تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 18 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع): بهشتى‏ها چهار نشانه دارند: روى گشاده، زبان نرم، دل مهربان و دستِ دهنده.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827456611




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دل‌نوشته مجید مجیدی برای عباس کیارستمی - ایسنا


واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا:
مجیدی و کیارستمی
مجید مجیدی در پی درگذشت عباس کیارستمی در دل‌نوشته‌ای به این کارگردان پرافتخار عرصه‌ی بین‌المللی پرداخت. کارگردان «بچه‌های آسمان» و «محمد رسول الله» در این دل‌نوشته که اختصاصی در اختیار ایسنا قرار داده آورده است: «سال 1374 با فیلم «پدر» در جشنواره سن‌سباستین (اسپانیا) حضور پیدا کردم. عباس کیارستمی عضو هیات داوران بود، نزدیک شدن به کیارستمی آن هم در کسوت داوری برایم سخت بود، ولی دل به دریا زدم روزی سر صبحانه به دیدارش رفتم. از من دعوت کرد سر میزش بنشینم، گفت امروز قرار است به همراه داوران فیلم «پدر» را ببیند، خیالم راحت شد که فیلم را ندیده و حالا می‌توانستم دقایقی را با آرامش با او بنشینم. از همان روز تا اختتامیه جشنواره که 4 روز طول کشید، هر وقت کیارستمی را از دور می‌دیدم مقابل او ظاهر نمی‌شدم، تا مبادا او مجبور شود تعارفات همیشگی که فیلمتو دیدم، خسته نباشی را بگوید. شب اختتامیه فرا رسید. داخل اتاق هتل داشتم حاضر می‌شدم که نامه‌ای از زیر درب اتاق توجه‌ام را جلب کرد. نامه را برداشتم در نامه باز بود، داخل پاکت نامه یک اسکناس یک دلاری بود، خیلی تعجب کردم یادداشتی داخل پاکت نبود. پاکت نامه را خوب برانداز کردم دیدم بالای در پاکت نامه از داخل یادداشتی نوشته بود به این عنوان، "به امید شگون و پیروزی برای تو، عباس کیارستمی." شوکه شده بودم، از خوشحالی نمی‌دانستم چه کنم، این دو معنی داشت یکی اینکه کیارستمی فیلم را دوست داشته دیگر اینکه به احتمال زیاد فیلم جایزه گرفته، همان طور شد آن شب در مراسم، فیلم «پدر» جایزه ویژه هیات داوران را گرفت و عباس کیارستمی روی سن حاضر شد و جایزه را به من داد. آن شب از مراسم به مهمانی شام رفتیم. کیارستمی آمد سر میزی که من بودم تبریک گفت و راجع به فیلم و حس خوبش گفت و بعد گفت:" پلان آخر فیلم را چطور گرفتی؟ خیلی اجرای درستی دارد،" کمی مکث کردم گفتم: "واقعیتش این است که از اجرای آن عاجز بودم. اصلا فکر نمی‌کردم خوب بشود." نمی‌دونستم این جمله که تو دلمه بهش بگم یا نه، ولی گفتم، گفتم "راستش لطف خدا بود". تا این جمله را گفتم دیدم کیارستمی دستم را گرفت، لبخندی زد و گفت، "خیلی چیزها خارج از توان و اراده ماست و آن جایی که درمانده می‌شویم، لطف خدا به کمک می‌آید." خیلی برایم شیرین بود این جهان‌بینی کیارستمی. سال‌ها از این اتفاق گذشت تا آخرین دیدار با او در بیمارستان «جم»، می‌دانستم که سخت می‌توان او را دید ولی با این حال آمدم تا پشت درب اتاقی که بستری بود، روی درب اتاق یادداشتی بود که به توصیه پزشک معالج "ملاقات ممنوع" است. همان موقع پرستاری می‌خواست داخل شود و به پرستار پیغام دادم که به آقای کیارستمی یا همراهشان بگوید من آمده بودم و سلام من را برسانید. پرستار داخل شد و چند لحظه بعد من آماده رفتن بودم که درب اتاق باز شد و پرستار من را صدا زد و گفت: آقای کیارستمی می‌خواهد شما را ببیند. داخل شدم، کیارستمی با همان هیبت خاص و با ابهت بر روی تخت نیم‌خیز دراز کشیده بود. دیدن کیارستمی در اتاقی که دورتادور آن دیوار و فقط یک پنجره شیشه‌ای مشجر داشت و فقط قسمت بالای پنجره بخش کوچکی از آسمان دیده می‌شد، کیارستمی اهل لانگ شات بود و دیدن در این فضای بسته مثل پرنده‌ای در قفس بود، به کنار تختش رفتم دستانش را لمس کردم، سلام دادم. با لبخندی کمرنگ که توام با درد بود، جواب سلامم را داد. هنوز دستانش در دستم بود، بوسه‌ای بر دستانش زدم نگاهش نکردم ولی از حرکت دستش متوجه شدم که خجالت کشیده، با دست اشاره کرد که بنشینم کنار پنجره. روی صندلی نشستم به من اشاره کرد، گفت بیا جلو من بهتر ببینمت، کاملا نزدیک تخت رفتم از من سوال کرد چه می‌کنی؟ کار جدید چه داری؟ گفتم یک قصه آماده دارم که در هند قرار است بسازم، برادر کیارستمی که در اتاق بود گفت ایشان نباید زیاد حرف بزنند، ولی او اعتنایی نکرد و ادامه داد. من برایش آرزوی سلامتی کردم و گفتم شما حالا حالاها باید فیلم بسازید. گفت: "اینجوری هم خوبه، بعضی وقت‌ها خوبه که آدم فقط تماشا کند، امروز حدود یک ماه می‌شه که در اینجا هستم، همه چیز یک جور دیگه اس و سهم من از تماشای آسمان همان نیم متر بالای پنجره است که آسمان دیده می‌شه." روحش شاد و یادش گرامی باد.» انتهای پیام


سه‌شنبه / ۱۵ تیر ۱۳۹۵ / ۱۸:۱۹





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 78]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن