واضح آرشیو وب فارسی:الف: شریعتی، شریعتی است؛ نه لیبرال نه سوسیالیست
رضا حقیقی/29 خرداد 95
تاریخ انتشار : شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۰۷
همه یاران و همراهان شریعتی سیر تطورات و اندیشه پرجولان و همیشه جستجوگر او را تأیید میکنند. اندیشهای که گردشها و چرخشهای ۱۸۰درجهای، گویی بخشی از خصوصیات ذات وی شده بود.بهعنوان نمونه «دکتر شریعتی در یک سفر که به حج مشرف میشود و در مراسم حج میبیند که عدهای از حجاج شیعه در عرفات و مواقف دیگر حج به یاد امام حسین(ع) هستند، زیارت وارث میخوانند، زیارت عاشورا را میخوانند در برخورد با این جریان، اول بار این مطلب به ذهنش میآید که آیا اینجا در این کنگره عمومی مسلمانان جهان بجاست که شیعه، آن آهنگ و آرمان ویژه خودش یعنی حسینی بودن را مطرح میکند؟ آیا بهتر نیست که آنجا شیعه مثل دیگر مسلمانان همان دعاها و دیگر مناسک عمومی اسلام را بجا آورند، و ]اما[ سال بعد وقتی دوباره مشرف به حج میشود و همین مناظر را میبیند یک مرتبه متوجه میشود که عجب! حقیقت این است که مراسم پرشکوه حج، یک ظاهر و جسم است که باطن و روح آن در حسینی اندیشیدن و حسینی زیستن است».۱ این یعنی همان چرخش ۱۸۰درجهای! اگرچه عارضه طبیعی این پویش و جوشش پرخروش، دریافت و اختلاط برداشتهای درست و غلط پرتکرار از دین و جامعه میشود؛ اما این، خصوصیت طبیعی ذهنهای نقاد و اندیشههای پویاست؛ چه آنکه علامه حلی که از سرآمدان فقاهت تشیع است نیز در پرتو چنین قلیانی در آغاز یکی از رسالههای فقهی خود برداشتی را مطرح میکند و همان رساله به پایان خود نرسیده است که فتوایی جدید، مخالف برداشت اول را افتاء میکند.اما در میان همه این پویندگیها و فراز و فرودهای فکری شریعتی میتوان جوهرهای مشترک و مستمر فارغ از «شریعتی در حال شدن» را سراغ گرفت. جوهرهای سهبُعدی که موافق و مخالف، بر اصرار شریعتی به آن متفقالقولند:بُعد اول: روحیه انقلابیگری انقلابیگری و ابوذرمانی و سکونناپذیری را از شریعتی و راه شریعتی نمیتوان ستاند. دردمندی و پرشوری را باید آینه تمامنمایی از شریعتی مقابل نسل نو انقلاب نهاد. دم از شریعتی زدن و از روحیه جهادی و انقلابیگری و شهادتطلبی نگفتن؛ یعنی شریعتی منهای شریعتی.چه زیبا چمران در مدح شریعتی میسرود که «ای علی! همراه تو، در راه خدای بزرگ به مجاهدت برمیخیزم و با اسلحه شهادت مجهز میشوم.و تو ای خدای بزرگ! علی را به ما هدیه کردی تا راه و رسم عشقبازی و فداکاری را به ما بیاموزاند.قسم به شهادت که تا وقتی که فدائیان از جان گذشته، حیات و هستی خود را در قربانگاه عشق فدا میکنند، تو بر شهادت پاک آنها شاهدی و شهیدی»بُعد دوم: ضدیت با رکود و سکولاریزم در دین و روحانیت شریعتی دو گوهر را از جمله حلقات مفقوده اسلام امروزی میدانست: زمانمندبودن و سیاسیبودن. اولاً دین و روحانیت ساکن و ناروزآمد را پدیدهای غریبه با حقیقت اسلام میدانست و از منظر وی مسلمان حقیقی آن کسی است که درد دین دارد و درک زمان؛ ثانیاً بر آن بود که جوهره اسلام در حسینیبودن آن است و حسینیبودن یعنی سیاسیبودن و سکولارنبودن و امتداد سیاسیبودن یعنی کارآمدکردن دین. اسلام شریعتی اندیشهای برای کتابخانهها نیست، برنامهای است برای زندگی. آیا نسل امروز نیز دل به این تلنگر شریعتی میسپارد؟ و آیا برای خود مأموریتی جهت کارآمدسازی دین و سیاست میشناسد؟بُعد سوم: ستیزهجویی با استعمار و غربگراییشریعتی یعنی طنین ایرانی «اقبال»؛ یعنی «اقبال» ایرانی؛ یعنی مبارزه با خواب مرگآسای مسلمین و شرقیها در مقابل عقبماندگی غربآورده؛ یعنی برخواستن و قیام مقابل غربزدگی؛ یعنی در این حجاب فرورفتن و آن را دریدن؛ چنان که یار دیرینش، فخرالدین حجازی میگفت: «او سالها در اروپا بود و در این مدت نه تنها هیچ گردی از غرب بر دامان جانش ننشست، بلکه نقاط ضعف فراوان تمدن غرب را بهخوبی دریافت و به این بنای پرفریب جادویی یورش برد و آن را در هم شکست.»خون او میجوشید از خیانتهای استعمار. روحیه خودباوری و ستیزه با «ازخودبیگانگی» و «غربزدگی» پیام تاریخی او برای نسل امروز ماست. او غرب را چنین توصیف میکرد: «غرب با بد معرفیکردن ما و خوبنشاندادن ما به خودش و همچنین با بدنشاندادن خود ما به ما، خودش را بهصورت یک کلی مطلق بینقص، بیعیب، دارای نژاد برتر، دارای همه فضائل انسانی و دارای همه امکاناتی که نوع برگزیده و برتر انسان میتواند داشته باشد، معرفی کرد.»۲ و در ذمّ کدخدای امروز غرب نیز چنین میگفت: «آمریکا! آمریکا! این بلاهت عظیم و توحش متمدن و بدویت مدرن و خشونت با اتیکت و غارت قانونمند و خوشبختی زشت و آزادی لش و دموکراسی احمق و اندیویدوالیسم قالبریزیشده و استانداردیزه و بالاخره همان جاهلیت عرب»۳.تلفیق این سه بُعد از شخصیت و آراء و مجاهدتهای دکتر شریعتی، رهآوردی جز تمهید بسترهای لازم برای «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و پیشرفت در مرحله کنونی که مرحله «تثبیت دولت اسلامی» است، نخواهد داشت. او برای تشعشع این آرمانها به مثابه معلمی حقیقی سوخت تا نخبگان و روشنفکران، حوزوی و دانشگاهی و جوانان و نوجوانان، اینچنین که امروز مغفول است، او را به نسیان نسپارند. «خود او ابتکارهای زیادی داشت، مسائل جدیدی داشت... به معنای درست کلمه، شریعتی یک مرحله بود، مرحله بعدی این است که بیاییم آن مسائلی را که شریعتی با استفاده از آشنائیهای خودش با فرهنگ اسلام فهمیده بود و ارائه دادهبود، با اصول اساسی فلسفی اسلام بیامیزیم و منطبق کنیم. آنچه که بهدست خواهد آمد، بهنظر من مرحله جدیدی است که میتواند برای نسل ما مفید باشد؛ به تعبیر بهتر بیاییم شریعتی را با مطهری بیامیزیم. شریعتی را در کنار مطهری مطالعه کنیم. ترکیبی از زیباییهای شریعتی با بتون آرمه اندیشه اسلامی مطهری بهوجود بیاوریم. آن به نظر من همان مرحله نوینی است که نسل ما به آن نیاز دارد.»۴منابع :۱- روزنامه جمهوری اسلامی، مصاحبه دکتر آیتالله بهشتی ۳۰/۰۳/۱۳۶۰۲- مجموعه آثار ۲۵ / انسان بیخود / ص ۳۴۵۳- مجموعه آثار ۱ / با مخاطبهای آشنا / ص ۷۳۴- روزنامه جمهوری اسلامی، مصاحبه آیتالله خامنهای ۳۰/۰۳/۱۳۶۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]