تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 18 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس به خدا و روزقيامت ايمان دارد،بايد ميهمانش راگرامى دارد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827233630




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نجات «باران» از چنگ «غلام اژدها»/ سلامت دخترک چیزی شبیه معجزه


واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
نجات «باران» از چنگ «غلام اژدها»/ سلامت دخترک چیزی شبیه معجزه

اعتیاد سیستان ارش صحرانورد


شناسهٔ خبر: 3724001 - سه‌شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۲۰
جامعه > رفاه و آسیب های اجتماعی

.jwplayer{ display: inline-block; } «باران» با وجود ایدز و اعتیاد پدر و مادر، سالم مانده و سرانجام پس از آزار و اذیت پدر با تلاش مددکاران از چنگ «غلام اژدها» نجات یافت و به بهزیستی سپرده شد. به گزارش خبرنگار مهر، کبودی صورت و دست‌هایش نشان می‌داد که دروغ نمی‌گوید؛ واقعا کتک خورده بود. گرچه می‌گفت ۲۲ سالش بیشتر نیست اما پیرتر نشان می‌داد؛ دندان‌هایش ریخته و پوستش زرد و چروکیده بود. شیشه با آدم خوب تا نمی‌کند. نسرین بچه کوچک را به سینه‌اش فشار می‌داد و گریه می‌کرد. ظاهرا مرد به او هم رحم نکرده بود؛ وقتی غلام عصبانی می‌شود هیچ‌کس جلودارش نیست؛ زن و بچه هم حالی‌اش نمی‌شود؛ بیخود که غلام اژدها نام نگرفته است! همه محل از او حساب می‌برند؛ و هیچکس هم نمی‌تواند از دستش فرار کند.  بالاخره قرار شد نسرین و باران کوچک، با حمایت موسسه خیریه مهرآفرین به خانه برگردند. البته اوضاع چندان فرقی هم نکرد. مددکار موسسه چندین بار با پوشک و شیرخشک به خانه‌شان رفت اما غلام اژدها دستور داده بود هیچ غریبه‌ای را به قلعه‌اش راه ندهند. دور تا دور خانه را دوربین کار گذاشته بود. او یک تولیدکننده و فروشنده شیشه است و طبیعی است که به این سادگی‌ها اعتماد نکند. مددکار بالاخره با میانجی‌گری معتمد محل، به داخل خانه راه پیدا می‌کند. غلام و پسر ۱۶ ساله‌اش همه چیز را زیر نظر دارند؛ پسر از زن قبلی غلام است؛ نسرین می‌گوید جاسوس پدرش است. یک لحظه چشم از مددکار برنمی‌دارد. جلسه بازدید صرفا محدود می‌شود به تحویل پوشک و شیرخشک. نمی‌شود پرسید غلام باز هم نسرین و دخترش را کتک زده یا نه. تا این که دو هفته بعد، باز نسرین ، باران را برمی‌دارد و از خانه فرار می‌کند. به موسسه مهرآفرین پناه می‌برد و می‌گوید دیگر به آن خانه برنمی‌گردد. مددکاران آن‌ها را در مسافرخانه اسکان دادند. مددکاران ضمن بازدیدهای مرتب متوجه شدند نسرین هنوز مواد مصرف می‌کند. البته او وانمود می‌کرد که از زمان بارداری، شیشه را ترک کرده ولی نشانه‌های اعتیاد را همچنان داشت. به او پیشنهاد کردند با دختر کوچولویش به کمپ برود و اعتیاد را برای همیشه کنار بگذارد. زیر بار نرفت و گفت معتاد نیست! اما هنوز دو هفته نشده، به هوای شیشه با یکی از زن‌های دیگر به خانه برمی‌گردد؛ طبق گفته آن زن، غلام اژدها با دیدن آن‌ها به حد جنون عصبانی می‌شود. با چاقو دنبالشان می‌کند؛ زن فرار می‌کند اما نسرین گیر می‌افتد.  مددکاران، باز هم با بسته‌های پوشک و شیرخشک، به آنجا می‌روند. غلام که نمی‌داند این‌ها همان‌هایی هستند که به زنش پناه داده‌اند، راهشان می‌دهد. کسی به روی خودش نمی‌آورد؛ انگار که همه چیز عادی است. اما نیست. نسرین مضطرب است. باران بی‌قراری می‌کند. آن خانه امن نیست. محل رفت و آمد مصرف کنندگان و خریداران مواد است. ناامن‌ترین جای ممکن برای زندگی و رشد یک دختر بچه. دختری که شناسنامه ندارد؛ حاصل یک ازدواج ثبت نشده، از پدر و مادری که هیچ‌کدام شناسنامه ندارند؛ انسان‌هایی بی‌هویت؛ رانده شده از اجتماع. طولی نکشید که نسرین باز هم از خانه فرار کرد. این بار گفت غلام دخترش را آزار جنسی می‌داده و همین باعث شد مددکاران موسسه مهرآفرین به ۱۲۳ گزارش بدهد و مقدمات گرفتن بچه از پدر و مادرش شروع شد. این بار چون غلام می‌دانست، نسرین را در دوره فرار از خانه پناه داده اند به مددکار واحد پامنار زنگ می‌زند و شروع به تهدید می‌کند. چون احتمال می‌رفت که مسافرخانه‌های محدوده اسکان را بگردد و نسرین و باران را پیدا کند، این بار مددکاران او را در خانه‌ای که برای چند نفر از مددجویان اجاره کرده‌اند پنهان کردند. باز هم به نسرین پیشنهاد شد به کمپ برود اما او مصرانه ‌گفت معتاد نیست. از او آزمایش خون گرفتند و نتیجه مثبت بود؛ هم اعتیاد به شیشه، هم اچ آی وی و هم هپاتیت! در همان دوره مشخص شد غلام هم اچ آی وی مثبت است و در نتیجه باران هم به احتمال زیاد آلوده شده بود. اما نتیجه آزمایش در کمال ناباوری نشان داد بچه سالم است؛ چیزی شبیه معجزه! خود نسرین هم به شدت خوشحال شد که با وجود بیماری خودش، کودکش آلوده نیست. مددکاران دیگر مصمم شده بودند که بچه را به بهزیستی تحویل دهند؛ اگر نسرین بار دیگر به خانه برنمی‌گشت و همه چیز را به هم نمی‌ریخت. اما این بار نیز نسرین ادعا ‌کرد غلام او را به صورت اتفاقی در خیابان دیده، کتکش زده و کشان کشان به خانه برده است. اما مشخص بود که به خاطر مواد نمی‌تواند رابطه‌اش را با او قطع کند. مددکاران موسسه مهرآفرین مشغول پی‌گیری مراحل قانونی سپردن باران به بهزیستی بودند. چند روز بعد یکی از مددکاران، نسرین و باران را در سالن انتظار یکی از بیمارستان‌های جنوب تهران می‌بیند. نسرین می‌گوید غلام آنجا بستری شده؛ از آنجا که در خانه شیشه می‌سازد، همیشه دور و برش پر از مواد شیمیایی است. یک شب در خواب تشنه می‌شود، شیشه اسید را از بالای سرش برمی‌دارد و به هوای آب سرمی‌کشد. مری و نصف معده‌اش از بین می‌رود. غلام اژدها، با آن همه قلدری و برو بیا، حالا روی تخت بیمارستان خون بالا می‌آورد. مددکاران متوجه می‌شوند بهترین موقعیت برای جدا کردن بچه از پدر و مادر معتاد همین حالاست. پی‌گیری‌ها را تشدید می‌کنند و چند روز بعد، در اطلاعات بیمارستان، باران را از مادرش جدا می‌کنند وبه بهزیستی تحویل می‌دهند. غلام متوجه ماجرا می‌شود، با همان حال نزار، بیمارستان را به هم می‌زند و فرار می‌کند. اما دیگر کاری از دستش ساخته نیست. دخترک چندماهه‌ای که هدف کتک‌ها و آزارجنسی‌اش بود، دیگر به او تعلق ندارد. به جای امنی منتقل شده و در انتظار سرنوشتی روشن‌تر، زندگی تازه ای را آغاز کرده است.









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن