واضح آرشیو وب فارسی:آزادگان ایران: اوایل با وجود حجم سنگین آزار و اذیت و شرایطی که تحملش برایمان سخت بود، هیچ ذهنیتی از عراقی ها نداشتیم. با برخوردهای بی مورد و بی بهانه ای که با ما می شد به این مسئله پی بردیم که بعثیان خوی وحشی گری دارند و تصورمان این بود که آنها تنها درصدد آزار و شکنجه ما هستند.پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : آزاده جمشید سرمستانی به دلیل سن کمش مدت ۴۵ روز را در اردوگاه موصل و پس از آن به اردوگاه بین القفسین( اطفال) منتقل شد. وی عمده فعالیتش در امور فرهنگی اردوگاه در سال های اسارت بوده است. متن حاضر حاصل گفت وگویی کوتاه با این آزاده است نخبه پروری ببینید در یک جامعه، هر کس برای کسب علم و تخصص، هزینه آن را می پردازد و آن را به دست می آورد. در اسارت برای پرورش افراد و کسب این علم و تخصص، افرادی خط شکن بودند و به نوعی آنها این هزینه را می پرداختند. فرضا جهت آموزش زبان انگلیسی و فرانسوی افرادی بودند که از پیش آگاهی محدودی داشتند. آنها بر خود این وظیفه را می دیدند که به دیگران آموزش دهند؛ به همین خاطر خود را به خطر می انداختند و از دیدگاه ما خط شکن بودند. اسرا با تلاش و ممارست از محدودترین امکانات اردوگاه به نحو احسن استفاده می کردند. درس ها رابدون هیچ استاد و راهنمایی،طوری مطالعه می کردند که خود به خوبی فرابگیرند و در مرحله بعد بتوانند به اسرای دیگر آموزش دهند. آن محیط سخت برای یادگیری آنقدر مفید شد که تعداد زیادی از بچه ها آموزش زبان دیدند و به خوبی به زبان انگلیسی و فرانسوی صحبت می کردند. افراد سعی می کردند در حوزه آموزش تماشاچی نباشند و موثر باشند. آن کلاس ها در آن شرایط سخت، موتور محرکی شد برای آینده و پس از اسارت. در جنبه مدیریتی هم همین گونه بود. عده ای بچه ها را مدیریت می کردند و راهبرد نشان می دادند. در مواقعی توسط منافقان و عراقی ها شناسایی می شدند و به اردوگاه دیگری منتقل می شدند. اگر بچه های دیگر در خود احساس تکلیف نمی کردند، طبیعتا این حس به آنها منتقل می شد که تنها مانده اند و نمی توانند کاری پیش ببرند و باید با این حس زندگی کنند. اما اینگونه نبود. در بین اسرا، نفراتی جایگزین همانها می شدند و کارها را بر عهده می گرفتند که پس از مدتی موجب تحسین همه می شدند. این چنین در آن وضعیت احساس مسئولیت و تکلیف بدون هیچ گونه تذکر و ارشادی در اسرا به وجود می آمد. بسیار مهم بود که ما تاثیر گذار باشیم و نه تاثیر پذیر. در جامعه کوچک اسارت کسانی که این را حفظ کردند افراد موفقی شدند. افراد آزاده خوب رشد کردند و نه به این علت که به آنها بها داده شد، نه! بلکه تلاش و همیت خودشان بود که حرف اول و آخر را می زد. به خاطر ابراز شایستگی در عرصه های مختلف خوب درخشیدند. احساس نیاز در اسارت استارت زده شد و بعد از آن ادامه پیدا کرد و این حس تاثیرگذاری مهم بود. مسوولیت پذیری اوایل با وجود حجم سنگین آزار و اذیت و شرایطی که تحملش برایمان سخت بود، هیچ ذهنیتی از عراقی ها نداشتیم. با برخوردهای بی مورد و بی بهانه ای که با ما می شد به این مسئله پی بردیم که بعثیان خوی وحشی گری دارند و تصورمان این بود که آنها تنها درصدد آزار و شکنجه ما هستند. اما با گذشت زمان این موضوع برایمان روشن شد که هدف ظاهری آنها شکنجه و هدف اصلی و پنهانی بعثیان، شکستن سد مقاومت ما و به وجود آوردن ابهام در اعتقادات ما است و سعی می کردند که ما را به سمتی سوق دهند که علاوه بر اختلاف و درگیری در بینمان، به سمت آنها روی بیاوریم و با آنها همکاری کنیم. یکی از مهم ترین اهداف بعثیان، سوق دادن اسرا به لاابالی گری و بی دینی و رویگردانی از نظام و تن دادن به خواسته های آنان و موضع گیری علیه ایران بود. اگر چنین اتفاقی می افتاد عراقی ها با استفاده از رسانه های تبلیغاتی که در اختیار داشتند، از اسرا سوءاستفاده می کردند و با حضور اسرای ایرانی در تلویزیون عراق و با اظهار پشیمانی، مردم ایران را نسبت به مقاومتشان سست می کردند. ما اجازه ندادیم این اتفاق بیفتد . البته ریزش هایی هم داشتیم اما بسیار اندک. اما پیروزی نهایی برای ما بود و نتیجه کلی اسارت، استقامت بیشتر ما بود. رفع نیازها فکر می کنم که نخبگی احساس درک به موقع نیاز یک جامعه چه کوچک چه بزرگ و تلاش برای رفع آن نیاز است. به طور مثال پزشکی در حوزه دانش خود و در برهه ای احساس نیاز جامعه خود را در ساخت یک دارو می بیند. از این حیث تلاش می کند تا این نیاز را برطرف نماید. دراسارت هم اسرا به همین صورت احساس نیاز کردند و در پی رفع این نیاز ها تلاش می کردند. حتی اگر آن شرایط سخت، آزار دهنده و دست و پاگیر می بود. تشخیص نیازها و به موقع وارد عمل شدن مهمترین خصیصه اسرا در اردوگاههای اسارت بود. حضور موفق آزادگان تجربه و دانشی را با خود دارند که آن را به آسانی به دست نیاورده اند. دیدگاههایی که از آقای ابوترابی کسب کردیم دیدگاههای شفا بخشی هستند و برای جامعه ما می تواند مشکل گشا باشد. این دیدگاهها اگر در جامعه فعلی ما عملی شوند، بسیاری از مشکلات را می تواند حل کند. برای مثال؛ عشق بی حد و مرز آقای ابوترابی به همه انسان ها بدون توجه به دین و مذهب و آیین زبانزد بود، حال چه رسد به گرایش های سیاسی و حزبی افراد. ایشان می فرمودند که در صورت توان باید به انسان بی دین و کافر هم خدمت کنیم، اگر کاری از دستتان بر می آید باید انجام دهید. به اعتبار اینکه او هم یک انسان است،و چقدر زیباست. اگر این تفکر را به جامعه مان بسط دهیم و آن را عملی کنیم، قطعا فضای مهر و محبت در جامعه گسترش می یابد. در کشورمان همه مسلمان شیعه ایرانی هستیم؛ ولی گاه از لحاظ سیاسی همفکر نیستیم. به کثرت می بینیم که این تفاوت باعث می شود یا ما او را و یا او ما را طرد کند و با هم مثل دشمن رفتار می کنیم. اما از لحاظ تجربه مدیریت در اسارت،می توان آن را تجربه مدیریت در شرایط بحران لقب داد. تجارب مفیدی که با سختی فراوان به دست آمده است می تواند بسیار راهگشا باشد.
دوشنبه ، ۷تیر۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آزادگان ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]