واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: داستان مرد رند و فیش حقوقی پدرش
الف.راستگو
در بحر مکاشفت مستغرق بودم که رندی از کنارم گذشت؛ نگاهی عاقل اندر سفیه به من انداخت و گفت: «ای جوان، تو را چه شدهاست که اینگونه در کنج عزلت گرفتار آمدهای؟» لبخند تلخی به او زدم و سرم را به حالت تاسف تکان دادم و دوباره در بحر مکاشفت خودم را مستغرق کردم.
مرد رند در حالیکه به نظر میرسید اساسی گیر داده، گفت: «حجم اینترنتت تمام شده؟ جوانی به سن و سال تو باید صبح تا شب در شبکههای اجتماعی ول بچرخد، نه اینکه اینگونه در افکارش غوطهور گردد.»
نگاهی به مرد رند کردم و گفتم: «احتمالا شما کار و زندگی نداری که گیر دادهای به من؟ به جای این فضولیها برو کار کن، مگو چیست کار؛ که هم آمار اشتغال بالا برود و هم بیخیال سرک کشیدن به زندگی دیگران شوی.»
مرد رند به ناگاه اندوهگین شد. از وی دلیل غمش را پرسیدم و گفتم: «از چه روی اندوهناکی؟ اخیرا ماهعسل نگریستهای؟» و وی پاسخ داد: «ای جوان، تو سئوالم را با سئوال پاسخ دادی و اینگونه بود که مرا به یاد آن آقایی انداختی که دیگر رفتهاست، همانیکه یارانهدادن را باب کرد، همانیکه ... »
وسط حرفش پریدم و او را مطمئن ساختم که فهمیدهام منظورش چه کسی است؛ وی با لبخندی ادامه داد: «ای جوان، از من پرسیدی که چرا کار نمیکنم، زیرا انسان قانعی هستم و حرص مال دنیا نمیزنم. یارانه میگیرم و با همان روزگار میگذرانم. پدری هم دارم که سالیان سال است که حقوق خوبی میگیرد، آن آقایی که دیگر رفتهاست خیلی خوب بود، در آن دوران کسی به فیشهای حقوقی کاری نداشت، منتها این روزها عدهای کنجکاو فیش حقوقی پدرم را منتشر کردهاند؛ علاوه بر یارانهای که میگیرم او نیز مقداری به من پول میدهد و بقیهاش را برای 7 نسل بعدییمان پسانداز میکند، نگران هستم با کاهش حقوقش تنها بتواند پول به اندازه خرج 6نسلمان ذخیره کند.»
مرد رند ادامه داد: «نکند به این میاندیشی که بالاخره حبیب به آن آقایی که دیگر رفته است نامه فرستاده یا نه؟ زیرا این موضوع در این روزها به مهمترین مناقشه میان شرق و کیهان مبدل گشته و جوابش باید در تاریخ ثبت شود. یادش بخیر آن آقایی که دیگر رفته است، او به خوبی درک کرده بود که مشکل جوانهای ما مویشان نیست و آنها مشکلشان تنهایی مرد تنهایشب بودهاست.»
گفتم: «البته مرد تنهایشب اینجا هم تنها ماند.» و وی پاسخ داد: «تقصیر خودش بود، اینجا اینهمه هموطن وجود داشت و میتوانست برود دوست پیدا کند و دیگر تنها نباشد.»
مرد رند کمکم عصبانی شدهبود و گفت: «نکند به خاطر کمرنگ شدن عادلخان در تلویزیون خاطرت مکدر شدهاست؟ ای جوان، بدان این عادلها برایت نان و آب نمیشوند.» سرم را به حالت نفی تکان دادم.
مرد رند که بیشتر عصبانی شده بود، گفت: «نکند تو از آن دسته مرفهین بیدرد هستی که صدها کیسه طلا در بانک داری و از کاهش سودهای بانکی خاطرت مکدر شدهاست؟» به چشمانش خیره شدم و پاسخ دادم: «آخه آیکیو، ما را چه به سود بانکی؛ آیا واقعا این دفترچه اقساط را در دستم نمیبینی؟ این روزها به این میاندیشم که چرا سودهای بانکی 3 درصد کاهش پیدا کرده و 15درصد شدهاست، منتها سود تسهیلات و وامهایی که بانکها میدهند همان 22درصد باقیمانده است و چرا آن را کاهش نمیدهند؟»
مرد رند بعد از شنیدن صحبتهایم نه تنها جامههایش را ندرید، بلکه بند کفشش را محکمتر بست و با سرعت از من دور شد؛ هر چه هم با صدای بلند گفتم: «راستی، پدرت چه کارهاست که فیش حقوقیاش بهتازگی منتشر شده؟» هیچ نگفت و به سرعت در افق محو شد.
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۶ - ۰۵ تير ۱۳۹۵ - 25 June 2016
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]