تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دعايى كه با بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم شروع شود، رد نمى‏شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804390555




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دیدار دانشجویان دانشگاه خوارزمی کرج با جانباز مدافع حرم حبیب عبداللهی - شبکه خبر دانشجویان البرز


واضح آرشیو وب فارسی:اسنا: به گزارش شبکه خبر دانشجویان البرز ( اسنا ) ، دانشجویان دانشگاه خوارزمی از جمله اعضای بسیج دانشجویی و انجمن اسلامی دیروز ( 15 خرداد ) به دیدار جانباز مدافع حرم ( حبیب عبدالهی ) رفتند. این جانباز مدافع حرم که دوست صمیمی دانشجوی شهید محمد اینانلو است در رابطه با طریقه مجروح شدن خود در گفتگو با خبرگزاری دانشجو گفت: محمد تیربارچی بود من هم کمکش بودم. البته همه نسبت به این موضوع اعتراض داشتند و می گفتند شما دو پتانسیل را در یک جا متوقف کردید در حالی که خودت می توانی یا تیربارچی باشی یا کار دیگری انجام بدی اما به خاطر علاقه ای که بین ما بود و قولی که به هم داده بودیم که جدا نشویم همیشه با هم بودیم.  آن روز بچه ها روی تپه تیربارشان خراب شده بود. به ما گفتند داوطلب می خواهیم. محمد بلند شد و بلافاصله فرمانده گروهان گفت پاشو! من هم پشت سرش اسلحه را برداشتم و رفتیم. به عنوان تجربه اولین جنگ بعد از اینکه از پشت دیوار را رد شدیم و نقطه رهایی را رد کردیم، فضای عجیبی بود، صدای صفیر گلوله می آمد. این گلوله هایی که از کنار ما رد می شد صدا می داد. اولش می گفتیم این صدای چیه؟ بعد که چندتا گلوله خورد جلوی پایمان فهمیدیم که گلوله است. یعنی تیربار دشمن مستقیم آن منطقه را زیر نظر داشت و می زد. خلاصه به هر نحوی که بود رسیدیم بالای تپه. مسیر رسیدن بین نقطه رهایی تا بالا تپه خودش یک دنبا ماجرا است. بعد از اینکه مستقر شدیم، حدود ده دقیقه گذشته بود که احساس کردم سمت راست ما خالی شده است و دشمن در حال پیشروی است. نیروهای پیاده شان به 150 متری ما رسیده بودند. در همین حال محمد بلند شد تا جایش را عوض کند. زمانی که مشغول جابه جا شدن بود یک تیر جلوی پایش خورد، تصمیم گرفت برگردد که تیر خورد. تقریبا 10 متر با ما فاصله داشت، افتاد و از هوش رفت. اول فکر کردم که شهید شده است. در همان حال بی اختیار گریه می کردم. محمد جلوی من از حال رفته بود، بعد از چند دقیقه سرش را که آورد بالا فهمیدم که زنده است. این شگرد این لعنتی ها است. از کمر به پایین را می زنند تا افرادی که برای کمک می آیند را هم بزنند. با اینکه می دانستم محمد طعمه است ولی رفتم. قطعاً اگر من هم بودم محمد می آمد. بلند شدم فاصله را دویدم به سمت محمد! فاصله دشت مانندی بود. تا من رفتم تک تیرانداز زد. محمد را از جیب خشابش گرفتم و کشیدم عقب. تخته سنگ کوچکی آنجا بود. سرش را گذاشتم آنجا که اگر باز هم تیر خورد به سرش نخورد. با زحمت سه چهار متری کشیدمش عقب. بدنش سنگین شده بود. همان جا زمین گیر شدم. 40 دقیقه تک تیرانداز ما را می زد. کار خدا هیچکدام از این تیرها به ما نمی خورد. سر من و محمد پشت سنگ بود و پاهایمان سمت پایین بود. نهایتاً موفق شدم و محمد را عقب کشیدم و با کمک بچه ها محمد راگذاشتیم داخل تویوتا. چند نفر دیگر هم سوار ماشین شدند. من مجبور شدم برم عقب. هنوز سوار ماشین نشده بودم که موشک به ماشین اثابت کرد. تا چند ثانیه چیزی را متوجه نمی شدم. از آن جمعی که داخل ماشین بودند همه شهید شدند و فقط من ماندم. گفتنی است این دیدار به همت بسیج دانشجویی دانشگاه خوارزمی و با همکاری نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه خورازمی صورت گرفت. گزارش:محمدی/


دوشنبه ، ۱۷خرداد۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اسنا]
[مشاهده در: www.asna-alborz.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 68]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن