تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 9 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):فريب نماز و روزه مردم را نخوريد، زيرا آدمى گاه چنان به نماز و روزه خو مى كند كه اگر ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802769795




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ناگفته‌هایی از زندگی «منوچهر ستوده» در گفت‌وگو با برادرش: مورخی که عاشق کشاورزی بود/ برای نوشتن کتاب وجب به وجب ایران را پیاده گشتیم


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: ناگفته‌هایی از زندگی «منوچهر ستوده» در گفت‌وگو با برادرش:مورخی که عاشق کشاورزی بود/ برای نوشتن کتاب وجب به وجب ایران را پیاده گشتیم
خبرگزاری فارس: مورخی که عاشق کشاورزی بود/ برای نوشتن کتاب وجب به وجب ایران را پیاده گشتیم
هوشنگ ستوده، برادر زنده‌یاد منوچهر ستوده می‌گوید: از دوازده سالگی خاطرم می‌آید که با برادرم همراه بودم، به شهرهای مختلف می‌‌رفتیم و تجربیات زیادی کسب کردیم. گاهی در این مسیرها خطراتی هم بود اما نه آن اندازه که ما را از رفتن باز دارد.

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، «منوچهر ستوده» چهره ماندگار تاریخ و جغرافیای ایران و پژوهشگر برجسته کشورمان بود که اخیراً در 103 سالگی به دیار باقی شتافت. وی در طول عمر خویش حدود 60 عنوان کتاب و نزدیک به 300 مقاله نگاشت و نخستین کسی بود که اولین فرهنگ گویشی را به چاپ رساند. هوشنگ ستوده، برادر نود ساله منوچهر ستوده درباره پیاده‌روی‌ها و مکان‌هایی که به همراه برادرش در کشور پیموده است، می‌گوید:‌ از دوازده سالگی خاطرم می‌آید که با برادرم همراه بودم، به شهرهای مختلف می‌رفتیم و تجربیات زیادی کسب می‌کردیم گاهی در این مسیرها خطراتی هم بود اما نه آن اندازه که ما را از رفتن باز دارد. وی همچنین می‌افزاید که هیچ‌گاه خاطرش نمی‌آید زمان طلوع آفتاب در رختخواب باشد یا به ورزش نپردازد و می‌گوید که برادرش نیز چنین بوده و همیشه به ورزش اهمیت می‌داد.

شفیعی کدکنی، محمد اسلامی، ایرج افشار، منوچهر ستوده و هوشنگ ستوده   مشروح گفت‌وگوی ما را در ادامه می‌خوانید: *جناب ستوده ابتدا درباره نحوه تولد و زندگی خانوادگی‌تان توضیح دهید. - من و برادرم در یکی از محله‌های قدیمی تهران متولد شدیم، هرچند که اصالت‌مان به نور مازندران باز می‌گردد اما پدربزرگ ما شیخ موسی از نور با پسرعموهایش به تهران آمد و ما هم در اینجا متولد شدیم. از کودکی فعالیت‌های مختلفی انجام دادم، یک زمانی به همراه روبیک گریگوریان و پرویز محمود، موسیقی کلاسیک و سنتی کار می‌کردم، به این علت که مرحوم پدر راضی به کار موسیقی نبودند، موسیقی را رها کردم و به مدرسه موسیقی نرفتم. پدرمان در یک دوره مدیر یک مدرسه آمریکایی و رییس یک کالج شبانه روزی بودند من و خواهرم هم در این مدرسه درس خواندیم، برادرم هم ابتدا دیپلمش را از این کالج گرفت.     اما در دانشکده کشاورزی کرج تحصیل کردم و از آنجا فارغ التحصیل شده و پس از خدمت سربازی دوباره به هنرستان موسیقی آمدم. یک مدت کوتاهی هم ارکستر سمفونیک کار کردم. کنسرت‌های کوچکی هم اجرا کردیم و در نهایت با یکی از شاگردان موسیقی خودم ازدواج کردم. پس از آن مسئولیت‌های مختلفی از معاونت و سرپرستی دانشجویان نظام و ... برعهده گرفتم. در معاون هنرستان عالی موسیقی شدم اما به دلیل اختلافاتی که با رییس هنرستان و آقای مهرداد پهلبد، داماد شاه و همسر شمس پهلوی پیدا کردم، با لجبازی خود را بازنشسته کردم. *با داماد شاه اختلاف پیدا کردید؟ -بله درباره کارهای هنرستان همینطور با رییس آنجا غلامحسین غریب. به هرحال اختلاف سلیقه زیاد بود. یک مدت هم در هنرستان نقاشی فعالیت کردم و از ابتدای تشکیل وزارت فرهنگ و هنر نیز در شکل گیری آن نقش داشتند. * فرمودید اصالتتان مازندرانی است، چطور به تهران آمدید؟ -بله ریشه ما مازندرانی و برای نور است حتی امامزاده آنجا جد پدری ما است، پدر بنده اما در همین سرچشمه تهران به دنیا آمده و 85 سال عمر کرد. بنابراین حدود یک قرن است که ما در تهران هستیم اما ریشه‌مان به همان نور باز می‌گردد. از نظر مادری البته ریشه عمیق‌تری در جای دیگری داریم. *پس به همین علت بود که مرحوم ستوده در اواخر عمر به شمال کشور باز گشت؟ -ایشان در همین خیابان نوبهار پشت موزه آبگینه زندگی می‌کرد، البته منزل پدری‌مان بود من هم آنجا زندگی می‌کردم زمانی که پدر زنده بود، سپس دیگر جدا شدیم، برادرم ییلاقی در شمال کشور، جاده چالوس تهیه کرد و گاهی در آنجا زندگی می‌کرد و بچه‌ها البته بیشتر در همین تهران بودند. مرحوم برادرم کارهای کشاورزی فراوانی می‌کرد، باغ درست کرده بود، پیوند نهال‌ها را خودش انجام می‌داد، تا روزهای آخر هم قدرت بدنی‌اش که کم شده بود حتی در ییلاق سبزی‌کاری می‌کرد و خیلی فعال بود. *چند سال است که بازنشسته شده‌اید و درباره نحوه فعالیت‌هایتان با مرحوم ستوده نیز توضیحاتی بفرمایید؟ -بنده حدود 48 سالگی بازنشسته شدم و الان نزدیک 40 سال است که بازنشست هستم. از زمانی که خاطرم می‌آید با برادرم فعال بودیم در بسیاری از برنامه‌هایشان حضور داشتم و به همراهشان می‌رفتم، یعنی زمانی که ایشان 24 سالشان بود من 12 ساله بودم بعد یک مقدار از ایشان جدا شدم اما زمانی که وی در لاهیجان و بندر انزلی تدریس می‌کردند من هم شاگرد نهم همانجا بودم. 70 سال پیش از تهران تا اردبیل را پیاده رفتیم
البته ازدواج باعث شد یک مقدار بینمان فاصله بیافتد اما بازهم برنامه‌های پیاده‌‌روی‌مان سرجا بود از تهران تا اردبیل در سال 22 که هنوز ارتش شوروی در ایران بود ما این برنامه‌ها را اجرا می‌کردیم. بارها به قلعه حسن صباح، تنکابن و راه برگشت به سمنان و یک بار هم از آستارا تا اسرتآباد با هم بودیم،‌ تجربه ترکمن صحرا و خاطرات بسیار خوبی را با هم داشتیم. *از این مسیرهایی که می‌گذشتید و پیاده‌روی می‌کردید، خاطرات جالبی هم دارید؟ آیا خطراتی هم شما را تهدید می‌کرد؟ -زمانی که برای پیاده‌روی مسیر را شروع می‌کردیم خاطرم هست که شهربانی به برادرم اسلحه هم می‌داد اما او نمی‌گرفت بنابراین اسلحه ما همان یک داس در کوله پشتی من و یک داس در کوله پشتی منوچهر بود، ایشان در همین مسیرها مطالعه هم می‌کرد، لغات زیادی می‌نوشت، اطلاعات جمع‌آوری می‌کرد و من هم گاهی حشرات را در کوله پشتی‌ام نگهداری می‌کردم. طول و اندازه قلعه‌ها و حفره‌ها را اندازه می‌گرفتیم، ایشان همه قلعه‌ها را پیدا می‌کرد و گاهی نگران بود که مار مرا در این مکان‌ها نگزد! حتی خاطرم می‌آید که یک بار در کویرهای سمنان هم گرفتار ریگ‌های روان شده بودیم. *غذا چه می‌خوردید؟ -خیلی مایحتاج غذایی همراه نمی‌بردیم، گاهی در قهوه‌خانه‌های مسیر غذا می‌خوردیم فرض کنید در سمنان و شهمیرزاد در مدرسه‌ها سکونت می‌کردیم عکس‌هایمان هم موجود است. البته تعدادی از عکس‌هایم دست مرحوم برادرم ماند که دیگر به من پس نداد! از چند وقت قبل هم که ایشان در کوشک بیمار می‌شدند مدتی به پرستاری‌شان رفتم مستشرقین که می‌آمدند با ایشان ملاقات کنند دیگر توانی برای صحبت نداشتند من در این گفت‌وگو به ایشان یاری می‌رساندم. از چند وقت قبل هم که ایشان در بستر بیماری بودند مدتی به پرستاری‌شان رفتم، مستشرقین که می‌آمدند با ایشان ملاقات کنند دیگر توانی برای صحبت نداشتند
مدتی‌ هم خاطرم می‌آید که با ترکمن‌ها زندگی کردیم، اینها خاطرات جذابی برایمان شد برنامه ریزی می‌کردیم که دچار گرفتاری نشویم یادم می‌آید که چند مرتبه زمانی که هنوز جاده چالوس آسفالت هم نشده بود در سال‌های 29 ،30 با دوچرخه به چالوس می‌رفتم از آنجا به محمودآباد و از راه پل سفید و فیروزکوه به تهران باز می‌گشتم. *هنوز هم ورزش می‌کنید؟ -بله من به همراه خانواده‌ام همیشه اهل ورزش بودیم فرزندانم به کوهنوردی و ماهیگیری بسیار علاقه دارند همسرم هم همینطور، الان هم در 91 سالگی با عصا بیرون می‌روم و ورزش می‌کنم، فقط پایم یک مقدار اذیت می‌کند وگرنه بدنم سالم است. *خدا را شکر... -من علاوه بر پیاده روی و ایران‌گردی، اروپا را هم گشته‌ام، گاهی حتی چادر می‌زدیم شب‌ها گرگ‌ها دوره‌مان می‌کردند! اما همیشه این علایق را حفظ کردم بنده یک روز بدون ورزش نبودم، روزی که در رختخواب باشم و آفتاب بزند را تجربه نکرده‌ایم. *ساعت خوابتان چگونه است؟ -من معمولا ساعت 22 شب می‌خوابم و حدود 4 صبح بیدار می‌شوم، یک محوطه سرسبزی در اطراف منزل داریم با وسایل ورزشی از آنها استفاده می‌کنم چند روباه هم داریم که اینها هم صبح‌ها که من ورزش می‌کنم آن اطراف هستند (با خنده)، بهرحال مجبورم برای قوی کردن بدنم و پوشاندن ضعف پایم دمبل بزنم و ورزش کنم ولی خلاصه الحمدلله سلامت هستیم. معمولا ساعت 22 می‌خوابم و حدود 4 صبح بیدار می‌شوم
*شما هم مثل مرحوم برادر صبح‌ها عسل می‌خورید؟ -هر روز خیر. در قید و بند نیستم، اطراف منزل تعاونی داریم تلفن می‌زنم برایم مایحتاجم را می‌آورند پس از اینکه همسرم فوت کرد بنده دیگر ازدواج نکردم بیشتر وقتم را به موسیقی، شعر و ادب و گذراندن با رفقا و دوستان می‌گذرانم. *ان‌شاءالله که همیشه سلامت و سرحال باشید، خداوند مرحوم برادرتان را نیز غرق رحمت کند. -من هم از شما تشکر می‌کنم و سپاسگزارم. انتهای پیام/ک

95/01/31 :: 11:38





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 71]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن