تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 26 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سه چيز است كه اگر مردم آثار آن را مى‏دانستند، به جهت حريص بودن به خير و بركتى ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830303094




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خاطره حمید سبزواری از انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای برای رهبری انقلاب


واضح آرشیو وب فارسی:ایلنا: خاطره حمید سبزواری از انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای برای رهبری انقلاب
خاطره حمید سبزواری از انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای برای رهبری انقلاب

شب ارتحال امام (ره)، من در سالن خانه‌مان خوابیده بودم و رادیو را گرفته بودم، بعد کم‌کم آن را خاموش کردم، قبل از اینکه بخوابم رجال کشوری از نظرم گذشتند، نظرم رفت به این که بعد از امام(ره) چه کسی رهبر می‌شود؟ چه خواهد شد؟ این دغدغه، مدتی من را مشغول کرد، یک دفعه حرف قدسی به یادم افتاد. گفتم آیا آقای خامنه‌ای خواهد شد. صبح رادیو را باز کردم دیدم قرآن می‌خواند بعد اعلام کردند که هیأتی تشکیل شده و امر رهبری به آقای خامنه‌ای تعلق گرفته است. به گزارش ایلنا؛ حمید سبزواری، پدر شعر انقلاب در کتاب خاطراتش که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است به نقل خاطره‌ای درباره مقام معظم رهبری می‌پردازد که مشروح آن را در زیر می‌خوانید:  من شب ارتحال امام(ره) خوابم نمی‌برد، رادیو را آوردم بالای سرم گذاشتم. مدتی رادیو را گرفتم گاهی قرآن می‌خواند و گاهی هم بخش‌های دیگر، بالاخره خوابم برد.   پس از اینکه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای حادثه برایشان پیش آمد و دست‌شان بر گردنشان بود، یک شب تعدادی از شعرا رفتیم منزل ایشان. مجلس را در حضور ایشان تشکیل دادیم. خدا رحمت کند اوستا را، او بود و من؛ قدسی مشهدی، آقای ]علی[ معلم، آقای ]محمود[ شاهرخی]متخلص به جذبه[ ، آقای ستوده و فکر می‌کنم یکی دیگر هم بود، عکسش را دارم.  روایت حمید سبزواری از ساده‌زیستی مقام معظم رهبری  آن شب که ما رفتیم آنجا نشستیم، حاج آقا با گرمی بیشتر از همیشه با ما رو به رو شد. قبلاً در مجلس که می‌نشستیم ایشان به عنوان یک روحانی مبارز مطرح بود، حالا هم یک روحانی مبارز مجاهد که رئیس‌جمهور هم شده بود؛ یک پیراهن و یک ژاکت نیم‌داری تنشان بود که خراسانی بود، نیم کهنه، چه بگویم، کار کرده، هوای بیرون سرد بود و اتاق گرم. نشستیم آن شب شعر خواندیم و شعر شنیدیم. حاج آقا هم خیلی دلبرانه‌تر از مجالس دیگر با ما برخورد کرد.   آخر شب آمدیم حاج آقا حرکت کرد ما را بدرقه کند. گفتیم حاج آقا برگردید شما سرما می‌خورید و به زور برگرداندیم که می‌خواستند حتی تا حیاط بیایند. این بزرگواری‌ها و کرامت‌ها پیش هر کسی نیست؛ انسان بایستی قدر بشناسد. افراد گاهی به جایی که می‌رسند همه چیز را فراموش می‌کنند و آنهایی که اگر به جایی می‌رسند آن کرامت‌های انسانی و نفسانی خودشان را از دست نمی‌دهند، انسان‌های بزرگند.  من با پژو 504 که داشتم آمده بودم. به قدسی گفتم تو کجا می‌روی بیا برویم خانه‌ی ما، که گفت نه، من می‌خواهم بروم خیابان شاهپور و خانه‌ی فلانی. گفتم بیا بنشین تو را آنجا ببرم، نشست .گفتم: تو امشب خانه ما می‌آیی؟ گفت: آخر.. گفتم: بابا جان این وقت شب، همه خواب هستند، دیگر خیلی از شب گذشته است، برویم خانه‌ ما. آمدیم در خانه نشستیم و پسرم وحید (که آن موقع کوچک بود) نیز نشسته بود. گفتم که حاج آقا قدسی، امشب حاج آقا خامنه‌ای از موقع طلبگی خودشان افتاده‌تر و دلبرانه‌تر با ما روبه‌رو شد. ـ خدا رحمت کند قدسی را ـ گفت: باید هم این‌گونه باشد چون که ایشان رئیس‌جمهور شد. گفتم: وقتی که بزرگان بر مقامشان افزوده می‌شود این شخصیت را پیدا می‌کنند و آن را ارزان نمی‌فروشند، افتاده‌تر می‌شوند تا پیش مردم بیشتر عزیز شوند. این پیش آدم‌های معمولی است که وقتی به مقامی می‌رسند خودشان را گم می‌کنند.  خاطره حمید سبزواری از انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای برای رهبری انقلاب  صحبت در این مقال بود که دیدم قدسی چیزی می‌خواهد بگوید، قطع‌اش کردم سخن گفتن را. گفت: گوش کن یک داستانی را برایت بگویم. بعد گفت حالا این باشد برای بعد. گفتم چرا؟ گفت: امشب خلوت است و حالا مناسب نیست. من اصرار کردم که حتماً باید بگویی. گفت ما که جوان بودیم؛ من و آقای خامنه‌ای و چند جوان هم سن و سال، عربی می‌خواندیم، درس  طلبگی می‌خواندیم و در هفته هم یک روز 5 ـ 6 نفر بودیم دسته‌جمعی می‌رفتیم خانه‌ یک پیرمردی؛ پیری بود که سالی از او گذشته بود، پیر، منظور اینکه بتواند هادی و راهنمای انسان شود، یک آدم دانشوری که آدم از او درس بگیرد. به این قصد ما هفته‌ای یک روز آنجا می‌رفتیم و شعری نیز که گفته بودیم می‌خواندیم و ایشان هم یک صحبتی می‌کردند و ما را نصیحت می‌کردند که در زندگی این‌طور باشید. شعرهای‌مان را که می‌خواندیم گاهگاهی می‌گفتند این‌طوری باشد بهتر است، چون سری از شعر و شاعری هم داشت، ما شارژ می‌شدیم و از مجلس ایشان بیرون می‌آمدیم.  یک روز آنجا رفتیم، (آقای خامنه‌ای تازه عمامه گذاشته بود)، موقع بیرون آمدن، خداحافظی کردیم از پیرمرشدمان، ایشان گفتند که آقا سیدعلی آقا با شما کاری داشتم، آقای سیدعلی خامنه‌ای آنجا ماند و بقیه آمدیم بیرون. ما در حیاط ایستادیم و دیدیم کمی طول کشید، بعد حاج آقا بیرون آمدند. آن موقع یک برافروختگی در سیمای آقای خامنه‌ای مشاهده کردم. گفتم: سید! آقا چه فرمودند؟ گفتند که آقا مرا نصیحت کردند راجع به عمامه‌ای که سرم است که این عمامه این جوری است. گفتم: خوب اگر واقعاً همین بود ما هم بهره می‌بردیم، اینکه حرف محرمانه‌ای نیست که آقا بگوید صبر کن فقط با تو کار دارم. گفت: آن چیزیست که حالا وقت گفتن آن نیست. گفتم: یعنی چه؟ چرا؟ در خلوت ایشان را دیدم. گفتم این را باید بگویی! گفت والله ایشان یک چیزی فرمودند که من در خودم یک چنین مسأله‌ای را نمی‌بینم، ایشان به من فرمودند: «خودت را بساز، یادت باشد تو یک روزی در این مملکت باید حرف اول را بزنی و مضمونی قریب به این.»  همین که این حرف را گفت، من به خاطرم گذشت مگر نه اینکه حرف اول را امام(ره) می‌زند، آقای خامنه‌ای نمی‌زند! امام (ره)حضور داشتند، زنده بودند، ولی این گفتار همیشه در یاد و نظرم بود، تاشب ارتحال امام(ره). شب ارتحال، من در سالن خانه‌مان خوابیده بودم و رادیو را گرفته بودم، بعد کم‌کم آن را خاموش کردم، قبل از اینکه بخوابم رجال کشوری از نظرم گذشتند، نظرم رفت به این که بعد از امام(ره) چه کسی رهبر می‌شود؟ چه خواهد شد؟ این دغدغه، مدتی من را مشغول کرد، یک دفعه حرف قدسی به یادم افتاد. گفتم آیا آقای خامنه‌ای خواهد شد، رهبری به حاج آقا خامنه‌ای تفویض خواهد شد؟ به هر صورت من آن شب با ناراحتی چرتی زدم.  صبح رادیو را باز کردم دیدم قرآن می‌خواند بعد اعلام کردند که هیأتی تشکیل شده و امر رهبری به آقای خامنه‌ای تعلق گرفته است. آن وقت فهمیدم و پیشِ خود گفتم که خدایا تو چه بندگانی داری، ما چه غافل هستیم، اینها چه کسانی هستند که از ورای پرده‌ها آینده را می‌بینند.  آنجا که سعدی می‌فرماید:  رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت

۱۳۹۵/۰۳/۲۲ ۱۵:۵۶:۰۴





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایلنا]
[مشاهده در: www.ilna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 67]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن