تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 21 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سه چيز است كه هر كس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد: اى ر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1851968080




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفت وگو با رضا برجى عكاس و فيلمساز دفاع مقدس فيلمبردارى و خبرنگارى سخت ترين كار در جبهه ها بود (بخش دوم و پايانى)


واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: گفت وگو با رضا برجى عكاس و فيلمساز دفاع مقدس فيلمبردارى و خبرنگارى سخت ترين كار در جبهه ها بود (بخش دوم و پايانى)
كاوه بهمن*من پرسيدم آيا در سال هايى كه در جبهه حضور داشتى، به غير از خبرنگارى و فيلمبردارى، كارهاى ديگرى هم مى كردى؟ تو هم جواب دادى بله، بعد هم كلى كار ديگر غير از كار خبرنگارى برايم رديف كردى. حالا سوال اين است كه به نظرت كدام يك از اين كارها در جبهه از همه دشوارتر بود؟** همان طور كه گفتم، من علاوه بر كار خبرنگارى و فيلمسازى، به عنوان بسيجى كارهاى مختلفى در جبهه كرده ام. از جمله كار به عنوان لودرچى، تك تيرانداز، تخريب چى و كارهاى ديگر، اما به نظرم سخت تر از همه اين كارها همان فيلمبردارى و خبرنگارى بود. چون هر بار كه رزمندگان حمله مى كردند ما ـ خبرنگارها هم بايد پا به پاى آنها حركت مى كرديم، يا اين كه صبح زود، گاهى حتى زودتر از آنها، به سمت خط به راه مى افتاديم. در واقع، يك خبرنگار جنگى در بيشتر مواقع، ناگزير بود همپاى رزمندگان حركت كند و تازه وقتى هم كه رزمندگان توى خاكريزها و سنگرها استراحت مى كردند، او همچنان بايد كارش را ادامه مى داد و از اين طرف به آن طرف مى رفت تا بتواند همه جاى ميدان نبرد را پوشش بدهد؛ كارى كه از برخى جهات حتى از جنگيدن هم دشوارتر و خطرناك تر بود. براى مثال، مصطفى والايى كه در فاو مشغول ساختن فيلمى با عنوان پاتك روز چهارم يا شايد هم پنجم بود،حتى از بر و بچه هاى رزمنده هم بيشتر پيشروى كرده بود، آنقدر كه با تانك هايى كه از پشت خاكريز مى گذشتند، مواجه شد. يعنى حتى از بسيجى ها هم جلوتر رفته بود. گاهى وقت ها اين اتفاقات مى افتاد. يك بار هم در كردستان عراق، خودم مجبور شدم همپاى يك ستون از رزمندگان، به سمت شهرهاى مختلف عراق پيشروى كنم. تازه مرتب هم بايد جلو و عقب مى رفتم تا بتوانم تصاوير بهترى بگيرم، همين مساله كار را حسابى مشكل مى كرد. يعنى يك خبرنگار يا فيلمبردار جنگى، گاهى وقت ها ناگزير مى شد دو برابر يك رزمنده راهپيمايى كند. از اين دست خاطرات خيلى زياد است. كار ديگرى هم كه بعضى اوقات خبرنگارها مى كردند، اين بود كه به رزمندگان روحيه مى دادند. زمان هايى پيش مى آمد كه بر و بچه هاى رزمنده از عكاس ها مى خواستند تا ازشان عكس يادگارى بگيرند. اينجور وقت ها معمولا گفت وگوهاى با مزه اى بين ما و نيروهاى رزمنده رد و بدل مى شد و در نتيجه، بازار خنده و شوخى حسابى رونق مى گرفت. اصلا همين كه در اوج جنگ و درگيرى، يك نفر دارد فيلم مى گيرد يا عكاسى مى كند، به رزمندگان روحيه مى داد. من خودم اينجور صحنه ها را بارها و بارها ديده بودم. مخصوصا وقتى شخصى كه داشت فيلم مى گرفت، خودش همشهرى بر و بچه هاى گردان بود، اين صحنه ها بيشتر ديده مى شد. مثلا ۹۵ درصد بچه هاى گردان جهرم، محمد يوسف زادگان را كه يكى از بى باك ترين و شجاع ترين فيلمبرداران جنگ بود، مى شناختند. چون محمد خودش بچه جهرم بود و بارها از اين گردان فيلم گرفته بود. يعنى هر وقت كه گردان جهرم با عراقى ها درگير مى شد، يا مى خواست جواب پاتك دشمن را بدهد، هميشه محمد هم آنجا حضور داشت و مشغول فيلمبردارى بود. واقعا هم حضور يك خبرنگار در هنگام عمليات، خيلى به رزمندگان روحيه مى داد. البته بعضى از عكاس ها هم بودند كه چند حلقه عكس مى گرفتند و برمى گشتند عقب تا عكس هاشان را در روزنامه چاپ كنند، اما در گروهى كه ما كار مى كرديم، وضع اين جورى نبود. چون در روايت فتح، كار ما تازه از وقتى شروع مى شد كه دستور حمله مى آمد. يادم هست بر و بچه هاى رزمنده، هر وقت كه مى فهميدند ما از روايت فتح آمده ايم، به شوخى مى گفتند: برادر، از ما فيلم نگير، چون نمى خواهيم شهيد شويم! مى گفتند هر كسى كه بچه هاى روايت فتح ازش فيلم مى گيرند، يك هفته بعد شهيد مى شود. تازه خود اين مساله هم كلى باعث خنده و شوخى مى شد. يعنى اصلا همين كه كسى در خط مقدم عكاسى مى كرد، يا فيلم مى گرفت، فضاى پرنشاط و مفرحى را در جبهه به وجود مى آورد. چنين فضايى را من حتى در كشورهاى ديگرى هم كه از جنگ شان فيلم مى گرفتم، بارها و بارها ديده ام؛ در بوسنى، افغانستان، كوزوو، لبنان و … يعنى اين مساله فقط مختص به جنگ خودمان نبود. براى مثال، فيگورهايى كه رزمندگان موقع عكس گرفتن مى گرفتند، گاهى وقت ها آدم را از خنده روده بر مى كرد؛ مثلا يك نفر براى اين كه سر به سر بقيه بگذارد يا اين كه با عكاس شوخى كند، مى آمد و صاف جلو دوربين مى ايستاد يا يكى حرف V را با انگشت نشان مى داد. گاهى هم همگى دست مى انداختند دور گردن هم و فيگورهاى بچگانه مى گرفتند. هيچ وقت نديدم كه بچه هاى رزمنده با يك عكاس يا فيلمبردار برخورد تندى بكنند، يا حتى با ناراحتى به عكاس بگويند از آنها عكس نگيرد. يعنى اصلا در جبهه هاى جنگ ايران و عراق، هيچ وقت براى من حتى يك بار هم پيش نيامد. اگر بخواهم در يك كلام بگويم؛ رزمندگان چون عاشق بودند، كارهايشان به دل مى نشست و اين خودش براى هر كسى كه با آنها سر و كار داشت، نعمت بزرگى بود. از جمله براى ما خبرنگارها و عكاس ها و فيلمبردارها و ….* در كشورهاى ديگر چى؟ آيا در جنگ هاى ديگرى كه در آنها شركت داشته اى، تا به حال برايت پيش آمده كه نيروهاى رزمنده، با عكاس ها و فيلمبردارها برخورد كنند و نگذارند عكس يا فيلم بگيرند؟** چرا، در افغانستان و در دوره حاكميت طالبان، برخورد مى كردند. البته رزمندگان عادى كارى به كار ما نداشتند، فقط چون فرماندهانشان به آنها گفته بودند عكاسى حرام است، آن بيچاره ها هم فقط در حد برخورد كلامى دخالت مى كردند و مى گفتند عكس نگيريد. يك جمله عربى هم به كار مى بردند كه ترجمه فارسى اش مى شود واى بر عكاس. تقريبا شبيه همين برخورد را در عربستان سعودى هم با ما مى كردند. مثلا مى گفتند مقام ابراهيم را نبايد ببوسيد، يا از بوسيدن حرم امامان شهيد جلوگيرى مى كردند. ضمن اين كه آنها بوسيدن حرم پيامبر (ص) را هم حرام مى دانند البته اين موارد ربطى به كار خبرى ندارد. يك بار يادم هست با محمد صدرى رفته بوديم آفريقا. البته منظورم قاره آفريقاست. توى بازارى در شهر اكرا ـ پايتخت غنا ـ مشغول عكاسى بوديم كه سر و كله مرد سياه پوستى پيدا شد و شروع كرد به اعتراض كردن. داد و قال راه انداخته بود كه چرا عكاسى مى كنيد. من هم رفتم جلو و بهش گفتم: ببينم، اين كه ما داريم اينجا عكاسى مى كنيم، چه ربطى به تو دارد؟ خلاصه وقتى از ديگران پرسيدم، معلوم شد كه طرف كاره اى نيست و موضوع هم هيچ ارتباطى به او ندارد. يعنى همين طور بى خود و بى جهت خودش را انداخته بود وسط وداشت براى ما مزاحمت درست مى كرد. براى همين هم كشيدم اش كنار و با ملايمت و مدارا ازش خواستم تا مزاحم كارمان نشود، اما مرد سياهپوست، هيچ جورى اصلا دست بردار نبود و همچنان با قيل و قال و داد و فرياد اعتراض مى كرد. باز هم با ملايمت بيشتر بهش گفتم: عزيز من، مزاحم ما نشو، بگذار كارمان را بكنيم! اما ديدم طرف هيچ جورى نمى خواهد از خر شيطان پياده شود. گوش اش ابدا بدهكار حرف ما نبود. براى همين هم من يكهو از كوره در رفتم و با چك و لگد افتادم به جانش. خلاصه چند تا سيلى آبدار و يكى ـ دو تا لگد محكم كه خورد، تازه فهميد با بد كسى طرف است. آن وقت، دم اش را گذاشت روى كولش و فرار كرد. تازه بعدش محمد صدرى مى گفت: حالا اگر برود و پليس برايمان بياورد، چى؟ گفتم: بگذار بياورد، آن وقت خودم يك فكرى براش مى كنم.* بى ترديد يك خبرنگار، عكاس و يا فيلمساز جنگ، براى پوشش دادن به درگيرى هايى كه در ميدان هاى نبرد جريان دارد، بايد شجاعت و بى باكى بسيارى از خودش نشان بدهد. حالا براى اين كه ما هم درك بيشتر و ملموس ترى از اين حقيقت به دست بياوريم، اگر برايت امكان دارد يكى ـ دو تا از خاطراتى را كه از آن سال ها در ذهن ات مانده، برايمان روايت كن!** ببين، همان طور كه خودت گفتى، يك خبرنگار، عكاس و يا يك فيلمساز جنگ، براى كار كردن در جبهه، بايد شجاعت خيلى زيادى داشته باشد، اين ويژگى با خبرنگار جنگ عجين شده است. براى مثال، در بعضى مواقع جنگ به قدرى اوج مى گرفت كه حتى آنهايى كه چندين بار در جبهه حضور داشتند هم به قول بچه ها كپ مى كردند. من كه خودم در طول ۲۵ سال گذشته، يعنى از سال ۶۰ تا ۸۵ تقريبا به شكل مستمر در جنگ هاى مختلفى حضور داشته ام و شايد هم به معناى واقعى كلام بشود گفت كه مصداق ضرب المثل بادمجان بم آفت ندارد بوده ام اين مساله را حقيقتا با همه وجودم باور كرده ام. يعنى باور كرده ام كه اولين ويژگى يك خبرنگار شجاعت است. از جمله اين كه خبرنگار نبايد از كسى بترسد و از احزاب يا جناح ها و مخصوصا از صاحبان قدرت حساب ببرد.يك خبرنگار فقط در صورتى مى تواند در كارش موفق باشد كه شجاعت و جسارت داشته باشد. براى مثال، يك خبرنگار خوب، هيچ وقت نبايد از پرسيدن هيچ سوالى هراس به دلش راه پيدا كند. چون خيلى از مواقع هست كه يك خبرنگار، براى اين كه مردم را در جريان حقايق قرار بدهد، موظف است با شجاعت تمام، سوالاتى را از افراد مختلف بپرسد و آنها را وادارد تا به صورت كاملا شفاف و به دور از پنهان كارى به سوالاتش پاسخ بدهند؛ اولين قدم در حرفه خبرنگارى همين است. البته بحث خبرنگاران جنگى از اين هم فراتر مى رود و از اين هم حتى پيچيده تر ودشوارتر است. ياد ماجرايى افتادم كه مربوط مى شود به جنگ بوسنى؛ با نادر طالب زاده و محمد صدرى رفته بوديم بوسنى و بعد از حدود يك ماه، وقتى برگشتيم، فيلمى تهيه كرديم به نام خنجر و شقايق. مجموعه مستندى كه گفتار متن اش را شهيد آوينى نوشته و خودش هم آن را اجرا كرده بود. البته من در اينجا به اتفاقاتى كه بعدها براى خنجر و شقايق افتاد، كارى ندارم و فعلا فقط مى خواهم به ماجرايى كه قبل از ساخت اين مجموعه پيش آمد، اشاره كنم. مدتى پيش از سفر ما، صدا و سيما چند خبرنگار را به بوسنى اعزام كرده بود تا درباره حوادث و درگيرى هاى اين كشور فيلمى تهيه كنند. ۱۰ روز بعد خبرنگارها برگشتند و آن وقت، صدا و سيما، يكى از آنها را دعوت كرد تا در يك گفت و گوى زنده تلويزيونى، در بخش خبرى ساعت ،۲۱ شركت كند و به پرسش هاى مجرى برنامه پاسخ بدهد. مجرى برنامه از خبرنگار خواست تا درباره خاطرات سفرش به بوسنى صحبت كند. او گفت: ما يكى ـ دو روز در پناهگاهى بوديم كه ده ها خانواده در آن پناه گرفته بودند. مجرى از او خواست تا بيشتر توضيح بدهد و خبرنگار ادامه داد: توپخانه صرب ها مدام پناهگاهى را كه ما و بقيه مردم در آن پناه گرفته بوديم، مى كوبيد و چون آتش دشمن خيلى شديد بود، ما نتوانستيم از پناهگاه بيرون بياييم و كارمان را انجام بدهيم.ببين، به نظر من، يك خبرنگار جنگى نبايد مثل مردم عادى برود و خودش را توى پناهگاه پنهان كند. چون كه او آمده است تا اخبار جنگ را مخابره كند. خب البته اگر چند ساعتى هم در پناهگاه بماند هيچ اشكالى ندارد ، اما فقط به خاطر تصوير گرفتن و نه از ترس بمباران ، رفتن به پناهگاه براى يك خبرنگار جنگى چيز خوبى نيست. زمانى هست كه تو مى خواهى از داخل پناهگاه و مردمى كه در آنجا پناه گرفته اند، فيلم بگيرى، خب اين اشكالى ندارد، اما وقتى از ترس جنگ و درگيرى و بمباران به پناهگاه فرار مى كنى، اين ديگر اصلا كار درستى نيست. تا وقتى كه حتى يك رزمنده در بيرون از پناهگاه در حال جنگيدن است، يك خبرنگار جنگ نبايد در پناهگاه سنگر بگيرد. اين را گفتم تا نشان بدهيم كه يك خبرنگار جنگى كارش حتى از يك رزمنده هم سخت تر است. فرض كن در يك منطقه جنگى، توپخانه طرف مقابل، دارد مواضع شما را به شدت بمباران مى كند. در چنين وضعيتى، يك رزمنده براى اين كه از جانش محافظت كند، ناگزير است در سنگرى مخفى شود، يا در پناهگاهى پناه بگيرد، اما كار يك خبرنگار جنگ تازه از همين لحظه شروع مى شود. در مورد كار خبرنگارهاى جنگى، مثال جالبى مى زنند. مى گويند وقتى سوت خمپاره شنيده مى شود، همه بايد روى زمين دراز بكشند تا از تركش خمپاره در امان بمانند، اما دقيقا در همين لحظه، يك خبرنگار جنگى بايد دشوارترين كار ممكن را انجام دهد. يعنى هم بايد جانش را حفظ كند و هم بايد واكنش ديگران را در لحظه انفجار خمپاره به تصوير بكشد، و اين كار همان طور كه گفتم كار بسيار دشوار و خطرناكى است. يك خبرنگار جنگ، هم بايد پا به پاى رزمندگان بدود و هم اين كه وقتى آنها در حال استراحت هستند، بايد دوربين را روى دوش اش بگذارد و تصوير بگيرد. علاوه بر اينها، وقتى يك رزمنده از بالاى خاكريز سرك مى كشد تا موقعيت دشمن را بررسى كند، خبرنگار جنگى هم بايد دوربين اش را روى دست بگيرد و زاويه نگاه آن رزمنده را به تصوير بكشد. ببين، در مستندهاى جنگى، يك مستندساز خوب، بايد آن چيزى را كه بيننده مى خواهد و يا دوست دارد، به او نشان بدهد. مثالى مى زنم، تو دارى با چند رزمنده گفت وگو مى كنى كه صداى هواپيما شنيده مى شود. حالا فرض مى كنيم كه در همان حال، رزمنده ها به آسمان نگاه مى كنند. در چنين شرايطى ديگر فرقى نمى كند كه آنها هواپيما را ببينند و يا نبينند. در هر صورت تو به عنوان فيلمساز موظفى نمايى از آسمان را به تصوير بكشى و نشان تماشاگر بدهى. يعنى فيلمساز بايد خودش را به جاى بيننده بگذارد و ببيند او چه مى خواهد. در حالت عادى وقتى كسى به مكانى وارد مى شود كه تا به حال آنجا را نديده، چه رفتارى مى كند؟ به كجاها خيره مى شود؟ چه طور نگاه مى كند؟ چه چيزهايى براى او مهم است؟ چه چيزهايى برايش تازگى دارد؟ پس وقتى تو به اين مكان وارد مى شوى، چه اينجا را از قبل ديده باشى و چه نديده باشى، بايد طورى فيلم بگيرى كه وقتى فيلم تمام مى شود، ببننده احساس راحتى كند. اين مساله در سينماى مستند بسيار مهم و حياتى است. به اين نوع نگاه مى گويند دوربين شاهد. حالا البته اين را كه عنوان دوربين شاهد تا چه اندازه به واقعيت نزديك است، مى گذاريم به عهده شما. پس نتيجه مى گيريم كه وقتى به عنوان يك مستندساز وارد منطقه اى مى شويم و از وقايع روى داده در آنجا فيلمى مى سازيم، از ابتدا تا انتهاى فيلم، هيچ سوال بدون جوابى نبايد براى مخاطب به وجود بيايد. منظور اين است كه تماشاگر بايد از تماشاى فيلم ما كاملا راضى باشد و براى مثال، بگويد اى كاش آن طرف را هم مى توانستم ببينم. از همه اينها گذشته، ما بايد مكان يا موضوع فيلم مان را از زواياى ديگرى هم به بيننده نشان بدهيم؛ زوايايى كه براى مخاطب تازگى داشته و تا پيش از آن، او موفق به ديدنشان نشده باشد. مثال ديگرى مى زنم؛ فرض كن مى خواهى از ساختمان بلندى مثل ساختمان بانك صادرات خيابان سميه تصوير بگيرى. اگر بيننده اى بخواهد از زاويه پايين به بالا اين ساختمان را ببيند، بايد كنار ديوار دراز بكشد و به ساختمان نگاه كند. اما اگر كسى اين منظره را ببيند، يقينا خواهد گفت كه او ديوانه است. چرا كه او دارد به حالت درازكش به جايى نگاه مى كند. حالا فيلمبردارى را در نظر بگير كه دراز كشيده و دارد با دوربين اش فيلم مى گيرد. در چنين وضعيتى ديگر هيچ كس به او نخواهد گفت ديوانه. تازه، تماشاى چنين نمايى از اين ساختمان، حتى براى مخاطبان لذت بخش هم هست. زيرا ساختمان مورد بحث، از زاويه اى به بيننده نشان داده شده كه تماشاى آن براى خودش امكان پذير نبوده است. مثال هاى فراوان ديگرى هم در اين مورد مى شود زد كه مستندساز بايد به آن دقت كند. وقتى مخاطب، تلويزيون را خاموش مى كند و يا از سالن نمايش بيرون مى رود، بايد احساس خوش آيندى داشته باشد. البته منظور از احساس خوش آيند حتما اين نيست كه خوشحال باشد. نه. كمتر حسى كه بيننده مى تواند داشته باشد، اين است كه توقع فيلمساز از ساختن فيلم يعنى هدفى كه باعث شده تا او اين موضوع را انتخاب كند و درباره اش فيلم بسازد برآورده شود. براى مثال، يكى از اهداف فيلمساز مى تواند اين باشد كه مخاطب با شخصيتى كه او درباره اش فيلم ساخته، احساس هم دردى كند. يا اين كه از تماشاى فيلم او بخندد. يعنى فيلمسازى كه يك فيلم كمدى ساخته در صورتى احساس موفقيت مى كند كه مخاطب پيش از خارج شدن از سالن سينما، حسابى خنديده باشد.چرا خبرنگاران جنگى ما در طول سال هاى بعد از جنگ، در كارشان چندان موفق نبوده اند؟ در حالى كه آنها، دست كم به خاطر سابقه حضورشان در مناطق جنگى، بايد خيلى راحت تر در مناطق بحرانى حاضر مى شدند. مى خواهم بگويم كه بعد از جنگ ما، ده ها خبرنگار ايرانى بايد به افغانستان مى رفتند و درآنجا كار خبرى مى كردند. يا به لبنان مى رفتند و جنگ رزمندگان مسلمان را با اسراييل، به تصوير مى كشيدند، يا اين كه بايد در تاجيكستان، بوسنى، كوزوو، قره باغ و ده ها جنگى كه در طول اين دو دهه در مناطق مختلف جهان به وقوع پيوسته شركت مى كردند. يعنى در هر جنگ يا بحران، بايد دست كم ۱۰ خبرنگار ايرانى شركت مى كردند. من تازه حداقل ميزان را مى گويم. در حالى كه براى بعضى از بحران ها، حضور ۱۰ خبرنگار يعنى هيچ. از جمله در كشورهايى مثل افغانستان يا آذربايجان و عراق كه با كشور ما هم مرز هستند، تعداد بيشترى خبرنگار بايد حضور داشته باشند. يعنى من فعلا به مناطق دورترى، مثل بوسنى، لبنان و كوزوو كارى ندارم. به نظر من، يكى از دلايل اين عدم موفقيت، تنبلى عكاسان ايرانى است. ببين، شايد به عده اى از بچه ها بر بخورد و از من دلخور شوند. هيچ عيبى ندارد! چون در ضمن، همين حرف ممكن است باعث شود تا عكاسان ايرانى دور هم جمع شوند و دلايل اين مشكلات را بررسى كنند. كارى كه خودش يك جور آسيب شناسى است و كار خوبى هم هست. آخرين بحرانى كه من در آن حضور داشتم، جنگ ۳۳ روزه لبنان بود.وقتى كه ما به بيروت رسيديم، چهارمين روز جنگ بود و ما اولين گروهى بوديم كه از ايران به لبنان رسيده بوديم. من، وحيد فرجى و مجيد كلهر را هم با خودم برده بودم. البته اين دوستان هم، نه براى عكاسى كه براى فيلمبردارى همراه من آمده بودند. يعنى وحيد فرجى را به عنوان فيلمبردار و مجيد كلهر را به عنوان فيلمبردار دوم با خودم برده بودم، كلهر علاوه بر كار خودش عكاسى هم مى كرد و زحمت ترجمه را هم براى گروه مى كشيد. روزهاى آخر، مجيد ديگر عكاسى نمى كرد. چون بايد دوربين فيلمبردارى را روى دوش اش مى كشيد. در حالى كه هر سه ما، يعنى هم خود من و هم وحيد و مجيد، يكى يك دوربين عكاسى هم به گردنمان آويزان كرده بوديم. وقتى هم به تهران برگشتيم، بيست و هشتمين روز جنگ بود. فكر مى كنم روز سيزدهم يا چهاردهم جنگ بود كه بچه هاى عكاس يا فيلمبردار به بيروت آمدند. عليرضا قزوه مى گفت: دو روز بعد از شروع جنگ، از مسوولان سازمان ارتباطات درخواست كرده بوديم تا ما را به لبنان اعزام كنند. مى گفت براى مسوولان سازمان توضيح داده بودند كه چرا شاعران ايرانى هم مى خواهند در اين وضعيت جنگى به آنجا بروند. براى همين هم آنها با اعزامشان موافقت كرده بودند، اما چون درست ۴۳ روز از تاريخ درخواستشان گذشته بود، گفته بودند: الان هم كه ديگر جنگ تمام شده و رفتن شما موردى ندارد. خب به نظرت اين خنده دار نيست؟ متاسفانه اين يك واقعيت است. يك واقعيت تلخ، واقعيت تلخى كه به هر صورت بايد آن را بپذيريم و با آن كنار بياييم. تقريبا يك چنين اتفاقى براى هنرمندان نقاش ما هم افتاد. چند تا از نقاش هاى ما در يكى از اردوگاه هاى آوارگان جنگ در پارك بزرگى به نام صنايع حاضر شدند. عكاس ها و فيلمبردارهايى كه به لبنان رفته بودند، به طور مفصل از اين اردوگاه فيلم و عكس گرفتند؛ چند هنرمند نقاش نيز بساط نقاشى شان را در آنجا پهن كرده بودند و تصوير بچه هاى لبنانى را مى كشيدند. يعنى هم نقاشى مى كردند و هم به كودكان ونوجوانان آواره لبنان روحيه مى دادند. مى دانم كه حدودا ده ـ يازده نقاش در اين اردوگاه حاضر بودند، اما يقين دارم كه خيلى بيشتر از اين تعداد شايد هم چند برابر دوست داشتند به لبنان اعزام شوند. وقتى با درخواست شعرا به آن صورت برخورد مى شود، خب ديگر تكليف نقاش ها كاملا روشن است. البته من فعلا دارم درباره عكاس ها صحبت مى كنم و كارى به كار حرفه هاى ديگر ندارم. اما گاهى ممكن است مشكل از طرف مسوولان به وجود آمده باشد. از جمله اين كه مسوولان امكانات ندهند و حمايت نكنند. همه اينها درست، ولى در همين جنگ ۳۳ روزه لبنان، عكاس هايى آمده بودند كه همراهشان هزار دلار پول داشتند؛ اين همان مساله اى است كه مورد نظر من است. آيا همين كارى كه بچه ها در لبنان انجام دادند، نمى توانستند در عراق هم انجام بدهند؟ يا در بوسنى و جاهاى ديگر؟ … چرا مى توانستند، اما نكردند. چرا؟ براى اين كه آنها به كار عكاسى به عنوان يك كار حرفه اى نگاه نمى كنند. باز هم مثالى مى زنم: تقريبا دو سه هفته پيش از حمله امريكا به عراق، چند نفر از دوستان عكاس يا مستندساز كه من اسمشان را مى گذارم خبرنگار جنگ وقتى خبردار شدند كه ما مى خواهيم به عراق برويم، هر كدامشان به دليلى سعى مى كردند ما را از اين سفر منصرف كنند. من بودم و محمود جوانبخت و سيد سليم غفورى و مجيد كلهر. البته قبل از آن ما براى انجام اين سفر، به چند گروه تلويزيونى و همين طور به بعضى از دفترهاى فيلمسازى تهران هم مراجعه كرده بوديم. اما فقط يك نفر بود كه با سفرمان موافقت كرد؛ مهندس جعفرى جلوه مدير شبكه اول. او دستور داد ۵ هزار دلار هم هزينه سفر به ما بدهند كه چون روز ۲۹ اسفند بود و هيچ بانكى باز نبود، با مشكلات زياد ۵ هزار دلار را آماده كردند و به ما دادند تا سفرمان را شروع كنيم. خلاصه، سليم غفورى و محمود جوانبخت همان روز راه افتادند، من و مجيد كلهر هم قرار شد چند روز بعد راهى بشويم. اما انگار باز هم حرف تو حرف آمد. داشتم درباره دوستانى مى گفتم كه سعى مى كردند ما را از انجام آن سفر منصرف كنند. قبل از اين كه غفورى و جوانبخت راه بيفتند، يكى از عكاس هاى جنگ كه عكس هاى خيلى خوبى هم از جنگ خودمان گرفته گفته بود: به بچه هاى بگو از خير رفتن به عراق بگذرند چون اگر در آنجا كشته شوند، معلوم نيست شهيد به حساب بيايند يا نه! گفتم يعنى چى كه اگر آنجا كشته شويم، شهيد به حساب مى آييم يا نه؟ اصلا به او چه ربطى دارد؟شهيد شدن ما كه به دستگاه و حكومت ربطى پيدا نمى كند. اين را كه كسى شهيد به حساب بيايد يا نه، فقط خدا تعيين مى كند. تازه حتى كسانى كه در جبهه كشته شدند هم معلوم نيست كدامشان شهيد بوده اند كدامشان نبوده اند! چون همان طور كه بهشت مراتبى دارد شهدا هم مراتبى دارند. يعنى كسى كه در ركاب اباعبدا... شهيد شده، با كسى كه مثلا در موشك باران عراقى ها در تهران شهيد شده، مراتبشان را خدا تعيين مى كند.* اصلا مگر قرار است هر كسى كه در عراق يا يك كشور جنگ زده ديگر كار خبرى كند، حتما كشته شود؟** من هم به دوست عكاس ام همين را گفتم. گفتم: مگر هر كسى كه به جنگ مى رود، حتما كشته مى شود؟ تازه ما اگر شانس داشتيم بايد سال هاى سال پيش كشته مى شديم و تا امروز زنده نمى مانديم. از همه اينها گذشته، اگر چه ما خيلى خوشحاليم كه امريكا دارد با دشمن ما مى جنگد، اما به هر حال امريكايى ها به يك كشور مسلمان حمله كرده اند. پس ما هم در اين ميدان وظايفى داريم كه بايد انجام بدهيم. يعنى به عنوان خبرنگار بايد در عراق حضور داشته باشيم. اما با كمال تاسف وقتى امريكا به عراق حمله كرد، خبرنگاران ايرانى به جاى اين كه از فرصت به دست آمده استفاده كنند و بروند و از اين وقايع مهم عكس بگيرند به اين تصور كه اين جنگ هيچ ارتباطى به ما ندارد، دست روى دست گذاشتند و هيچ كارى نكردند. اما من نمى توانستم به همين سادگى از كنار اين حادثه بزرگ رد شوم. روزى كه بغداد سقوط كرد، ما آنجا بوديم. وقتى به بغداد رسيديم، من به بچه ها گفتم برويم هتل فلسطين پيش بچه هاى صدا و سيما. براى همين تلفنى با آنها تماس گرفتيم و قرار گذاشتيم تا فرداى آن روز در هتل فلسطين همديگر را ببينيم. وقتى به آنجا رفتيم، يكى از آنها از ما پرسيد: آيا شما فردا مى رويد توى شهر؟ گفتم: يعنى چى؟ گفت: منظورم اين است كه فردا شما براى فيلمبردارى به شهر مى رويد يا نه؟ گفتم: خب معلوم است اصلا ما براى همين كار به اينجا آمده ايم! تازه آن وقت بود كه فهميديم موضوع از چه قراراست؛ بچه هاى صدا و سيما ۲۸ روز بود كه اصلا از هتل بيرون نرفته بودند! اين را خودشان به ما مى گفتند. واقعا جاى تاسف است.
 سه شنبه 28 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 253]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن