تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 25 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):زباله را شب در خانه هاى خود نگه نداريد و آن را در روز به بيرون از خانه منتقل كنيد،...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1853373674




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ای کاش به حرف پدرم گوش می کردم - مجله خانواده دایان


واضح آرشیو وب فارسی:دایان: زن هفده ساله ای که دو هفته از زایمانش می گذشت، به علت مشکلات زندگی از خانه متواری شد و درحالی که با مرگ دست وپنجه نرم می کرد، توسط ماموران پلیس مشهد نجات پیدا کرد.به گزارش سرویس حوادث "جام نیوز"، افسران پلیس زن درحال گشت زنی زن جوانی را درحالی که در خیابان ها پرسه می زد، دستگیر کردند و به کلانتری بانوان مشهد انتقال دادند. او که خود را سارا معرفی کرده بود، در گفتگوی اولیه حاضر به همکاری نبود و ادعا می کرد هیچ کس وکاری ندارد و یادش نمی آید خانه شان کجاست؛ اما دراین میان لحن و لهجه او حاکی از آن بود اهل مشهد نیست و این احتمال قوت گرفت که شاید از خانه فرار کرده است. او به پلیس گفت که دو هفته قبل زایمان کرده و بچه اش را گذاشته و از خانه فرار کرده است. با هماهنگی های به عمل آمده زن جوان که پس از تحمل یک راه دور برای رسیدن به مشهد با مرگ دست وپنجه نرم می کرد، به مرکز درمانی انتقال یافت و تحت مراقبت های ویژه پزشکی قرار گرفت. اسم واقعی این زن هانیه است، او را وقتی می بینم که حالش در بیمارستان بهتر شده و پس از کمی استراحت حاضر به همکاری با مشاوران کلانتری شده است. او گفت: «هفده سال دارم و در یکی از شهرستان های استان آذربایجان زندگی می کنم. حدود دو سال قبل با پسر همسایه مان آشنا شدم. تنهاکسی که از این ماجرا خبر داشت، هم کلاسی ام بود. دوستی مخفیانه من و برزو، چهار ماه و یک روز به طول انجامید تا اینکه یک روز سوار بر موتور سیکلت برزو در راه خانه خواهرم بودیم که پدرم ما را دید. بعد از آن، پدرم برایم خط ونشان می کشید و من هم از ترس، چندروزی خانه خواهرم پنهان شدم و سرانجام با وساطت مادرم به خانه برگشتم. هانیه ادامه داد: یک هفته بعد از این ماجرا برزو به همراه پدرومادرش به خواستگاری ام آمدند. خانواده من جواب منفی دادند؛ اما من و برزو تهدید می کردیم اگر به خواسته دلمان نرسیم، دست به خودکشی خواهیم زد. او تصریح کرد: «پدرم خیلی سعی کرد تا بلکه مرا از تصمیم احمقانه ام منصرف کند، اما بی فایده بود تا اینکه پس از رضایت هر دو خانواده، این ازدواج شکل گرفت. ابتدا قرار بود که چهار سال در دوران عقد بمانیم تا هم درس من تمام شود و هم برزو سربازی اش را پشت سر بگذارند؛ اما همان سال اول دوران عقد باردار شدم. زن جوان افزود: من در خانه پدرم بودم و برزو در خانه پدرش. بیچاره مادرم یکی از اتاق های خانه را آماده کرده بود و هروقت مهمانی می آمد، می گفت هانیه و شوهرش اینجا زندگی می کنند. در ماه هفتم حاملگی واقعیت تلخی برایم نمایان شد. برزو که از این ازدواج پشیمان شده بود، با هم کلاسی ام رابطه برقرار کرده بود؛ حتی خبردار شدم خاطرخواه دخترعموی مطلقه اش هم شده است. صبر کردم تا بچه ام را به دنیا بیاورم. بعد از تولد فرزندم برزو و خانواده اش حتی به دیدنم هم نیامدند. حدود ده روز گذشت. بچه را برداشتم و به خانه پدرشوهرم رفتم. برزو به صورت بچه نگاه هم نمی کرد. او می گفت اصلا از کجا معلوم این بچه من است. شنیدن این حرف ها برایم سنگین و تحمل ناپذیر بود. بچه را به بهانه ای در خانه پدر برزو رها کردم و بی آنکه بدانم مرتکب چه عملی می شوم، خودم را به مشهد ساندم. رکنا: هانیه افزود: «حالم خیلی بد بود و نمی دانستم کجا بروم. به چشمم هم نمی دیدم که به پایانه مسافربری بروم و این همه راه را برگردم. نا امید شده بودم که ماموران پلیس به دادم رسیدند. برزو بچه است و اصلا نمی فهمد زن و بچه یعنی چه. او خودش هر کاری دلش می خواهد، انجام می دهد و به راحتی مرا متهم می کند که چون با هم قبل از ازدواج ارتباط داشته ایم، حتما با پسرهای دیگر هم ارتباط داشته ام. 110


یکشنبه ، ۳۰خرداد۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دایان]
[مشاهده در: www.dayan.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن