واضح آرشیو وب فارسی:شاهین نا: به گزارش پایگاه خبری شاهین نا ؛ شعری از زبان همسران شهدای مدافع حرم «حنا بهر شهادت بسته یارم » مرا روزی نگاری مهربان بود – که عشقِ او مرا آرام جان غزل، نوش از نگاهش باده می کرد – تمنایَش دلِ سجاده می کرد سحر از چشم او لبریزِ باران – نگاهش سبزیِ فصل بهاران دلِ او تنگِ روزِ وصلِ یاران – رفیقانِ شهیدِ او هزاران نگارم آرزویِ کربلا داشت – به جان عهدِ شهادت با خدا داشت به دردِ عشق زهرا مبتلا بود – دلش بیتابِ رفتن کربلا بود دلش دریای پر موج عطش بود – مُحرَم آشنایِ غربتش بود به پا شد کربلایی تا که در شام – برفت از او قرار و صبر و آرام دلش بی تاب رفتن بر دمشق او – شود تا کُشتۀِ در راهِ عشق او نوایی از دمشق آمد به گوشش – که بُرد از کف قرار و عقل و هوشش به پا کرب و بلایی در حلب بود – کَسی او را به یاری در طلب بود صدایی پاک و معصوم و طَهورا – به سوی کربلا می خواند او را نوایی تا ابد از عشق جاری – صدایِ یوسفِ زهرا تباری: «ولی را کیست تا یاری نماید؟ – به عشق او را علمداری نماید؟» «وفادار به میثاق خدا کیست؟ – ولی را یاورِ در کربلا کیست؟» دلش بیتاب رفتن بود یارم – قرارش رفته بود از کف نگارم عطش بر سینۀِ او چاک می زد – نگارم ضجه تا افلاک می زد شبی بار سفر را بست یارم – مرا گفت او حرم را بی قرارم به عشق زینب و زهرا اسیرم – عطش دارد دلم پَر تا بگیرم دلم بیتاب بانوی دمشق است – به پا در سینه ام غوغای عشق است مرا زینب به یاری خوانده عشقم – حلالم کن که عازم بر دمشقم شود معراج عشقم تا که آغاز – پروبال مرا بگشا به پرواز مشو سَدِ رَهَم اِی غم نگارم – حلالم کن که فردا رهسپارم حلالش کردم و شد رهسپار او – خرامان رفت و شد گُم در غبار او خبر آمد پس از چندی ز یارم – که لیلایم نمان چشم انتظارم ندارد رفتنِ من بازگشتی – ندارم جز شهادت سرگذشتی من از این کربلای گشته تکرار – نمی آیم مگر با نعش خون بار همه اسرار عشقم را تو دانی – شهادت آرزویم در جوانی رفیقِ روزگارِ مهربانی – حلالم کُن اگر تنها تو مانی حلالش کردم آن شوریده سر را – عزیزِ کربلا کرده سفر را خبر آمد از او چندی پس ازآن – که یارت داده در دشتِ حلب جان بلا لبریز او را از عطش کرد – شهادت آمد او را، راحتش کرد شمیم عطر زهرا هوش بُرَدش – خدا بِگرفت و در آغوش بُردَش خبر آمد تنش در خون کِشیدند – سرش را تشنه لب از تن بُریدند خبر آمد نشانی از تنش نیست – از او حتی به جا پیراهنش نیست به زیجِ کربلا یارم رصد شد – خبر آمد که مفقود الجسد شد از او حتی نیامد یک پلاکی – نه حتی استخوان و مشت خاکی پس از عمری بر او چشم انتظاری – زِ یارم آمد عکسی یادگاری شهادت را لب خندان یارم – رسید عکس حنابندان یارم حنا بهر شهادت بسته یارم – سر وصل خدا دارد نگارم حنابندان نگارم کرده مویش – بُرَد تا خنجر کُندی گلویش شمیم یاس دارد نوبهارم – خزانم من که او را سوگوارم رسید آخر نگارم آرزویش – حنا بسته به دست و روی و موی اش نگارم کربلایی شد سرانجام – گرفت آخر سَرِ پُرشورش آرام رسید او آرزویش در جوانی – شهادت کرده او را کهکشانی به راه عشق زینب جان فدا کرد – وفا بر عهد و میثاق خدا کرد بلا نوشِ خُمِ عباس ها شد – مدافع بر حریم یاس ها شد رسید آخر به قاف آرزو او – به خون دل گرفت آخر وضو او به روی غرقه خون دیدار حق کرد – سر شوریده را بردار حق کرد شهادت آخر او را عاقبت شد – شفیعش فاطمه در آخرت شد شب است و دل هزاران پاره پاره – ندارد آسمانم یک ستاره سفرکرده نگارم شهر غم را – مدافع تا شود اهل حرم را به جا عکسی زِ یارم مانده در قاب – ربوده از نگاهم یاد او خواب من و یار و شب و یادِ نگاهش – وَ چشمی تا ابد مانده به راهش من و یاری که رفت و برنگشت او – به عشق کربلا از جان گذشت او من و یار شهیدِ در دمشقم – غزل را جلوۀِ خون بار عشقم زنِ تنهای شب های فراقم – تبارم از شقایق، اهلِ داغم دلم تنگِ سفرکرده نگارم – شده کرب و بلایی روزگارم نگارِ دل شهادت کرده شادش – منم تا لحظۀِ مرگم به یادش ز دیده خون دل هر شب ببارم – و او را آمدن چشم انتظارم نمی آید دگر یارم دریغا – به خون خفته علمدارم دریغا مرا این داغ و این درد افتخارم – شهیدِ عشقِ زینب گشته یارم فدای آل زهرا هرچه دارم – تمام هستی و ایل وتبارم به امید ظهور حضرت یار ۱۲ رمضان المبارک ۱۴۳۷ – منصور نظری
یکشنبه ، ۳۰خرداد۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شاهین نا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]