واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
طنز؛ زندگی خمیردندانی!
بعد از مدت ها دیشب عزمم را جزم کردم که بروم و مسواک بزنم. یادم نیست آخرین بار کی خمیردندان خریده بودم. شاید هم نخریده بودم و ماشین های بازیافت شهرداری در عوض کاغذ باطله هایم بهم هدیه داده بودند.
ماهنامه خط خطی - علیرضا کاردار: بعد از مدت ها دیشب عزمم را جزم کردم که بروم و مسواک بزنم. یادم نیست آخرین بار کی خمیردندان خریده بودم. شاید هم نخریده بودم و ماشین های بازیافت شهرداری در عوض کاغذ باطله هایم بهم هدیه داده بودند. این هم از مزیت های نویسندگی است که در ازای کاغذی که سیاه می کنی و به بازیافت تحویل می دهید، گاهی خمیردندانی، نمکی، کیسه زباله ای، کود باغچه ای، یا همچین چیزی گیرت می آید!
دیدم ظاهر تیوب خمیردندان آن قدر فشرده و تکیده است که انگار جانی در بدن ندارد، ولی خاصیت خمیردندان این است که هیچ گاه تمام نمی شود ،تا هر وقت که فشارش بدهی، آن نخودی که می خواهی را پس می اندازد. در حین فشار دادن، یاد آن مثل معروف افتادم که می گفت «معرفت را از خمیردندان بیاموز، هیچ وقت رویت را زمین نمی اندازد و کارت را راه می اندازد». به این فکر فرو رفتم که خمیردندان به جز این مورد در موارد دیگر هم چقدر شبیه ما انسان هاست.
مثلا بعضی آدم ها هستند که دست شان نمک ندارد، هرکاری بکنند باز هم به چشم کسی نمی آیند. این ها همان خمیردندان های تندی هستند که یک مثقال هم روی مسواک بگذاری، آنچنان دهانی ازت می سوزانند که با تشت آب هم سوزشت برطرف نمی شود، ولی کسی به خاصیت شان توجه نمی کند!
بعضی ها هم هیچ خاصیتی برای اطرافیان شان ندارند. همان خمیردندان هایی هستند که اگر نیم متر هم ازشان روی مسواک بگذاری و نیم ساعت هم مسواک را بالا و پایین و عقب و جلو بکنی، باز هم کف نمی کند و اصلا نمی فهمی که چیزی داخل دهانت است. از بس بی مزه و بی خاصیتند و آخر باید تف شان کنی!
عده ای هستند که تا بهشان نگاه کنی، سفره دل شان را برایت باز می کنند و هرچه در امعا و احشایشان است را بیرون می ریزند. انگار منتظر یک تلنگرند تا «تلنگشان» در برود، از بس بی جنبه اند. درست مانند خمیردندان هایی که هنوز درش را باز نکردی، دارد می آید. کافی است یک فشار کوچک به هر جایش بدهی تا دل و روده اش را هم برایت بیرون بریزد. همچون رگی که در خون می ریزد، آنچنان فوران می کند که هیچ جور نمی توانی جلویش را بگیری و باید فوری درش را بگذاری!
بعضی ها هم هستند که از بس دورو هستند، آخرش نمی فهمی چی به چی است. درست مثل همان خمیردندان های چند رنگ. باز اگر رنگ هایشان جدا باشد خوب است، ولی گاهی آنچنان رنگ هایشان قاطی می شود که نمی توانی بفهمی آخرش این سفید است، سرخ است، آبی است، قهوه ای است، چه رنگی است بالاخره؟
گروهی هستند که خیلی باارزشند. یعنی از جان تان عزیزترند. این ها خمیردندان هایی هستند که خوشمزه اند، خوشبویند، پرخاصیتند، خوب کف می کنند و از بس گران خریده اید دلتان نمی آید به این زودی ها تمام شوند. همان هایی هستند که اگر از روی مسواک داخل کاسه دستشویی هم بیفتند، باز برشان می دارید و روی مسواک می گذارید و داخل دهانتان می کنید.
عده ای از آدم ها هم هستند که نبودشان به چشم نمی آید، ولی اگر باشند بهتر از این است که نباشند، مانند خمیردندان های هتل ها. درست است که مسافران با خودشان خمیردندان می برند ولی استفاده از خمیردندان های داخل هتل مزه دیگری دارد. مخصوصا اگر روز آخر و هنگام ترک هتل با صابون ها و شامپوها و حوله های هتل برشان داری و با خودت ببری. چقدر می چسبد، انگار تلافی آن فاکتور بلند و بالا را از پدر صاحب هتل گرفته ای!
دسته ای هم هستند که ظاهرشان از بس سفت و سخت است، جرات نمی کنی به طرف شانب روی. ولی کافی است رگ خواب شان را بلد باشی تا آنچنان برایت نرم شوند که کیف کنی. این ها همان خمیردندان هایی هستند که تیوب فلزی دارند. کلی باید زور بزنی تا چیزی ازشان بیرون بیاید، ولی اگر بیرون بیاید و راه بیفتند، دیگر بند نمی آیند. حتی ممکن است بعد از بستن درشان هم از یک جایی سوراخ شوند و بزنند بیرون!
بعضی ها هم هستند که هیچ رقمه نمی شود با آن ها کنار آمد. از بس تلخ و بداخلاقند. عین خمیردندان های بدمزه ای که نمی توانی دو ثانیه هم تحمل شان کنی. اصلا انگار فاسدند. دانه دانه شده، بوی گندی می دهند و به محض تماس، دهان تان شروع می کند به خارش!
کلا مواد اولیه همه خمیردندان ها یکی است، حالا یکی به دردبخور شده، یکی بی خاصیت و یکی هم مضر. درست مثل ما آدم ها.
تاریخ انتشار: ۰۹ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۸:۴۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 155]