واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
چرا بریتانیا جدا شد؟
بریتانیاییها به خروج کشورشان از اتحادیه اروپا رأی دادند؛ البته فاصله رأی موافق خروج با مخالفان آن چندان زیاد نبود اما نکته مهم در این میان این است که اگر ١٠سال پیش چنین بحثی مطرح میشد، خروج انگلیس از اتحادیه امری غیرقابل تصور بود. بنابراین باید به این سوال پاسخ داد که چه اتفاقی در این ١٠سال رخ داده که امروز انگلیسیها به خروج از اتحادیه اروپا رأی میدهند
روزنامه شهروند: بریتانیاییها به خروج کشورشان از اتحادیه اروپا رأی دادند؛ البته فاصله رأی موافق خروج با مخالفان آن چندان زیاد نبود اما نکته مهم در این میان این است که اگر ١٠سال پیش چنین بحثی مطرح میشد، خروج انگلیس از اتحادیه امری غیرقابل تصور بود. بنابراین باید به این سوال پاسخ داد که چه اتفاقی در این ١٠سال رخ داده که امروز انگلیسیها به خروج از اتحادیه اروپا رأی میدهند.
البته طی سالهای گذشته، شاهد ظهور و بروز احساسات ملیگرایانه در سراسر اتحادیه اروپا بودهایم که در نتیجه موجب ایجاد شکافهایی در این اتحادیه شده است. این نخستینبار است که کشوری رأی به خروج از اتحادیه میدهد اما چه کسی میتواند قاطعانه بگوید که این اتفاق درخصوص کشوری دیگر تکرار نخواهد شد! برای پاسخ به این سوال نیز باید ابتدا به سوال نخست پاسخ داد. چرا مردم انگلیس به خروج از اتحادیه رأی دادند؟
شاید نخستین دلیلی که میتوان ارایه کرد، بحث مسائل اقتصادی باشد. حامیان ماندن در اتحادیه بر این عقیده بودند که خروج از اتحادیه هزینههای اقتصادی زیادی را به کشور تحمیل میکند. مخالفان اما دلیلی در مقابل ارایه میکردند که البته قابل قبول بود. آنها میگفتند که همین اتحادیه اروپا از سال ٢٠٠٨ به بعد که بحران اقتصادی بروز کرد، در ارایه راهحل برای عبور از این بحران کاملا ناموفق عمل کرده است. اتحادیه در حلوفصل مشکلات اقتصادی در قسمت جنوب اروپا ناموفق بوده است. از سال ٢٠٠٨ به بعد نرخ بیکاری در این ناحیه از اروپا به ٢٠درصد رسید. بر این اساس تفاوت سطح و کیفیت زندگی میان طبقه متوسط در جنوب اروپا با طبقه متوسط در کشوری مثل آلمان كه نرخ بیکاری در آن ٤درصد است، بسیار زیاد است.
بهطورکلی مخالفان ماندن در اتحادیه اروپا بر این عقیدهاند که اروپا بهعنوان یک کل واحد از لحاظ اقتصادی قادر به تصمیمگیری برای حل مشکلات خود نیست؛ اما در مقابل موافق ماندن در اتحادیه بر این عقیده بودند که گزینههای جایگزین برای آنچه مخالفان میگویند، انگلیس را به سمت فاجعه رهنمون میکند اما درنهایت دلایل مخالفان ماندن قانعکنندهتر بود.
آنها معتقد بودند که ماندن انگلیس در اتحادیه اروپا این کشور را مجبور خواهد کرد تا خود را در سرنوشت اتحادیه شریک کند.
دلیل دوم مخالفان ماندن، مربوط به شیوع احساسات ملیگرایانه است. مخالفان معتقدند که یکپارچگی اقتصادی، تجاری و نظامی امنیتی کشورهای اروپایی که بعد از جنگ جهانی دوم ایجاد شد، دیگر جواب نمیدهد. مخالفان معتقدند که اتحادیه نخستین مثال برای چنین ناکارآمدی است و سازمانهای ناتو و صندوق بینالمللی پول را نیز میتوان مثالهای بعدی دانست.
مخالفان معتقدند که این سازمانها علاوه بر اینکه عملکرد درست و هدفمندی ندارند و در حل بحرانها ناکارآمد هستند، به همان اندازه کنترل تصمیمگیری را از کشورهای عضوشان سلب میکنند.
موافقان ماندن اما بر این عقیدهاند که این سازمانها به خودی خود و ذاتا سازمانهای مفیدی هستند و راهحل اثرگذارتر کردن آنها خروج از آنها نیست بلکه باید آنها را اصلاح کرد؛ اما مخالفان ماندن معتقدند که این سازمانها استقلال کشورها را سلب میکنند و در نتیجه کشورها هیچ کنترلی بر روی سرنوشت خود نخواهند داشت. بنابراین از میان رفتن اعتماد شهروندان انگلیسی به این سازمانها و ترس از حاکم نبودن بر سرنوشت کشورشان موجب شد تا ملیگرایی فضایی برای ظهور و بروز پیدا کند.
بحران مهاجران
در این میان اما بحران مهاجران ماشه ظهور و بروز احساسات ملیگرایانه در اروپا را کشیده است. حالا جهان به خوبی میفهمد که بحران سوریه دیگر صرفا به منطقه خاورمیانه محدود نمیشود. امروز جهان دیگر تنها یك کره گرد نیست که کشوری كه در این سوی کره است از رخدادهای کشوری که در آن سوی کره است، تأثیر نپذیرد؛ دیگری مرزی وجود ندارد. امروز جهان دریافته است که نمیتواند خود را جدای از بحرانی که در سوریه در جریان است، بپندارد. بحران انسانی در کشوری کوچک مانند سوریه دیر یا زود کل جهان را در خواهد نوردید. جواد ظریف، وزیر امورخارجه ایران کاملا درست گفته است که «امروز همه بر روی یک کشتی واحد سواریم». اگر هر گوشهای از این کشتی سوراخ شود، کلیه مسافران آن در خطر خواهند بود.
اگرچه برخی از رهبران اتحادیه اروپا معتقدند که کمک کردن و حمایت از مهاجران وظیفه اخلاقی اتحادیه است، اما مخالفان بر این عقیده هستند که این مسأله، کاملا ملی است و یک اتحادیه نمیتواند در این خصوص برای همه کشورها تصمیم بگیرد. این مسأله تأثیر بهسزایی در رأی مردم انگلیس به خروج از اتحادیه اروپا داشته است.
و اما دلیل سوم برای خروج انگلیس از اتحادیه اروپا، ناکارآمدی رهبران سیاسی دو حزب اصلی این کشور در متقاعد کردن شهروندان انگلیسی است. رهبران دو حزب اصلی انگلیس مخالف خروج از اتحادیه اروپا بودند؛ اما در این میان گرایشهایی از هر دو حزب تشکیل شدند که مخالف ماندن در اتحادیه بودند و این گرایشها در کنار هم جریان سومی سوای دو حزب اصلی کارگر و محافظهکار تشکیل دادند. نکته جالب این است که مردم به استدلالهای گرایش سوم روی خوش نشان دادند چراکه فکر میکردند استدلالهای دو حزب اصلی انگلیس منافع آنها را تأمین نمیکند.
اما مهمترین نکته و پیامی که میتوان از رفراندوم اخیر انگلیس دریافت این است که ملیگرایی تنها به انگلیس محدود نخواهد شد. کل اتحادیه اروپا در معرض چنین موجی قرار دارد. حتی میتوان پا را فراتر گذاشت و گفت که اتحادیه اروپا تنها محلي برای رشد احساسات ملیگرایانه نیست و این احساسات جهان را نیز در خواهد نوردید. حتی در آمریکا نیز میتوان این مسأله را مشاهده کرد. دونالد ترامپ در آمریکا به حزب جمهوریخواه و دموکرات حمله میکند. او همان جریان سومی است که در انگلیس توانست دو حزب اصلی کارگر و محافظهکار را کنار بزند. ملیگرایی شتری است كه در خانههای همه کشوریهای غربی خواهد خوابید. امروز نوبت انگلیس بود و فردا معلوم نيست نوبت که باشد!
تاریخ انتشار: ۰۵ تير ۱۳۹۵ - ۰۹:۳۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4]