تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1817548249
نوزاد 5 ماهه را دریابید +عکس
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: حتی تصورش هم برای یک مادر سخت است، اینکه 9 ماه دوران بارداری را برای دیدن لبخندهای فرزندش سپری کند و یک اشتباه یا سهلانگاری تمام آرزوهایش را به باد بدهد و یک عمر حسرت به دل دیدن خندهها و گریههایش بماند.
بهگزارش جام جم آنلاین ، همه چیز از یک هشتک در فضای مجازی شروع شد؛ هشتکی که حکایت از یک درد بزرگ دارد، درد یک مادر مادری که آرزو به دل مانده است، آرزو به دل خندهها و گریههای نوزاد پنجماهه اش؛ امیر عباس پنج ماه است که فقط نگاه می کند، بی هدف و بی احساس... دنبال هشتک را که بگیرید به داستان عجیبی میرسید. داستانی که امیر عباس پنج ماهه شخصیت اول قصه است. مادر امیر عباس از سه روز جهنمی میگوید؛ روزهایی که در دفتر خاطرات هرکس زیباترین وقایع رقم میخورد. خاطراتی که همیشه شیرینترین و به یاد ماندنیترین لحظات زندگی هر زن و شوهری است. « لحظاتی که یک زن حس مادر شدن را تجربه، حس، زندگی میکند...» اما این لحظات برای مادر امیر عباس یادگاریهای خوبی نداشت. روزهایی شیرینی که به علت کوتاهی یا سهلانگاری یا از سر اتفاق و تقدیر، روزگار مادر را تلخ و تاریک کرد. مادر امیر عباس از پنج ماه قبل میگوید، از آن روز که با درد شدید زایمان به یکی از بیمارستانهای مشهد ( البته خصوصی) مراجعه میکند و ادامه این ماجرا را به قلم خود این مادر میخوانید: «در خیلی جاها دیدم که مامانا از زایمانشون تعریف میکنن و از حساشون مینویسن تابعدا بچشون بخونه، منم میخوام بگم. بگم و شما قضاوت کنین. من در هفته سی و هفتم، ساعت دوازده شب به بیمارستان مراجعه کردم (دو هفته پیش رفته بودم مطب دکتر ولی معاینه نشدم و بهمن نگفتن که طبیعی یا سزارین و حتی تاریخ زایمان ندادن که من از منشی دکتر هم پرسیدم و گفتند هنوز زوده و حتماباید سی و هشت هفته باشی بعد. ماما شیفت شب اومد و گفت نود درصد سزارینی صبرکن با دکترت تماس بگیرم ببینیم چی میگن، تماس گرفتن و اومد؛ ماما پیش من گفت برو خونه دردهاتو بکش صبح ساعت هفت دکتر میاد، بیا معاینه کنه و ببرت سزارین و هم میتونی ساعت نه بری مطب اونجا معاینه بشی. من اعتراض کردم گفتم شما میگی سزارین خب چرا درد بکشم الان سزارین کنید گفت: فکر کردی ساعت دوازده شب دکتر میاد بالاسر تو .» روز دوم؛ بیمارستان «رفتم خونه و تا ساعت شش صبح که دوباره رفتم بیمارستان و من رو بستری کردن و باوجود اینهمه درد کشیدن، نشد. به ماما گفتم گفتین سزارین من دیگه نمیتونم درد بکشم لطفا بگید دکتر بیاد گفت صبرکن میان، ماما شیفت شب شیفتش عوض شد و ماما شیفت صبح اومد باز هم اصرارکردم ولی بیفایده بود و گفتن حتما باید دکترت بیاد و معاینه کنه و تشخیص نهایی رو بدن.
بادکترم چندین بار تماس گرفته شد ولی دریغ از جواب دادن ایشون (یه مریض دیگه هم داشتن ک قلب بچشون دچار مشکل شد) تاساعت 9 که دکتر ازبیمارستان میرفتن مطبشون ماما برای چندمین بار زنگ زد و دکتر جواب داد و شرح حال من و اون خانومو گفتند. دکتر برگشت و اون خانومو سزارین کرد ولی نیومد که منو معاینه کنه. ساعت 10 صبح بود که من طاقت دردو نداشتم و خواستم یه کاری بکنن ولی بازم قبول نکردن سزارین بشم. بعد چند ساعت متخصص بیهوشی اومد و با تمام تلاش پزشک و ماما زایمان انجام نشد. ساعت حدودا هفت غروب بود که من بههوش اومدم و نمیدونستم چیشده و وقتی منو از اتاق عمل بردن بیرون صورت گریون خانوادهام رو دیدم و از حال مادرم و همسرم با دسته گل خشک شده تو دستش.... خلاصه بهبخش منتقل شدم و هرچی خبر از بچم میگرفتم کسی جوابی نمیداد و میگفتن الان میارنش... به هر حال چون خیلی درد داشتم، هربار میپرسیدم میگفتن الان بچتو میاریم، هرچی اطرافیانمو میفرستادم از حال بچه خبر بگیرن راه نمیدادن؛ ساعت نزدیک یک بود که زنگ زدم همسرم خبر بچه رو بگیرم، که دیدم همسرم تو خیابونه و داره داد میزنه و میگه: گفتن حال بچه خوب نیست باید بزاریمش دستگاه و سه میلیون دیگه باید بریزیم. روزبعد سوال کردم گفتن بچه خسته شده تو زایمان! گذاشتیم دستگاه میاریمش تاشب تا فردا تا تا تا....» روز سوم؛ دیدن امیرعباس «روز بعد گفتن میتونی بچتو ببینی منم با وجود اینکه خیلی درد داشتم و نتونستم تا اونموقع سرپابشم، بلندشدم رفتم صورتموشستم خودمو مرتب کردم و به همه گفتم دارم میرم دیدن نفسم... نشستم رو ویلچرو، منو بردن ان آی سی یو، ولی امیرعباسمو تو چه وضعیتی دیدم که کاش نمیدیدم، گریه کردم پرسنل دلداریم دادن، نتونستم بمونم و دوباره رفتم بخش.
(روزدوم که بستری بودم ماما خیلی اتفاقی اومد اتاقم که زنگ بزنه من دیدم از پشت سر و از اونجا که هرکی میومد خبر بچمو میگرفتم از ایشون هم خبرگرفتم تامنو دید اومد بالاسرمو دستمو گرفت و ازمن طلب حلالیت کرد و گفت نمیدونم کجای کارمون اشتباه بود که اینجور شد خواب ندارم همش به فکر توام، پرسیدم چقد بخیه خوردم گفت نمیدونم، دکتربرد اتاق عمل بخیه زد و سزارین کرد، دکتر هم که میومد برای ویزیت میگفت من خودم هم عذاب وجدان دارم خداروشکر مادرخودش خوبه. عمل بماند که بعدها فهمیدم حتی ممکن بوده خودم بههوش نیام و چه اتفاقات باورنکردنی برایم افتاده. خلاصه هفده روز پسرم بیمارستان بستری بود و حدود یک هفته بیشتر منو امیرعباس باهم بیمارستان بودیم، اونروزها دستش میپرید ولی من نمیدونستم تشنجه و از هرکی میپرسیدم بهم نمیگفتند که بچه دچار فلج مغزی شده، فقط دکتر نوزادان گفت اکسیژن بهش نرسیده موقع زایمان و اونموقع من نمیدونستم این یعنی چی ......» روزهایی که تمامی ندارد... و امروز پنج ماه ازاین واقعه می گذرد و مادر امیر عباس مثل همه مادرها برای فرزندش مادری میکند، مادری که آرزو به دل خیلی چیزهاست، آرزوی یکبار خندیدن، یا یک واکنش از سوی نوزادش، آرزو به دل خیلی چیزها، حتی گریه کردن امیر عباس، امیر عباس در این پنج ماهه تنها یک زندگی نباتی دارد. نه میخندد و نه گریه میکند و به هیچ حرکتی واکنش نشان نمیدهد.
مادرش اما، امیدوار است؛ همه خانه و زندگی را فروخته و برای بهبودی امیرعباس هزینه کرده، اما تا به امروز فایدهای نداشته است، و مادر بازهم امیدوار است که اگر خدا بخواهد و مسئولان کمک کنند بتواند از پیشرفت مشکلات امیرعباس جلوگیری کند و راهی برای بهبودی پسرش پیدا کند. انعکاس مشکلات امیرعباس در فضاهای مجازی به سرعت انتشار پیدا کرد، تا آنجا که عده بیشماری از مردم با هشتک کمپین_حمایت_از_امیرعباس# از وزیر بهداشت و مسئولان و پزشکان خواستند تا به کمک این نوزاد 5 ماهه بیایند. درخواستی که تا به امروز با هیچ پاسخ و واکنش مثبتی روبهرو نشده است.
این مادر نسبت به اینکه شکایت به نتیجه نرسیده است، درخواست دیگری نیز دارد؛ اینکه پرونده امیر عباس مجددا و با دقت بیشتری بررسی و پیگیری شود و با پزشک یا هرکسی که در ماجرای امیر عباس مقصر بوده است برخورد و از تکرار چنین فجایعی جلوگیری شود. مادر امیر عباس اما؛ همچنان امیدوار است. منبع: فارس
پنج شنبه 3 تیر 1395 ساعت 01:33
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 157]
صفحات پیشنهادی
نوزاد ۵ ماهه را دریابید/ زندگی نباتی امیر عباس اتفاق یا قصور پزشکی
نوزاد ۵ ماهه را دریابید زندگی نباتی امیر عباس اتفاق یا قصور پزشکیبخش اجتماعی الف 2 تیر 95تاریخ انتشار چهارشنبه ۲ تير ۱۳۹۵ ساعت ۱۵ ۴۹ حتی تصورش هم برای یک مادر سخت است اینکه ۹ ماه دوران بارداری را برای دیدن لبخندهای فرزندش سپری کند و یک اشتباه یا سهلانگاری تمام آرنوزاد 5 ماهه را دریابید/ زندگی نباتی امیر عباس اتفاق یا قصور پزشکی+عکس
نوزاد 5 ماهه را دریابید زندگی نباتی امیر عباس اتفاق یا قصور پزشکی عکس حتی تصورش هم برای یک مادر سخت است اینکه 9 ماه دوران بارداری را برای دیدن لبخندهای فرزندش سپری کند و یک اشتباه یا سهلانگاری تمام آرزوهایش را به باد بدهد بهگزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان همه چیز اپایان زندگی نوزاد 4 ماهه در جدال با مخدر
پایان زندگی نوزاد 4 ماهه در جدال با مخدر علی و رویا قربانیان موادمخدر هستند دو نوزاد ٤ماهه که به فاصله چند روز از هم به بیمارستان لقمان تهران منتقل شدند آنها را به خاطر مسمومیت با موادمخدر و سوءتغذیه شدید بستری کردند اما یکی در جدال با موادمخدر نجات پیدا کرد و دیگری برانوزاد بلده ای داخل بالگرد بدنیا آمد +عکس
سخنگوی مرکز مدیریت فوریت های پزشکی 115 مازندران از زایمان مادر باردار بلده ای در بالگرد این مرکز هنگام انتقال به بیمارستان خبر داد به گزارش جام جم آنلاین زکریا اشکپور گفت برای رساندن این مادر 28 ساله ساکن بخش کوهستانی بلده شهرستان نور به خاطر سخت گذر بودن منطقه و طولانی بودنخفه کردن نوزاد 11 ماهه پس از رسیدن به نیت شیطانی/پدر سهلانگار فرزندش را به کشتن داد+تصاویر
خفه کردن نوزاد 11 ماهه پس از رسیدن به نیت شیطانی پدر سهلانگار فرزندش را به کشتن داد تصاویر به گزارش خبرنگار حوزه حوادث گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان اخبار حوادث و انتظامی امروز در این بسته خبری گردآوری شده است خفه کردن نوزاد 11 ماهه پس از رسیدن به نیت شیطانی تصا10 روز جهنمی نوزاد 4 ماهه، برای ترک!
10 روز جهنمی نوزاد 4 ماهه برای ترک روایتی از زندگی خانوادههای آسیبدیده در صلوات تپه بومهن نوزاد ٤ ماهه با دخالت معاون رئیسجمهوری در امور زنان و خانواده به بهزیستی منتقل شد روزنامه شهروند روایتی از زندگی خانوادههای آسیبدیده در صلوات تپه بومهن نوزاد ٤ ماهه با دخالت ممرگ تلخ خانواده 4نفره در چادر تفریحی در ماسال/ نوزاد 4 ماهه هم قربانی شد
مرگ تلخ خانواده 4نفره در چادر تفریحی در ماسال نوزاد 4 ماهه هم قربانی شد جامعه > حوادث - ایران نوشت همزمان با کشف پیکر بی جان اعضای خانواده چهارنفره درمنطقه ییلاقی ماسال در استان گیلان جزئیات تازهای از مرگ خاموش آنها به دست آمد این خانواده اهل شهرستان تاکستان درپدر سهلانگار نوزاد 6 ماههاش را به کشتن داد+تصاویر
پدر سهلانگار نوزاد 6 ماههاش را به کشتن داد تصاویر پدری که برای رفتن به محل کارش نوزادش را در هوای گرم در خودرویش رها کرده بود پس از پایان ساعت کاری با جنازه کودکش مواجه میشود به گزارش خبرنگار حوزه حوادث گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان لانس ویلیامز 35 ساله به جرمخفه کردن نوزاد 11 ماهه پس از رسیدن به نیت شیطانی+تصاویر
خفه کردن نوزاد 11 ماهه پس از رسیدن به نیت شیطانی تصاویر قاتل پس از سوء استفاده از کودک و کتک زدن وی آنقدر وی را تکان داد که نوزاد دچار آسیب مغزی و ستون فقرات شد و در نهایت او را خفه کرد به گزارش خبرنگار حوزه حوادث گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان جیمز نمث 39 ساله بهنوزادی که در لحظه "افطار" با حالت "دعا" به دنیا آمد! +عکس
نوزادی که در لحظه "افطار" با حالت "دعا" به دنیا آمد عکس یک پزشک با انتشار عکس سلفی با نوزادی متولد شده در لحظۀ افطار شگفتی کاربران شبکه های اجتماعی را برانگیخت به گزارش آخرین نیوز این پزشک می گوید نوزادی که در عکس مشاهده می شود در لحظۀ افطار به دنیا آمد-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها