واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: تجارت: تعطیلی کارخانه ها، سازی که صداش درآمد
مردي شبانه از کنار مغازه اي ميگذشت و ديد که دزدي قفل مغازه را ميبرد. از او پرسيد چه کار ميکني؟ دزد جواب داد ساز ميزنم.از او پرسيد که چرا سازت صدا ندارد؟ دزد پاسخ داد ساز من فردا صدايش در ميآيد! وقتي آن مرد فردا صبح از کنار مغازه رد ميشد، ديد که صاحب مغازه فرياد ميزند اموالم را بردند، بيچارهام کردند.تازه مرد فهميد که نوازنده ديشبي دزد بوده و سازش چه صداي بلندي دارد.
کد خبر: ۵۹۸۵۱۵
تاریخ انتشار: ۲۸ خرداد ۱۳۹۵ - ۲۳:۵۹ - 17 June 2016
مردي شبانه از کنار مغازه اي ميگذشت و ديد که دزدي قفل مغازه را ميبرد. از او پرسيد چه کار ميکني؟ دزد جواب داد ساز ميزنم.از او پرسيد که چرا سازت صدا ندارد؟ دزد پاسخ داد ساز من فردا صدايش در ميآيد! وقتي آن مرد فردا صبح از کنار مغازه رد ميشد، ديد که صاحب مغازه فرياد ميزند اموالم را بردند، بيچارهام کردند.تازه مرد فهميد که نوازنده ديشبي دزد بوده و سازش چه صداي بلندي دارد. اين شرح حال صنعت کشورماست. اگر نگاه کوتاهي به گذشته صنعت کشور داشته باشيم، ميبينيم که پس از پيروزي انقلاب همه چيز دچارتحول شد. گفتند که مديران کارخانهها فرار کردهاند و کارخانه را مصادره کردند. شوراهاي اسلاميکار شکل گرفت و کارگران کارخانهها، بسياري از مديران باقي مانده را با بي احترامياز کارخانه بيرون کردند. "سرمايه دار زالو صفت" معموليترين ادبياتي بود که براي کارخانه داران به کار ميبرديم. توليد کننده را تحقير ميکرديم و به کارگر اجازه توهين داديم. اما هرگز به رفتارهاي دلال کف بازار، دلار فروش، طلافروش، وارد کننده ماشينهاي لوکس و بسياري از اين اقشار واکنش نشان نداديم و به آنها از گل بالاتر نگفتيم. کارخانهها را مصادره کرديم و به دست مديران دولتي داديم. به جاي آنکه مشکل بيکاري را با ساخت کارخانههاي جديد حل کنيم، بيکاران را در کارخانهها جمع کرديم و براي هر فرصت شغلي، پنج کارگر گذاشتيم. در نتيجه سود کارخانهها را به کارگران مازاد داديم و نتوانستيم به بازسازي کارگاه و نوسازي تجهيزات فکر کنيم. سرمان را زير برف کرديم و هنگاميسربرآورديم که همه چيز از دست رفته بود. کارگران مبليران جاده مخصوص کرج را بستند. کارگران علاءالدين جاده مخصوص کرج را بستند. کارگران قوطي پارس جاده قديم را بستند. کارگران آزمايش جاده دماوند را بستند. کارگران پارس جاده مخصوص را بستند. کارگران کشت و صنعت جاده خوزستان را بستند. خلاصه اينکه هر روز عده اي از کارگران که ماهها حقوق نگرفته بودند، در گوشه اي از کشور جادهها را ميبستند و با زن و بچههايشان کف خيابان مينشستند تا يک نفر پيدا شود که حقوقشان را بدهد. هنوز يادمان نرفته که چه بلايي به روزگار نساجيها آمد. نساجي مازندران، مه نخ، ناز نخ، نساجي ممتاز، نساجي تهران، نساجي لرستان و بسياري از نساجيهاي ديگر تعطيل شدند و کارگران را به بيمه بيکاري فرستاديم تا سازمان تامين اجتماعي را دچار چالش کنيم. نتيجه همه اين بي تدبيريها آن ميشد که يک مدير تسويه تعيين ميکردند و کارخانه را چوب حراج ميزدند. ماشين آلات را به عنوان آهن قراضه ميفروختند و زمينش را هم به فرصت طلبان ميدادند. اين روال مرگ کارخانههاي کشور در سالهاي پس از پيروزي انقلاب بود تا آنکهامروز کارخانه ارج تعطيل شد و صداي سالها مظلوميت صنعت را امروز به فرياد تبديل کرديم. همه چيز را از ياد بردهايم و کسي از مسوولان نميپرسد چرا يادي از گذشته نميکنيم؟ چرا مديران دولتي را مورد بازخواست قرار نميدهيم و از آنان نميپرسيم با صنايع کشور چه کار کرديد؟ چرا از مسوولان بنيادها که مديريت کارخانههاي مصادره شده را بر عهده داشتند، نميپرسيد چرا فلان رفيق بيکارتان را که هيچ تخصصي نداشت، مدير کارخانه کرديد؟ چرا از آنان نميپرسيد از چه زماني بحران شروع شده و دليل آن چه بوده و چه اقداميبه غير تعطيلي کارخانهها کردند؟ با نگاهي به گذشته متوجه ميشويم که همواره با انگ زدن به مسوولان وقت، همه چيز را به حاشيه برديم. در دولت احمدي نژاد که 800 ميليون دلار درآمد ناشي از فروش نفت داشيم، سوالي از بحرانهاي اقتصادي نميکرديم. کارگران ايران تاير جاده ساوه را ميبستند و صدايي در نميآمد. کارگران ايران خودرو ديزل به کف خيابان ميآمدند و گويي اتفاقي نيفتاده است. زيرا همه چيز رنگ و بوي سياسي داشت. کار دولت نهم و دهم اين بود که حاشيه سياسي درست کند. همه چيزمان بازي سياسي بود. زماني که از حقوقهاي معوقه شش ماهه و يک ساله کارگران خبر ميداديم، آقايان وارد بازي هولوکاست شده بودند و هر کارخانه اي که تعطيل ميشد، احمدي نژاد بهامريکا و اروپا لعنت ميفرستاد و تحريمها را کاغذ پاره معرفي ميکرد. يعني در سالهايي که ميتوانستيم با درآمدهاي کلان نفتي به وضعيت اقتصاد کشور سر و سامان بدهيم، در مراسم سخنراني سيد حسن خميني در 14 خرداد، شعارهاي صدتا يک غاز دادند و بازيهاي انتخابات 88 را رقم زدند تا همه چيز به حاشيه برود. در همين سالها بود که طلبکاران ماشينهاي کارخانه آردل را در روز روشن از کارخانه بيرون بردند. صنايع غذايي دچار بحران شد و بزرگترين کارخانه بيسکويت سازي ويتانا دچار بحران و تعطيل شد و بيسکويت مادر براي هميشه به فراموشي سپرده شد. در همين ايام رييس دولت دهم به سخنرانيهاي جنجالي خود ادامه ميداد و در سفرهاي استاني شعار ميداد که براي زنان يک ورزشگاه و براي مردان هم يک ورزشگاه ميسازم. در همان سالها بزرگترين کارخانه توليد چادر مشکي که بخش قابل توجهي از نقدينگي کشور را ميبلعد، راهاندازي شد اما تنها پس از گذشت يک سال تعطيل شد و هيچ کس فرياد وامصيبتا سر نداد. قيمت مسکن در مدت کوتاهي چند برابر شد و ارزش پول ملي تحقير شد، اما هيچ کس صدايش در نيامد، براي آنکه کشور اسير بازيهاي سياسي بود. اکنون دولت يازدهم از بازيهاي سياسي فاصله گرفته است. به جاي فحاشي بهامريکا و اروپا، مذاکره ميکنيم و برجام امضا شده است. بنابر اين زمان آن فرارسيده که بازي اقتصادي راه بيندازيم و تعطيلي کارخانه ارج را مانند پتک بر سر دولت بکوبيم بدون آنکه بهامارها مراجعه کنيم و ببينيم که اين ارج، مرده متحرکي بود که در دولت احمدي نژاد نيمه جان شده بود و نفسهاي آخرش را در دولت روحاني کشيد و اين اتفاق شايد براي بسياري از کارخانههاي ديگر بيفتد. بنابر اين بهترين کار آن است همانگونه که بابک زنجاني را محاکمه کرديم، مديران دولتي ارج و کارخانههاي ديگر را نيز محاکمه کنيم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 43]