تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس بخواهد دعايش مستجاب شود، بايد كسب خود را حلال كند و حق مردم را بپردازد. دعاى ه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815351649




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

وصیّت های امیرالمومنین و کیفیت شهادت ، غسل و دفن آن حضرت - پایگاه خبری تحلیلی اندیمشک جوان


واضح آرشیو وب فارسی:اندیمشک جوان: شیخ کلینی و ابن بابویه رحمه اللّه و دیگران به سندهای معتبر روایت کرده اند که در روز شهادت حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام صدای شیون از مردم بلند شداز محمّد بن حنفیه روایت شده که چون شب بیستم ماه مبارک رمضان شد اثر زهر به قدمهای مبارک پدرم رسید و در آن شب نشسته نماز می کرد و به ما وصیّتها می کرد و تسلّی می داد تا آنکه صبح طالع شد، پس مردم را رخصت داد که به خدمتش ‍ برسند، مردمان می آمدند و سلام می کردند و جواب می فرمود و می فرمود: اَیُّهَا النّاسُ سَلُونی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونی؛ سؤال کنید و بپرسید از من پیش از آنکه مرا نیابید، و سؤالهای خود را سبک کنید برای مصیبت امام خود. مردم خروش برآوردند و سخت بنالیدند. حُجْر بن عَدی برخاست و شعری چند در مصیبت امیرالمؤمنین علیه السّلام انشاد کرد؛ چون ساکت شد آن حضرت فرمود: ای حُجْر! چون باشد حال تو گاهی که ترا بطلبند و تکلیف نمایند که از من برائت و بیزاری جوئی؟ عرض ‍ کرد: به خدا قسم! اگر مرا با شمشیر پاره پاره کنند و به آتش عذاب نمایند از تو بیزاری نجویم. فرمود: تو به هر خیر موفق باشی، خداوندت از آل پیغمبر جزای خیر دهد. آنگاه شربتی از شیر طلبید و اندکی بیاشامید و فرمود که این آخر روزی من است از دنیا، اهل بیت به های های بگریستند. [۱] . نقل شده که مردی ابن ملجم را گفت: ای دشمن خدای! خوشدل مباش که امیرالمؤمنین علیه السّلام را بهبودی حاصل شود؛ آن ملعون گفت: پس امّ کلثوم بر چه کس می گرید، بر من می گرید یا بر علی سوگواری می کند؟ سوگند به خدای که این شمشیر را با هزار درهم خریدم و با هزار درهم آن را به زهر سیراب ساختم و هر نقصان که داشت به اصلاح آوردم و با چنان شمشیر ضربتی بر علی زدم که اگر قسمت کنند آن ضربت را بر اهل مشرق و مغرب همگان بمیرند! [۲] . بالجمله؛چون شب بیست و یکم شد فرزندان و اهل بیت خود را جمع کرد و ایشان را وداع کرد و فرمود که خدا خلیفه من است بر شما او بس است مرا و نیکو وکیلی است و ایشان را وصیّت به خیرات فرمود و در آن شب اثر زهر بر بدن مبارکش بسیار ظاهر شده بود هر چند خوردنی و آشامیدنی آوردند تناول نفرمود و لبهای مبارکش ‍ به ذکر خدا حرکت می کرد و مانند مروارید عرق از جبین نازنینش می ریخت و به دست مبارک خود پاک می کرد و می فرمود: شنیدم از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم که چون وفات مؤمن نزدیک می شود عرق می کند جبین او مانند مروارید تر و ناله او ساکن می شود. پس صغیر و کبیر فرزندان خود را طلبید و فرمود که خدا خلیفه من است بر شما، شما را به خدا می سپارم؛ پس همه به گریه افتادند، حضرت امام حسن علیه السّلام گفت: ای پدر! چنین سخن می گوئی که گویا از خود ناامید شده ای؟ فرمود: ای فرزند گرامی! یک شب پیش از آنکه این واقعه بشود جدّت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم را در خواب دیدم از آزارهای این امّت با او شکایت کردم، فرمود: نفرین کن بر ایشان، پس گفتم: خداوندا! بدل من بدان را بر ایشان مسلط کن و بدل ایشان بهتر از ایشان مرا روزی گردان، پس حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که خدای دعای ترا مستجاب کرد بعد از سه شب ترا به نزد من خواهد آورد؛ اکنون سه شب گذشته است، ای حسن! ترا وصیّت می کنم به برادرت حسین و فرمود که شماها از من اید و من از شمایم؛ آنگاه رو کرد به فرزندان دیگر که غیر از فاطمه بودند و ایشان را وصیّت فرمود که مخالفت حسن و حسین مکنید، پس گفت حق تعالی شما را صبر نیکو کرامت فرماید امشب از میان شما می روم و به حبیب خود محمد مصطفی صلی اللّه علیه و آله و سلّم ملحق می شوم چنانچه مرا وعده داده است. [۳] . شیخ مفید و شیخ طوسی از حضرت امام حسن علیه السّلام روایت کرده اند که فرمود چون پدر بزرگوار مرا هنگام وفات رسید چنین ما را وصیّت [۴] کرد که این چیزی است که وصیّت می کند به آن علی بن ابی طالب برادر و پسر عمّ و مصاحب رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم، اوّل وصیّت من این است که شهادت می دهم به وحدانیّت خدا و اینکه محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم بنده خدا و رسول و برگزیده اوست و خدا او را به علم خویش اختیار کرد و او را پسندید و گواهی می دهم که خدا مردگان را از گور خواهد برانگیخت و از اعمال مردم پرسش خواهد نمود و دانا است به آنچه در سینه های مردم پنهان است، ای فرزند من حسن! ترا وصیّت می کنم بدانچه رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم مرا وصیّت فرمود و تو کافی هستی از برای وصایت، چون من از دنیا بروم و امّت با تو در طریق مخالفت باشند ملازم خانه خود باش و بر خطیئه خود گریه کن و دنیا را مقصود بزرگ خویش مساز و در طلبش متاز و نماز را در اوّل وقت آن به پا دار و زکات را در وقت خود به اهلش برسان و در کارهای شبهه ناک خاموش باش و هنگام خشم و رضا به عدل و اقتصاد رفتار کن و با همسایگان نیکو سلوک کن و مهمان را گرامی دار و بر ارباب مشقّت و بلا ترحم کن و صله رحم کن و مسکینان را دوست دار و با ایشان مجالست کن و تواضع و فروتنی کن که آن افضل عبادات است و آرزو و آمال خویش را کوتاه کن و مرگ را یاد می کن و ترک کن دنیا را و طریقه زهد پیش آر؛ زیرا که تو رهینه مرگی و هدف بلائی و افکنده رنج و عنائی و ترا وصیّت می کنم به خشیت و ترس از خداوند جبّار در پنهان و آشکار و نهی می کنم ترا از آنکه بی اندیشه و تأمّل در گفتن و کردن سرعت کنی و در کار آخرت ابتدا و تعجیل نما و در امر دنیا تأنی و مسامحه نما تا رشد و صلاح تو در آن بر تو معلوم شود. و بپرهیز از جاهائی که محلّ تهمت است و از مجلسی که گمان بد به اهل آن برده می شود؛ چه همانا همنشین بد ضرر می زند همنشین خود را، ای فرزند من! از برای خدا کار می کن و از فحش و هرزه گوئی زبان خود را زجر میکن و امر به معروف و نهی از منکر کن و با برادران دینی از برای خدا برادری کن و صالح را به جهت صلاح او دوست میدار و با فاسقان مدارا کن که ضرر به دین تو نرسانند و در دل، ایشان را دشمن دار و کردار خود را از کردار ایشان جدا کن تا آنکه مثل ایشان نباشی. و در معبر و راهها منشین و با سفیهان و جاهلان مجادله و ممارات مکن و در معیشت خود میانه روی کن و در عبادت خویش نیز به طریق اقتصاد باش و بر تو باد در عبادات به عبادتی که بر آن مداومت نمائی و طاقت آن داشته باشی و خاموشی اختیار کن تا از مفاسد زبان سالم بمانی و زاد خویش را در سفر آخرت از پیش فرست و یادگیر نیکوئیها و خیر را تا دانا باشی و ذکر کن خدا را در همه حال و بر خُردان اهل خویش رحم کن و پیران ایشان را توقیر و تعظیم کن و هیچ طعامی را مخور تا آنکه پیش از خوردن از آن، قدری تصدق کنی و بر تو باد به روزه داشتن که آن زکات بدن و سپر آتش جهنّم است و با نفس خود جهاد می کن و از جلیس خود در حذر باش و از دشمن اجتناب جوی و بر تو باد به مجالسی که ذکر خدا در آن می شود و دعا بسیار کن. اینها وصیّتهای من است و من در نصیحت تو ای فرزند تقصیر نکردم، اینک هنگام مفارقت و جدائی است، ترا وصیّت می کنم که با برادر خود محمد نیکوئی کنی؛ چه او برادر و فرزند پدر تُست و می دانی که من او را دوست می دارم و امّا برادرت حُسین، پس پسر مادر تو و برادر اعیانی تُست و ترا در باب او احتیاج به وصیّت نیست و خداوند خلیفه من است بر شما و از او مسئلت می کنم که احوال شما را به اصلاح آورد و شرّ ستمکاران و طاغیان را از شما بگرداند، بر شما است که شکیبائی کنید و پای اصطبار استوار دارید تا امر خدا نازل شود و فرح شما در رسد و نیست قوّت و قدرتی مگر به خداوند علیّ عظیم. [۵] . به روایت سابقه چون حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام وصیّتهای خود را به امام حسن علیه السّلام نمود پس فرمود: ای حسن! چون من از دنیا بروم مرا غُسل ده کفن میکن و حنوط کن به بقیّه حنوط جدّت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم که از کافور بهشت است و جبرئیل آن را آورده بود برای آن حضرت و چون مرا بر روی سریر گذارید پیش روی سریر را حمل نکنید بلکه دنبال او را بگیرید و به هر سو که سریرم می رود متابعت کنید و به هر موضع که بایستد بدانید قبر من آنجا است، پس جنازه مرا بر زمین گذارید و تو ای حسن، بر من نماز کن و هفت تکبیر بگوی و بدان که هفت تکبیر جز بر من حلال نباشد الاّ بر فرزند برادرت حسین که او قائم آل محمد و مهدی این امّت است و ناراحتی های خلق را او درست خواهد کرد؛ و چون از نماز بر من فارغ شدی جنازه را از موضع خود بردار و خاک آنجا را حفر کن قبر کنده و لحدی ساخته و تخته چوبی منقّر خواهی یافت که پدرم حضرت نوح برای من ساخته، پس مرا بر روی آن تخته بگذار و هفت خشت ساخته بزرگ آنجا خواهی یافت آنها را بر روی من بچین، پس ‍ اندکی صبر کن آنگاه یک خشت را بردار و به قبر نظر کن، خواهی یافت که من در قبر نیستم؛ زیرا که به جدّ تو رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم ملحق خواهم شد؛ چه اگر پیغمبری را در مشرق به خاک سپرند و وصّی او را در مغرب مدفون سازند البته حق تعالی روح و جسد پیغمبر را با روح و جسد وصّی او جمع نماید و پس از زمانی از هم جدا شوند و به قبرهای خویش برمی گردند، پس آنگاه قبر مرا با خاک انباشته کن و آن موضع را از مردم پنهان کن و چون روز روشن شود نعشی بر ناقه حمل کن و بده به کسی که به جانب مدینه کشد تا مردمان ندانند که من در کجا مدفونم. [۶] . و از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام مروی است که امیرالمؤمنین علیه السّلام امام حسن را فرمود: از برای من چهار قبر در چهار موضع حفر کن: یکی در مسجد کوفه، دوم در میان رَحْبَه، سوم در نجف، چهارم در خانه جُعْدَه بن هُبَیره تا کس در قبر من راه نبرد. [۷] . مؤلّف گوید: که این اخفای قبر برای آن بود که مَبادا ملاعین خوارج و بنی امیه که در نهایت دشمنی و عداوت آن حضرت بودند بر قبر مطلع شوند و اراده کنند جسد مطهر آن حضرت را از قبر بیرون آورند و پیوسته آن قبر مخفی بود تا زمان حضرت صادق علیه السّلام که بعضی از اصحاب و شیعیان به توسط زیارت کردن آن حضرت جدّ خود را و نمودن قبر را دانستند و در زمان رشید بر همه ظاهر ولائح شد موضع آن مضجع منوّر به تفصیلی که مقام را گنجایش ذکر نیست. پس حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام با فرزندان خود فرمود: زود باشد که فتنه ها از هر جانب رو به شما آورد و منافقان این امّت کینه های دیرینه خود را از شما طلب نمایند و انتقام از شما بکشند، پس بر شما باد به صبر که عاقبت صبر، نیکو است؛ پس رو به جانب حَسَنَیْن علیهماالسّلام نمود فرمود که بعد از من بر خصوص شما فتنه های بسیار واقع خواهد شد از جهت های مختلفه، پس صبر کنید تا خدا حکم کند میان شما و دشمنان شما و او بهترین حکم کنندگان است پس به امام حسین علیه السّلام رو کرد و فرمود: ای ابا عبداللّه! ترا این امّت شهید می کنند پس بر تو باد به تقوی و صبر در بلاد پس لختی بی هوش شد چون به هوش آمد فرمود: اینک رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم و عمّ من حمزه و برادرم جعفر نزدیک من آمدند و گفتند زود بشتاب که ما مشتاق و منتظر توایم! پس دیده های مبارک خود را گردانید و به اهل بیت خود نظر کرد و فرمود که همه را به خدا می سپارم خدا همه را به راه حقّ و راست دارد و از شرّ دشمنان حفظ نماید، خدا خلیفه من است بر شما و خدا بس است برای خلافت و نصرت، آنگاه فرمود: بر شما باد سلام ای فرشتگان خدا! ثُمَّ قال: (لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ) [۸] (اِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَالَّذینَهُمْ مُحْسِنُونَ)؛ [۹] . از برای مثل این مقام و منزلت باید عمل کنند عمل کنندگان، به درستی که خداوند با پرهیزکاران و نیکوکاران است. پس جبین مبارکش در عرق نشست و چشم های مبارک را بر هم گذاشت و دست و پای را به جانب قبله کشید و گفت: اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَحَدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ. این بگفت و به قدم شهادت به سوی جنّت خرامید صلوات اللّه علیه و لعنه اللّه علی قاتِلِه. [۱۰] و این واقعه هایله در شب جمعه بیست و یکم شهر رمضان سال چهلم از هجرت بود. پس در آن حال صدای شیون و گریه از خانه آن حضرت بلند شد پس اهل کوفه دانستند که مصیبت آن حضرت واقع شده از تمامی شهر کوفه صدای شیون و گریه بلند شد مانند روزی که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم از دنیا رحلت فرموده بود و نیز در آن شب آفاق آسمان متغیّر گشت و زمین بلرزید و صدای تسبیح و تقدیش فرشتگان از هوا شنیده می شد و قبائل جنّ نوحه می کردند و می گریستند و مرثیه می خواندند، پس مشغول غسل آن حضرت شدند. محمد بن الحنفیّه روایت کرده که چون برادرانم مشغول غسل شدند امام حسین علیه السّلام آب می ریخت و امام حسن علیه السّلام غسل می داد و احتیاج نداشتند به کسی که جسد آن حضرت را بگرداند و بدن مبارک هنگام غسل خود از این سوی بدان سوی می شد و بوئی خوشتر از مُشک و عَنْبَر از جسد مطهرش شنیده می شد. چون از کار غسل فارغ شدند، امام حَسَن علیه السّلام صدا زد که ای خواهر! بیاور حنوط جدّم رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم را، پس زینب علیهاالسّلام مبادرت کرد و سهم حنوط امیرالمؤمنین علیه السّلام را که بعد از پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم و فاطمه علیهماالسّلام به جای مانده بود و از همان کافوری بود که جبرئیل از بهشت آورده بود حاضر ساخت چون آن حنوط را سر بگشودند شهر کوفه را به جمله ای از بوی خوش معطّر ساخت، پس آن حضرت را در پنج جامه کفن کردند و در تابوت نهادند و به حکم وصیت امیرالمؤمنین علیه السّلام دنبال سریر را حَسَنَیْن علیهماالسّلام برداشتند و مقدم آن را جبرئیل و میکائیل حمل دادند و به جانب نجف که ظَهْر کوفه است شتافتند و بعضی از مردم خواستند که به مشایعت بیرون شوند امام حسن علیه السّلام ایشان را به مراجعت فرمان کرد. و حضرت امام حسین علیه السّلام می گریست و می گفت: لا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلیّ الْعَظیمِ، ای پدر بزرگوار پشت ما را شکستی گریه را از جهت تو آموخته ام. و محمد بن حنفیّه گفته: به خدا سوگند که من می دیدم که جنازه آن حضرت بر هر دیوار و عمارت و درختی که می گذشت آنها خم می شدند و خشوع می کردند نزد جنازه آن حضرت و موافق روایت «امالی» شیخ طوسی چون جنازه آن حضرت گذشت به قائم غرّی و آن در قدیم بنائی بود گویا شبیه به میل که آن را عَلَم نیز می نامیدند پس به جهت تعظیم و احترام آن نعش مطهّر کج و منحنی شد چنانچه سریر اَبْرَهَه در وقت داخل شدن عبدالمطّلب بر ابرهه به جهت تعظیم آن جناب، منحنی و کج شد و الحال به جای آن قائم، مسجدی که آن را مسجد حنّانه می نامند و در شرقی نجف به فاصله سه هزار ذرع تقریبا واقع است. بالجمله؛ چون جنازه به موضع قبر آن حضرت رسید فرود آمد، پس جنازه را بر زمین نهادند و امام حسن علیه السّلام به جماعت بر آن حضرت نماز کرد و هفت تکبیر گفت و بعد از نماز جنازه را برداشتند و آن موضع را حَفْر کردند ناگاه قبر ساخته و لحد پرداخته ظاهر شد و تخته ای در زیر قبر فرش کرده بود که بر آن لوح به خطّ سریانی دو سطر نقش بود که این کلمات ترجمه آن است: بِسمِ اللّهِ الرّحمن الرّحیمِ هذا ما حَفَرَهُ نوحٌ النَّبِیُّ لِعَلِیٍ وَصِیِّ مُحَمَّدٍ صلی اللّه علیه و آله و سلّم قَبْلَ الطُّوفانِ بِسَبعِمِأَه عامٍ. و به روایتی نوشته بود که این آن چیزی است که ذخیره کرده است نوح پیغمبر برای بنده شایسته طاهر و مطهّر. و چون خواستند آن حضرت را داخل قبر نمایند صدای هاتفی شنیدند که می گفت فرو برید او را به سوی تربت طاهر و مطهّر که حبیب به سوی حبیب خود مشتاق گردیده است. [۱۱] . و نیز صدای منادی شنیده شد که گفت: حقّ تعالی شما را صبر نیکو کرامت فرماید در مصیبت سیّد شما و حجّت خدا بر خلق خویش. و از امام محمد باقر علیه السّلام منقول است که حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام را پیش از طلوع صبح در ناحیه غَرِیَّیْن دفن کردند و در قبر آن حضرت امام حسن علیه السّلام و امام حسین علیه السّلام و محمد حنفیه وعبداللّه بن جعفر داخل شدند. بالجمله؛ پس از آنکه قبر را پوشیده داشتند یک خشت از بالای سر آن حضرت برداشتند و در قبر نظر کردند کسی را در قبر ندیدند ناگاه صدای هاتفی را شنیدند که گفت: امیرالمؤمنین بنده شایسته خدا بود، حق تعالی او را به پیغمبر خود ملحق گردانید و چنین کند خداوند با اوصیاء پس از انبیاء حتّی آنکه اگر پیغمبری در مشرق بمیرد و وصی او در مغرب رحلت نماید خدا آن وصی را با پیغمبر ملحق خواهد ساخت! صاحب کتاب «مشارق الانوار» از امام حسن علیه السّلام حدیث کرده که حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام با حَسَنَیْن علیه السّلام فرمود که چون مرا به قبر گذارید پیش از آنکه خاک بر قبر بریزید دو رکعت نماز به جا آورید و بعد از آن، در قبر نظر نمائید. پس چون آن حضرت را داخل قبر نمودند و دو رکعت نماز گزاردند و در قبر نگریستند دیدند که پرده ای از سندس بر روی قبر گسترده است امام حسن علیه السّلام از فراز سر آن پرده را به یک سوی کرد و در قبر نگاه کرد، دید که رسول خدا و آدم صفیّ و ابراهیم خلیل علیهماالسّلام با آن حضرت سخن می گویند و امام حسین علیه السّلام از جانب پای آن حضرت پرده را برگرفت دید که حضرت فاطمه علیهاالسّلام و حوّا و مریم و آسیه بر آن حضرت نوحه می کنند. و چون از کار دفن آن حضرت فارغ شدند، صعصعه بن صُوْحان عبدی نزد قبر مقدس آن حضرت ایستاد و مشتی از خاک برگرفت و بر سر خود ریخت و گفت: پدر و مادرم فدای تو باد یا امیرالمؤمنین! گوارا باد ترا کرامتهای خدا ای ابوالحسن علیه السّلام به تحقیق که مولد تو پاکیزه بود و صبر تو قوی بود و جهاد تو عظیم بود و به آنچه آرزو داشتی رسیدی و تجارت سودمند کردی و به نزد پروردگار خود رفتی و از این نوع کلمات بسیار گفت و بسیار گریست و دیگران را به گریه آورد، پس رو کردند به سوی حضرت امام حسن وامام حسین علیهماالسّلام و محمّد و جعفر و عبّاس و یحیی و عون و سایر فرزندان آن حضرت و ایشان را تعزیت گفتند و به کوفه مراجعت کردند. چون صبح طالع شد برای مصلحتی تابوتی از خانه حضرت بیرون آوردند به بیرون کوفه، حضرت امام حسین علیه السّلام بر آن تابوت نماز کرد و آن تابوت را بر شتری بستند و به جانب مدینه روان داشتند. نقل شده که عبداللّه بن عباس این اشعار را در مرثیه حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام انشاد کرد: وَهَزَّ عَلِیُّ بالْعِراقَیْنِ لِحیتَهُ مُصیبَتُها جَلَّتْ عَلی کُلِّ مُسْلِمٍ وَقالَ سَیَأتیها مِنَ اللّهِ نازِلٌ وَیَخْضِبُها اَشْقَی الْبَرِیَّهِ بالدَّمِ فَعاجَلَهُ بِالسَّیْفِ شَلَّتْ یَمینُهُ لِشُؤْمِ قَطامِ عِنْدَ ذاکَ ابْنُ مُلْجَمٍ فَیاضَرْبَهً مِنْ خاسِرٍ ضَلّ سَعْیُهُ تَبَوّءَ مِنْها مَقْعَدا فی جَهَنَّم فَفازَ اَمیرُالمُؤْمِنینَ بِحَظِّهِ وَاِنْ طَرَقَتْ اِحْدی اللَّیالی بِمُعْظَمٍ اَلا اِنَّمَا الدُّنْیا بَلاءٌ وَفِتْنَهٌ حَلاوَتُها شیبَتْ بِصَبْرٍ وَعَلْقَمٍ [۱۲] . و نیز منقول ست که چون خبر قتل امیرالمؤمنین علیه السّلام را برای معاویه بردند گفت: اِنَّ الاسَدَ الَّذی کانَ یَفْتَرِشُ ذِراعَیْهِ فِی الْحَرْبِ قَدْ قَضی نَحْبَهُ؛ یعنی آن شیری که چنگالهای خود را هنگام حرب بر زمین گسترده می داشت وداع جهان گفت؛ پس این شعر را تذکره کرد: قُلْ لِلاَرانِبِ تَرْعی اَیْنَما سَرَحَتْ وَلِظِّباء بِلا خَوْفٍ وَلا وَجَلٍ [۱۳] . شیخ کلینی و ابن بابویه رحمه اللّه و دیگران به سندهای معتبر روایت کرده اند که در روز شهادت حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام صدای شیون از مردم بلند شد و دهشتی عظیم در مردم افتاد مانند روزی که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم از جهان برفت و در آن حال پیرمردی اشک ریزان و شتاب کنان بیامد می گریست و می گفت: «اِنّا للّهِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ» امروز خلافت نبوّت انقطاع یافت پس بیامد و بر دَرِ خانه امیرالمؤمنین علیه السّلام بایستاد و بسیاری از مناقب حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام تذکره کرد و مردمان ساکت بودند و می گریستند چون سخن را به پای آورد، از نظر ناپدید شد مردمان هرچه او را طلب کردند او را نیافتند! [۱۴] . مؤلّف گوید: که آن پیرمرد حضرت خضر علیه السّلام بود و کلمات او را که به منزله زیارت حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام است و در روز شهادت آن حضرت، این احقر در کتاب «هدیّه» در باب زیارات آن حضرت ذکر کردم و این مختصر را گنجایش ‍ نقل آن نیست. [۱۵] . [۱] «بحارالانوار» ۲۹۰:۴۲، «جلاء العیون» مجلسی ص ۳۴۷٫ [۲] ر. ک: «ارشاد شیخ مفید» ۲۱:۱٫ [۳] «بحارالانوار» ۲۹۰:۴۲٫ [۴] وَقالَ الْمسعودی فی «مُرُوجِ الذّهب»: «ثُمَّ دَعَیَ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ علیهماالسّلام فَقالَ لَهُما: أوصیکُما بتَقْوَی اللّهِ وَحْدَهُ وَلا تَبْغِیَا الدُّنْیا وَ اِنْ بَغَتکُم انْها قُولا الْحَقَّ وَارْحَمَا الْیَتیمَ وَاَعینَا الضَعیفَ وکُونا لِلظّالِم خَصْما وَلِلْمَظْلُومِ عَوْنا وَلا تَاْخُذْ کُما فِی اللّهِ لَوْمَهُ لا ئِمٍ، ثُمّ نَظَرَ اِلی ابْنِ الْحَنَفِیَّه فَقالَ: هَلْ سَمِعْتَ ما قَلْتُ بهِ اَخَوَیْکَ؟ قالَ: نَعَمْ. قالَ اوصیکُمْ بِمِثْلِهِ..». (شیخ عباس قمی رحمه اللّه) «مروج الذهب» ۲٫ [۵] «امالی شیخ مفید» ص ۲۲۰، مجلس ۲۶، حدیث اول، «امالی شیخ طوسی» ص ۷، مجلس اول، حدیث ۸٫ [۶] «بحارالانوار» ۲۹۱:۴۲٫ [۷] «فرحه الغری» ص ۱۰۰، حدیث ۵۱، تحقیق: ال شبیب الموسوی. [۸] سوره صافات (۳۷)، آیه ۶۱٫ [۹] سوره نحل (۱۶)، آیه ۱۲۸٫ [۱۰] «بحارالانوار» ۲۹۲:۴۲٫ [۱۱] «جلاء العیون» علامه مجلسی ص ۳۶۳ ۳۶۴٫ [۱۲] «وقایع الایّام» (حوادث و اعمال ماه رمضان) علامه حاج علی خیابانی ص ۵۹۲؛ «ناسخ التواریخ» ۶۴۱:۵، چاپ امیر کبیر. [۱۳] «ناسخ التواریخ» ۶۴۲:۵، رحلی، چاپ امیر کبیر. [۱۴] «الکافی» کلینی ۴۵۴:۱، باب «مولد امیرالمؤمنین علیه السّلام» ، حدیث چهارم، «کمال الدین» ابن بابویه ۳۸۷:۲٫ [۱۵] «هدیّه الزائرین» ص ۱۹۴، فصل چهارم، چاپ تبریز، سال ۱۳۴۳ ه‍ ق.


دوشنبه ، ۷تیر۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اندیمشک جوان]
[مشاهده در: www.andimeshkjavan.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 52]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن