واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: مرد جوان پس از دو شکست تلخ در زندگی غمباری که برای خود ساخته بود، از ترس توهم مرگ بار همسر دومش به مشهد فرار کرد.
ماجرای تلخ زندگی مرد جوانمرد جوان در حالی که تکلمش توام با تکهتکهکردن حروف بود، با صدایی آرام پرده از راز زندگی پوچی که برای خود ساخته بود، برداشت و داستان زندگیاش را از زمانی بازگو کرد که در عنفوان جوانی دو شکست سنگین و شکننده را تجربه کرده و با فکر غلطی که در ذهن داشته، به دلیل ترس از سرزنش شدن از خانوادهاش بریده است.
مهران که ۳۸سال دارد، با تشریح جزئیات این زندگی پوشالی به خبرنگار ما گفت: «مدرک لیسانس دارم و کارمند شرکتی معتبر هستم. دانشجو بودم که خاطرخواه هانیه همسر اولم شدم. آشنایی ما خیلی اتفافی رخ داد. هانیه در دانشکده دیگری درس میخواند و با همسر همکلاسیام رابطه داشت تا اینکه یک روز دوستم گفت شانس در خانهات را زده، دختری عاشقت شده که پدرش میلیاردر است، میتواند آیندهات را تضمین کند، من هم تحت تاثیر این حرفها قرار گرفتم و با چند مرتبه ارتباط عاشق هانیه شدم. موضوع را به خانوادهام اطلاع دادم. آنها راضی به این ازدواج نبودند تا اینکه با سماجتها و تهدیدهای من مبنی بر اینکه اگر این ازدواج شکل نگیرد، باید یک عمر برای دیدنم به بهشت رضا بیایید، سرانجام من ازدواج کردم. بعد از ازدواج با کمک مالی پدر هانیه به زندگیمان سر و سامان دادیم.»
مرد جوان ادامه داد: «هانیه دختری شلخته، بیمسئولیت و رفیقباز بود. با مردهای نامحرم خیلی راحت و بیپروا برخورد میکرد. چهار سال از بهترین ایام عمرم را سوزاندم و خون دل خوردم. این اواخر پای ثابت میهمانیهای شبانه مختلط شده بود، آنجا فهمیدم که چه کلاه بزرگی سرم رفته است. برای طلاق اقدام کردم و تا ریال آخر مهریهاش را با کمک پدر، مادرم و خواهرم دادیم. بعد از طلاق به خانه پدرم برگشتم. تا اینکه برای رهایی از نگاههای فامیل و آشنایان تصمیم گرفتم به تهران بروم. بازهم لجاجتهای من شروع شد و هردو پایم را توی یک کفش کردم که میخواهم برای ادامه زندگی به تهران بروم. من قصد داشتم تا دوباره زندگیام را بسازم و از نوع شروع کنم. پدر و مادرم با رفتن من به تهران مخالف بودند. اما من با خودخواهی تمام خواستهام را عملی کردم و در تهران زندگی جدیدی آغاز کردم. دو سال شبانهروز سر کار میرفتم تا زندگیام را با تلاش خودم بسازم و زیر منت کسی نباشم. »
مهران افزود: «پدر و مادرم پیشنهاد دادند با دختر یکی از اقوام ازدواج کنم. ما سه جلسه خواستگاری هم رفتیم و قرار و مدار ازدواج گذاشتیم. اما این بار در شبکههای اجتماعی اسیر رابطهای کثیف شدم. من به خاطر این رابطه مجازی برای دومین بار روی احساسات مادر و پدرم پا گذاشتم و گفتم که میخواهم با دختری دیگر ازدواج کنم. پدر و مادرم مرا از خانه بیرون کردند و میگفتند تو را عاق میکنیم. در آن لحظه برایم اهمیت نداشت، چه اتفاقی میخواهد بیفتد. بدون حضور پدر و مادرم و با اصرار از خالهام به خواستگاری رفتم و ازدواج کردم پس از مدتی صاحب یک بچه شدیم. بعد از سه سال زندگی با همسر دومم فهمیدم که او سیگار میکشید و از یک سال قبل اعتیاد به شیشه و کراک دارد. او توهم داشت و تهدید میکرد که میخواهد سمی توی غذا بریزد و من و خودش و بچهمان را بکشد. تا اینکه یک روز مرخصی گرفتم و بچهام را برداشتم و به مشهد آمدم. با شرمندگی به خانه پدرم رفتم. ابتدا فکر میکردم آنها راهم نمیدهند، اما غلط فکر میکردم. داستان این چند سال دوری از خانه را برای آنان گفتم و آنها اشک میریختند.»
مهران ادامه داد: «پدر همسرم از من شکایت کرده و دنبال طلاق و مهریه دخترش است. البته چون همسرم اعتیاد دارد، میتوانم به پشتوانه قانون راحتتر از او جدا شوم. من میدانم که خودم مقصر به وجود آمدن این مشکلات هستم. حال ماندهام با کودکی بیگناه که پدری ظالم و بیلیاقت همچون من پایش را به این دنیا باز کرده و زندگی نکبتباری را برای او رقم زده است. »رکنااخبار مرتبط:مرور زندگی سوخته دختری در چشم های هوس باز پسر جوانجزییات حادثه تلخی که برای زوج جوان اتفاق افتاد!ماجرای تلخ یک معدنچی قربانی در ترکیه +عکسراز تلخ پسری که در پر طاووس زندگی میکردماجرای تلخ و سخت جابجایی دو نوزاد در بیمارستان!
مطالب پیشنهادی
ست های زیبای لباس زیر و لباس شب زنانه !! + تصاویر
برای ماه عسل های رویایی به کجا سفر کنید ؟ !
خوش گذرانی های بهاری/با ما باشید
نمایش تصویری اعمال جراحی پلاستیک بدن
یکشنبه 20 تیر 1395
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 64]