واضح آرشیو وب فارسی:پایگاه خبری آفتاب: نگاهی به فیلم «بارکد»
دیگر پس از چند فیلم، خط فکری مصطفی کیایی دستمان آمده است. ریتم تند فیلم ها و بیان بخشی از واقعیات اجتماعی با لحن طنز از امضاهای این کارگردان جوان سینماست.
آفتابنیوز : موسی حسنوند- بارکد به نوعی سومین فیلم از سه گانه کمدی-اجتماعی کیایی است که پس از خط ویژه و عصر یخبندان در همان امتداد حرکت می کند. البته هر کدام از این سه فیلم با وجود یکسری مولفه ثابت، توانسته اند به نوعی استقلال خود را حفظ کنند و این نقطه قوت کیایی است که توانسته از تکرار بپرهیزد.
مهمترین نکته ای که فیلم جدید کیایی به عنوان برگ برنده رو می کند، شکستن زمانی روایت است، البته فیلم به صورت غیرخطی و در هم ریخته (مثل پالپ فیکشن)، داستان را روایت نمی کند، بلکه به نوعی همزمان از آخر به اول و از اول به آخر، فیلم روایت می شود. به عنوان مثال گریم دو قهرمان فیلم در ابتدای داستان دقیقا نهایت سیر تکمیلی آن ها را نشان می دهد و هر چه به پایان فیلم نزدیک می شویم، فیلم در حقیقت ما را به ابتدای آن می رساند. فلش بک و فلش فورواردهای زیاد اگر باعث گیج شدن تماشاگر نشود، این خاصیت را دارد که بیننده را کاملا در سالن بنشاند.
این نوع نوشتن فیلمنامه تمرکز بالایی می طلبد و کیایی قبلا نشان داده که فیلمنامه هایش از ساختار محکمی برخوردار است که به راحتی و بر اثر ریتم تند از دست درنمی رود. اما ای کاش باقی مولفه های فیلم هم به قدرتمندی طرز روایت فیلم می بود. اشکال عمده ای که وجود دارد فانتزی گرایی زیاد، در فیلمی رئال هستند. اینکه در سکانس خودکشی رادان، دوست نزدیکش یکسری دیالوگ خنده دار (بدون نگرانی) بگوید در حالی که هنوز ابعاد ماجرا معلوم نیست، فقط در فیلم های کیایی قابل باور است. یا سکانس خاکسپاری که تبدیل به یکسری دیالوگ بیهوده می شود که هیچ حسی را در تماشاگر بر نمی انگیزد.
خوب است یادی کنیم از فیلم جانگو (کیایی بیشترین تاثیر را از تارانتینو گرفته است) و سکانسی که سفید پوستان با نقاب های دست دوز به کالسکه دکتر شولتز و جانگو حمله ور می شوند، این سکانس در عین اینکه دارای تاثیرگذاری خوبی از لحاظ درام و تعلیق است، وجه طنز را نیز از دست نمی دهد و در آخر ماجرا که همه در تله شولتز می افتند، به اوج خود می رسد و سکانس پایان می یابد. اما در فیلم بارکد همه فضاهایی که قرار بوده بر درام فیلم بیافزاید، فدای طنزی شده که در بسیاری از لحظات فیلم ناکارآمد است و به زور لبخند از تماشاگر می گیرد. و الا چه دلیلی دارد، یک پلیس کاربلد که خود را در معرض شدیدترین خطرات جانی قرار داده، جمله بندی های درستی در حرف زدن نداشته باشد؟ شاید خنده تماشاگر سینما به همین غیرقابل باور بودن این بخش های فیلم باشد.
بسیاری از لحظات فیلم فدای نگاه خاص کیایی برای پیش بردن فیلمنامه خود شده که ذکر آنها فقط متن را به درازا می کشد. اما شخصیت پردازی ها هم در فیلم تعریف ویژه ای ندارد. بزرگترین قربانی این عدم شخصیت پردازی را باید رضا کیانیان دانست که احتمالا خودش هم نمی دانسته باید نقش را چگونه بازی کند. رادان در روند تبدیل از یک پسر ثروتمند بی آلایش به یک نیمچه خلافکار موفق نیست. قطعا بهترین بازی را محسن کیایی انجام می دهد که در دو فیلم قبلی کیایی نقش هایی نزدیک به این فیلم داشت. برای همین کاملا روی نقشی که بازی میکرده به عنوان یک پسر تیز که البته کمی هم احساساتی موفق عمل کرده است. بازی بازغی در فیلم قابل قبول است هرچند او هم خیلی تکلیفش با نقشی که بازی می کند مشخص نیست. هرچند بازغی اخیرا فیلم های زیادی را در نقش پلیس ایفا کرده اما همانگونه که قبلا ذکر شد بارکد فیلمی فانتزی است که پلیسش هم باید فانتزی باشد. از همین روی بازغی در نقش خود نتوانسته چیزی به نقش اضافه کند. باقی نقش ها هم نه آنقدر بلند است و نه بازیگرانش خلاقیتی به خرج داده اند که بتوان از آن یاد کرد.
به طور کلی بارکد را نمی توان در زمره فیلم های اجتماعی که بیشتر در دسته کمدی دسته بندی کرد، اشاره های گاه و بیگاه و بدون دلیل منطقی مثل علاقه به جنیفر لوپز و فحش دادن در صفحه اصغر فرهادی و دیگر ناهنجاری های اجتماعی بدون اینکه این اشارات عمق زیادی را به خود گیرد، نمیتواند ژانر یک فیلم را تغییر دهد. در واقع فیلم از یک کمدی با دستمایه های اجتماعی فراتر نمی رود و انتظارات از کیایی در این فیلم، با توجه به دو فیلم دیگرش برآورده نخواهد شد.
خلا داستانی فیلم که یک روایت پر از سوال است صرفا با ریتم تند پر می شود. منطق روایت در بسیاری از بخش های فیلم صرفا با کمک کارگردان در پازل فیلم می نشیند و سوالات بسیاری که در ذهن تماشاچی شکل می گیرد کاملا بی جواب می ماند. از جمله شکل کار رضا کیانیان که در نهایت مشخص نمی شود که شغل او چیست و اصلا معلوم نیست چطور بهرام رادان موفق شده به دفتر او راه پیدا کند، چطور موفق شده اند یک زن که سابقا معتاد بوده را به عنوان منشی در دفتر او استخدام کنند، چرا کیانیان انقدر ساده، چک سفید امضا به رادان می دهد و چرا اجازه می دهد او اینقدر عکس بگیرد، اصلا رادان برای چه کاری در این دفتر حضور پیدا کرده و خواهان استخدام در کدام بخش است. چرا او که در تمام فیلم یک احمق بی عرضه معرفی شده است، یکمرتبه این همه باهوش و کاوت و خونسردی می تواند نقش بازی کند؟ واقعیت اینجاست که فیلم اینقدر درگیر گانگستر بازی های دو نفره ی قهرمانانش می شود که فراموش می کند این روایت برای باور پذیری باید منطقی محکم را پشت خود داشته باشد. بر همین اساس غافلگیری و هپی اند فیلم بسیار سوال برانگیز و غیر واقعی شکل می گیرد، پایان بندی فیلم هم با جمله های شعاری روی نمایی از اتوبان اتفاق می افتد تا تماشاچی بماند و سوال های بی پایانی که در ذهنش به وجود آمده و پاسخی نگرفته است.
۰۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۴:۱۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پایگاه خبری آفتاب]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]