند و ... . پس از اظهارات زن جوان،کارشناس مشاوره پلیس سراپا گوش بود سخنان دختر نوجوان را بشنود.شهره در حالی که آرام و شمرده شمرده حرف میزد گفت: میخواهم تنها حرف بزنیم. او با اشاره از خانم مشاور خواست مادرش را به بیرون از اتاق مشاوره راهنمایی کند.در این لحظه مادر شهره قبل از آن که خانم مشاور حرفی بزند گفت: امروز چقدر هوا گرم است ،از صبح عطش دارم و نمیدانم چرا مدام تشنه میشوم. با اجازه شما میروم یک لیوان آب یخ بخورم.او از اتاق بیرون رفت. شهره دستهایش را زیر چانه اش گره زد و گفت: آنقدر از دعواهای تکراری و جر و بحثهای خسته کننده پدر و مادرم کلافه شده بودم که خودم را غرق فضای مجازی کرده بودم. من در تلگرام با پسری آشنا شدم که خودش را بابک معرفی میکرد. رابطه ما روز به روز عمیقتر میشد. او از من میخواست در هر لحظه عکس از خودم بگیرم و برایش بفرستم.نمیدانم با کدام عقل چنین حماقتی کردم. یک روز ۳۶عکس از خودم فرستادم و او از من تعریف و تمجید میکرد. میگفت به خواستگاریام میآید و فرشته نجاتم میشود. آن قدر چرب زبان و حراف بود که هر روز بیشتر وابستهاش میشدم. بابک برای قرار ملاقات حضوری بیتابی میکرد. اما من میترسیدم سر قرار بروم. همکلاسیام به من جرأت احمقانهای داد.شهره دستش را از زیر چانه برداشت، خودش را روی صندلی جابهجا کرد و افزود: یک روز به خانه همکلاسیام زنگ زدم. محبوبه از ماجرای من و بابک باخبر بود. به او گفتم بابک اصرار دارد همدیگر را ببینیم. محبوبه میگفت از این بهتر نمیشود، تو چه شانسی داری دختر. او با چرت و پرتهایش به من جرأت احمقانهای داد. همان روز با بابک قرار ملاقات گذاشتم.در یک پارک قرار گذاشتیم همدیگر را ببینیم. با ترس و لرز رفتم. روی نیمکت نشستم و منتظر جوان خوش تیپی بودم که عکسش را روی تلگرام دیده بودم. چند دقیقهای گذشت. مردی میانسال جلو آمد و سلام کرد. سرم را برگرداندم و جواب ندادم. با خودم میگفتم اگر مزاحم باشد به بابک میگویم پدرش را در بیاورد.اما مرد میانسال اسمم را صدا زد و گفت: مگر شما شهره نیستی، من بابک هستم، مردی که عاشق و دلباخته تو است و ... .با شنیدن این حرف داشتم از تعجب شاخ در میآوردم. به صورت مرد میان سال و موهای جو گندمیاش نگاه کردم و گفتم: شما خجالت نمیکشید از سن و سالتان، من جای دخترتان هستم، بهتر است دیگر اسمم را به زبان نیاورید.با ناراحتی از روی نیمکت بلند شدم و به راه افتادم. او صدایم زد و گفت: شهره اگر به خواستههایم تن ندهی آبرو و حیثیتت را میبرم. با غیظ برگشتم و پرسیدم: مثلاً چه غلطی میخواهی بکنی؟ به پدرم میگویم حسابت را کف دستت بگذارد.بابک صدایش را صاف کرد و گفت: عکسهایت را منتشر میکنم تا همه بدانند تو چه ... . سرم گیج رفت. انگار دنیا را روی سرم خراب کرده بودند.ناخودآگاه گریهام گرفت. برگشتم و کنارش نشستم. سعی میکردم با لحنی مظلومانه دلش را به رحم بیاورم ولی تازه فهمیدم با یک آدم روانی روبهرو هستم. آن روز از دستش فرار کردم و به خانه برگشتم.شهره آهی کشید و افزود: دست بردارم نبود. لحظه به لحظه پیامهای تهدیدآمیز با چند عکس افتضاحی که خودم برایش فرستاده بودم ارسال میکرد. سه شبانه روز گذشت. نمی دانستم چه کار کنم.مادرم چند بار پرسید اتفاقی افتاده، چرا این قدر دمق هستی؟ بالاخره گفتم چه حماقتی کردهام. ما به کلانتری ۲۴ آمدیم و شکایت کردیم.قرار است از اینجا به پلیس فتا برویم.شهره گفت: ترس من و مادرم این است که چه طوری این ماجرا را به پدرم اطلاع بدهیم. قرار شد کارشناس مشاوره پلیس با پدرم صحبت کند. دختر ۱۶ساله در پایان گفت: به همه پدرها و مادرها میگویم جو خانه خود را با لج بازی و غرور و به خاطر مسایل پوچ و پیش پا افتاده متشنج نکنند و با بچههای خود دوست باشند. البته دخترها هم باید مراقب باشند و از اعتماد پدر و مادر خود سوءاستفاده نکنند. ضمن آن که این مسأله هم نکته مهمی است که به فضای مجازی نباید اعتماد کرد.من اگر به جای مشورت با محبوبه (همکلاسیام) با مادرم مشورت میکردم این طوری نمی شد.قدس آنلایناخبار مرتبط:آزار و اذیت دختر جوان به دست چهار مرد شیطان صفتدام شیطانی سرایدار شرکت برای دختر بچه 7 ساله دختر فریبخورده در دام دو شیطان هوسبازمعجزه دختر جوان را از دام شیطان نجات داد دختر نوجوان در دام پسر مبل فروش
مطالب پیشنهادی
چگونه با دفع سموم مضر از بدنتان لاغر شوید !!
برای ماه عسل های رویایی به کجا سفر کنید ؟ !
خوش گذرانی های بهاری/با ما باشید
نمایش تصویری اعمال جراحی پلاستیک بدن
پنجشنبه 7 مرداد 1395
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 70]