واضح آرشیو وب فارسی:ایلنا: نویسنده کتاب «نقش معلمان و دانشآموزان در پیروزی انقلاب» مطرح کرد؛ تلاش میرزاحسن رشدیه برای تأسیس مدارس جدید، آموزش سنتی را به انزوا برد
احمدی تاکید کرد: برای ممانعت از رواج فرهنگ غیر دینی و غیر شرعی، روحانیت عهده دار تأسیس مدارس دخترانه شدند. حسین احمدی (نویسنده کتاب «نقش معلمان ودانش آموزان در پیروزی انقلاب اسلامی») در گفتوگو با خبرنگار ایلنا؛ در توضیح مضامین و محتواهای محطرح شده در این کتاب گفت: کتاب «نقش معلمان ودانش آموزان در پیروزی انقلاب اسلامی» شامل سه بخش مجزا و در عین از نظر محتوایی مرتبط با یکدیگر است. بخش اول با عنوان ساختار نظام آموزشوپرورش ایران از اواخر دورۀ قاجار تا پایان دورۀ پهلوی، شامل دو فصل میباشد. عنوان فصل اول آن تحولات نظام آموزشی در دورۀ پهلوی اول و عنوان فصل دوم بخش اول فراز و فرود ساختار آموزش و پرورش در عصر پهلوی دوم است. بخش دوم کتاب در قالب سه فصل با عناوین؛ جایگاه و منزلت معلم در فرهنگ اسلام و ایران، معلمان و مبارزه برای پیروزی انقلاب اسلامی ایران و معرفی برخی چهرههای شاخص فرهنگی در مبارزه فکری با رژیم پهلوی به توصیف، تحلیل و تبیین نقش معلمان در فرایند مبارزه با دولت پهلوی در سالهای مبارزه به ویژه در دو سال پایانی نظام پادشاهی در ایران میپردازد. بخش سوم کتاب نیز در قالب دو فصل با عنوان نقش دانش آموزان در تحولات سیاسی معاصر و حضور دانش آموزان در عرصۀ مبارزه مسلحانه به بررسی اجمالی اقدامات و فعالیتهای محصلان و نوجوانان در به ثمر رساندن انقلاب اسلامی اختصاص پیدا کرده است. احمدی سپس به ساختار نظام آموزش و پرورش ایران از اواخر دورهٔ قاجار تا پایان دورهٔ پهلوی گریزی زد و اظهار داشت: جریان آموزش تا قبل از پیدایش مدارس جدید در ایران در حیطۀ و اختیار مکتب خانهها بود که در اماکن مختلفی از خانه تا مغازه و مسجد دایر میگردید و جدای از شرایط سیاسی و فضای فرهنگی عموماً به یادگیری قرآن و امور شرعی و خواندن متون کلاسیک فارسی تأکید میشد. به مروز زمان و با توجه به نیاز دروس دیگری مانند تاریخ اسلام، ریاضی، خوشنویسی و... نیز به مجموعه تعالیم مکتب خانهها اضافه شد. این مراکز آموزشی که با اختیار تام ملا یا میرزای مکتب اداره میشد، عموماً شرط سنی خاصی برای ورود تعیین نمیکرد و به ندرت میان متربیان فقیر و غنی خود فرق میگذاشت و بر پایه اعتماد عمومی، تأکید بر آموزش دین و اخلاق و ادب، اولویت دادن به آموزشهای کاربردی و در عین حال عنایت به تفاوت خاستگاه طبقاتی تا قبل از جنگ جهانی دوم به حیات فرهنگی ادامه داد. گواینکه در نحوۀ برخورد با محصلان و شیوۀ تنبیه آنها از سوی ملا یا میرزا ایرادات زیادی به آن وارد بودامّا با تأسیس مدارس جدید به سبک و سیاق اروپائیان در سالهای قبل از مشروطه و افزایش آن در دورۀ پهلوی خود به خود دامنه و گسترۀ نفوذ مکتب خانهها و به طبع آن روحانیون به عنوان متولیان اصلی آن کمتر شد. وی افزود: شرایط سیاسی و نیاز ایران به علوم و فنون جدید که در بارزترین شکل آن در راه اندازی دارالفنون توسط میرزا تقی خان امیرکبیر متجلی گردید، نیز حوزۀ اختیار و کارکرد اجتماعی- فرهنگی مکتب خانهها را محدود کرد و با ابراز تمایل روحانیونی مانند میرزا حسن رشدیه برای تأسیس مدارس جدید، آموزش سنتی در انزوای بیشتری قرار گرفت. در این میان دختران که در مکتب خانهها نیز مورد کم لطفی بودند وگاه ضرورتی برای آموزش خواندن و نوشتن به آنها احساس نمیشد، در روند جدید آموزشی نیز برای مدتها در تنگنا قرار گرفتند و تا بعد از انقلاب مشروطیت مدرسهای برای تعلیم آنان ایجاد نشد. این نویسنده همچنین با تاکید بر نقش کسانی چون ناظم الاسلام کرمانی در افزایش تاسیس مدارس دخترانه در کشور بیان کرد: با حضور و همت فکری کسانی چون ناظم الاسلام کرمانی و بالا رفتن سطح آگاهی عمومی تأسیس اولین مدارس دخترانه در ایران و البته با پیشتازی اقلیتهای دینی و خارجیان بنیان گذاشته شد. برای ممانعت از رواج فرهنگ غیر دینی و غیر شرعی نیز روحانیت عهده دار تأسیس مدارس دخترانه شدند. وجود مدارس دخترانهای با نامهای؛ تربیت، عفاف، ناموس نیز دقیقاً ناظر به این معنا و نکته اخلاقی بود. امّا با انجام پروژه کشف حجاب در دورۀ سلطنت پهلوی اول و تمایل به ترویج و تبلیغ شعائر و مظاهر فرهنگ غربی، مدارس مختلط در سال ۱۳۱۴ه. ش راه اندازی شد و در قالب سازمان پیشاهنگی دختران، تأسیس کانونهای روشفکری، طرد فرهنگ دینی، تشکیل انجمن آثار ملی، برگزاری جشن هزاره فردوسی، کانون ایران باستان و... ساختار هویتی جدیدی برای دانش آموزان ایرانی تعریف و طراحی شد. احمدی درباره اصلاحات ونوسازی آموزشی و فرهنگی رضاشاه نیز یادآور شد: اصلاحات و نوسازی آموزشی و فرهنگی رضاشاه بر سه پایه ناسیونالیسم باستانگرایانه، تجددگرایی و مذهب ستیزی تکیه داشت و تلقین خودباختگی در مقابل دستآوردهای مادی تمدن غرب و احساس حقارت نسبت به وضعیت حال، عصاره و چکیدۀ آموزههای آموزشی مدارس این دوره بود. با طرد و اخراج روحانیت از گردونۀ آموزش در کنار سیطرۀ فکری تحصیل کردگان غربزده و مداخلۀ مستقیم دولت در قالب شورای عالی آموزش معارف در امور آموزشی نیز آموزش و پرورش ایران بیش از پیش رنگ غیر ایرانی به خود گرفت و امثال محمدعلی فروغی تنها مدارسی را مفید قلمداد کرد که بر اساس ترتیبات آموزشی فرانسه بنا شده باشد. این بینش هم بر ساختار نظام آموزش (ابتدایی- دبیرستان و آموزش عالی) و هم بر محتوای کتب درسی هژمونی پیدا کرد و تلقین و ارویج میهن دوستی افراطی و شاه پرستی جزء لاینفک درسهای محصلان ابتدایی و متوسطه و دانشگاهی شد و رضاشاه با شاهنشاهان کیانی و پیشدادی ایران مقایسه گردیده و دانش آموزان موظف شدند تا بر طبق متون درسی خویش بعد از خدا، شاه را بپرستند. در این زمان گرچه تعداد مدارس دولتی از نظر کمی افزایش یافت و شمار دانش آموزان ایرانی نیز رو به فزونی نهاد امّا به دلیل کمبود معلمان با تجربه و تغییر ناگهانی ساختار آموزشی از سه مقطع به دو دورۀ شش سالۀ ابتدایی و شش سالۀ دبیرستان، آموزش و پرورش ایران در دورۀ رضاشاه از بُعد کیفی کارنامۀ درخشانی نداشت. او در بیان شرایط حاکم بر موسسات آموزشی بعد از برکناری رضاشاه نیز گفت: با برکناری رضاشاه در شهریور۱۳۲۰ه. ش پسر بیست و یک ساله وی با حمایت آمریکا به جای پدر زمام امور سلطنت را به دست گرفت. امّا شرایط نامساعد سیاسی و اوضاع آشفتۀ اقتصادی در چند سال اول حکمرانی محمدرضا مانع از انجام اقدامات مثبت آموزشی در ایران شد. تنها با تصویب قانون تعلیمات اجباری در ۱۳۲۲ه. ش مقرر شد تا زمینۀ با سواد کردن افراد جامعه مهیا گردد. دولت نیز تلاش کرد تا با تأسیس مدارس بیشتر بستر لازم را برای تحقق این امر فراهم نماید. در همین راستا شمار دانش آموزان ایرانی در مدارس دولتی و خصوصی افزایش یافت و بعد از انقلاب سفید تعداد مؤسسات آموزشی سه برابر شد. با کم شدن فضای اختناق دورۀ رضاخان و بازگشت علما و روحانیون به صحنههای اجتماعی و محافل فرهنگی نیز مکتب خانهها جان تازهای گرفت. امّا گسترش مدارس جدید به تدریج زمینۀ زوال این نوع آموزش سنتی که ریشه در فرهنگ دیرینۀ ایران اسلامی داشت، را فراهم کرد و اندک اندک ساختار آموزشی و فضای پرورشی ما رنگ و بوی فرهنگ غربی به خود گرفت. با این حال به دلیل عدم سنخیت این نوع آموزش با منظومۀ فکری و معرفتی انسان ایرانی و عدم تناسب با نهادهای فرهنگی و دینی جامعه نوعی بحران هویتی را برای نسل جوان به ارمغان آورد و این تشت ذهنی و آشفتگی فکری در همۀ زوایای زندگی فردی و جمعی محصلان و دانشجویان ایرانی نمود عینی پیدا کرد.
۱۳۹۵/۰۳/۲۶ ۱۰:۳۳:۴۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایلنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]