واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: همین حالا ضبط صوت را مقابل مادر بزرگتان روشن کنید
چشمانش هشتاد و اندي سال وقايع روزگار را ديده و چروكيده و زبانش که در بيان ديدهها يارياش نميكند تنها به اين سو و آن سو خيره ميشود. مادربزرگ حالا با زبان چشمهايش حرف ميزند. ...
نویسنده : الناز خماميزاده
مادربزرگ من اين روزها ديگر مانند قبل نيست. زني كشيده و بلند قامت كه مدير يك خانه سنتي سه طبقه بود و هيبتش در كلام و عمل همه را تحتتأثير قرار ميداد حالا کمی خميده شده با موهايي سفيد و تابدار. ديگر مادربزرگ بيشتر سكوت دارد تا حرف. چشمانش هشتاد و اندي سال وقايع روزگار را ديده و چروكيده و زبانش که در بيان ديدهها يارياش نميكند تنها به اين سو و آن سو خيره ميشود. مادربزرگ حالا با زبان چشمهايش حرف ميزند. او ديگر قدرتي براي هل دادن نفس در گلو و اداي آوا و كلمات را ندارد و اين يعني حبس شدن صدها خاطره و داستان در دلش. مادربزرگها و پدربزرگها همواره منابع سيار داستانهاي واقعي روزگار دور بودهاند. منابعي ارزشمند براي ثبت خاطرات و داستانهاي شفاهي روزگار دور.
سالها پيش كه مادربزرگم هنوز به پيري اجازه دزديدن صدايش را نداده بود، ميشد از او درباره داستانهاي زيادي كه روزگار بر صفحه زندگياش قلم زده بود پرسيد.
روزي روي پله باريك راهروي خانه مادربزرگ نشسته بودم. درست همان جايي كه او هميشه بساط خوشطعمترين و دلچسبترين صبحانه دنيا را با آن نان كنجدي داغ، سماور ذغالي و چاي خوشرنگش پهن ميكرد. آن زمان هنوز اهميت وجود اين راوي شفاهي تاريخ را درك نميكردم. با اين حال آن روز از مادربزرگ درباره خاطراتش از سالهاي دور پرسيدم. از سالهاي سياه و سفيد دهه 20 و 30. در آن زمان تصور ميكردم كه بيان خاطرات براي مادربزرگ سخت و دشوار باشد اما اشتباه فكر ميكردم.
آنچه مادربزرگ از آن سالها برايم تعريف كرد چيزي شبيه صحنههايي از سريالهاي تاريخي بود كه او را زني خلاق و ماهر در فن بيان نشان ميداد. مادربزرگ ميتوانست خاطرات با كوچكترين جزئياتشان را به ياد بسپارد. خاطراتي از چندين دهه دورتر. او از خاطرات مهاجرتش از شوروي سابق به ايران گفت.
از روزگاري كه همسرش دست فرزندانش را ميگيرد و راهي ايران ميشود و مادربزرگ كه تاب دوري از فرزندانش را ندارد غم فراق و دوري از خانوادهاش در شوروي را به جان ميخرد و راهي ايران ميشود. مادربزرگ هميشه ميگفت كه اگرچه در ايران زندگي ميكند اما قلبش را در آن سوي آبها جا گذاشته است. او سالها به ساحل دريا ميرفت و با خيره شدن به نقطهاي دور از دريا اشك ميريخت.
وقتي نامهنگاريهاي او با خانوادهاش در آن طرف دريا به يك جريان يكطرفه تبديل شده بود گويي ارتباط او با خانوادهاش براي هميشه قطع شد. برخورد و تلاقي فرهنگ با واقعيت شوروي تا تهران براي او احتمالاً يك شوك بزرگ بوده است. در وجود مادربزرگ در آن زمان چيزي جز ترس و حس غربت نبود. درست همان حسي كه احتمالاً هر مهاجري آن را تجربه ميكند اما بعدها زندگي براي او گرم شد. درست به گرمي ناني كه پاي ثابت سفره صبحانه پربركتش شده بود.
حالا كه به ياد خاطرات مادربزرگ ميافتم بهخاطر از دست دادن فرصت ثبت اين تاريخ شفاهي حس پشيماني بيش از پيش به سراغم ميآيد. از اين دست فرصتهاي بالقوه هنوز براي بسياري از كساني كه استعداد و قدرت نويسندگي دارند محفوظ است.
در طول تاريخ ادبيات كشورمان، رمانهاي بسياري منتشر شده است كه بر همين مبنا شكل گرفتهاند. از جمله «سووشون» سيمين دانشور كه در آن زندگي فئودالي زمان اشغال ايران از سوي انگليسيها به زيبايي به نگارش درآمده است. اين قبيل آثار در كنار داستان خود تاريخ را روايت ميكنند و در ميان ساير رمانها از محبوبيت بسياري برخوردار هستند. حتي فيلمها و سريالهايي كه داراي چنين پيوندي هستند معمولاً با طرفداران بسياري مواجه ميشوند.
سريال شبكه نمايش خانگي مثل «شهرزاد» نمونهاي از اين دست آثار است كه درام عاشقانه آن در بطن حوادث واقعي تاريخي كشور روايت ميشود. نويسندههاي بسياري در طول تاريخ سعي كردهاند كه اين خط ارتباطي ميان داستان زاييده ذهن و تفكر خود و حوادث واقعي تاريخي را حفظ كنند تا بر باورپذيري اثرشان بیفزایند و از همراهي ذهن بيننده با داستانشان اطمينان حاصل كنند و معمولاً محتواي اين قبيل آثار براي پدربزرگها و مادربزرگها بسيار ملموس است. به همين خاطر مكتوب كردن خاطرات شفاهي پدربزرگها و مادربزرگها از اهميت بالايي برخوردار ميشود كه گاه حتي ميتوان آنها را دستمايه ساخت فيلم و سريال قرار داد.
امروزه دنيا به اهميت حفظ خاطرات شفاهي پي برده است. در برخي كشورها حتي نمايشگاههايي با موضوع خاطرات برگزار ميشود كه از جمله آنها ميتوان به نمايشگاه خاطرات ايتالياييها در ولز اشاره كرد كه به مجمعي براي گردهمايي پيشكسوتان و مهاجران ولزي تبديل شده بود. سال پيش و همزمان با سالگرد صدور دستور كشف حجاب نيز يك نهاد فرهنگي اقدام به جمعآوري خاطرات مادربزرگها از اين واقعه تاريخي كرد كه طي آن داستانهاي جالب و خواندني بسياري جمع و منتشر شد و حتي صحبت از انتشار كتاب اين خاطرات به ميان آمد. خاطرات زنده پدربزرگها و مادربزرگها منبعي گرانبها براي نوشتن كتاب و خلق آثار داستاني هستند و البته ميراثي ماندگار و ارزشمند كه هرگز فراموش نميشوند.
آنها تاريخ شفاهي آينده ما را شكل ميدهند كه بايد ثبت شوند و واقعاً چه كاري آسانتر از اين. تمام آنچه نياز داريد يك دستگاه ضبط صوت يا قلم و كاغذ است. كافي است پيش روي پدر، مادر، پدربزرگ يا مادربزرگهايتان بنشينيد و شروع كنيد. همه ما به اندازه چندين دهه داستان براي تعريف كردن داريم!
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۲ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۹:۰۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]