واضح آرشیو وب فارسی:آزادگان ایران: موزه دفاع مقدس خرمشهر مأمن یک پیروزی است. با قدم زدن در تالارهایش می توان دید خرمشهر چه بود، چه شد، چه هست. خرمشهر شاید تنش زخمی است و هنوز زخم برمی دارد؛ اما قلبش رویین تن است از این گلوله ها.پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : بر کناره باختری کارون، در مسیر بلوار امام خمینی (ره) خرمشهر، ساختمانی مملو از حفره های ریز و درشت، به رنگ خاک خودنمایی می کند. سازه با همه آنچه در اطرافش دیده می شود، متفاوت است. رنگ و بوی جنگ می دهد. ساختمان دو طبقه ای که زمانی محل آمد و شد نفتیها بود، در کش و قوس جنگ پیکره اش بی جان بر ساحل زنده کارون نفس نفس می زد. ریه هایش متخلخل بود و رنگ و بوی کافور می داد. آتش جنگ فرومی کشد. حیات به خرمشهر بازمی گردد و گرد جنگ بر جو شهر سنگینی می کند. سال ۱۳۷۳ یک تصمیم بزرگ گرفته می شود. با حضور مردم در شهر قرار بود لباس جنگ برچیده شود و رخت پیروزی بر تن شهر پوشانده شود. در این هیاهو ممکن بود تصویر مقاومت از یادها پاک شود و فراموش شود که چه بر سر شهر آمده است. چاره حفظ برخی المانها بود و ساختمان سابق شرکت نفت یک گزینه مناسب بود. از همین رو موزه دفاع مقدس خرمشهر آرام آرام شکل گرفت. موزه دفاع مقدس خرمشهر اکنون دارای پنج تالار است که شامل تالار شرایط بحران قبل از شروع جنگ و هجوم اولیه ارتش بعث، حماسه ۴۵ روزه مقاومت، شرایط اشغال خرمشهر، عملیات بیت المقدس و آزادسازی همچنین بازگشت مردم به خرمشهر است. در بدو ورود به موزه به تابلو «به خرمشهر خوش آمدید» بهزاد رادی برمی خورید؛ تابلویی که سالها نماد شهر خرمشهر بود و کماکان یکی از آنهاست. مجسمه های ورقه ای شکل بر پیشانی ساختمان نمادهایی از رزمندگان با تخصصهایشان. از تانک سواران و خمپاره اندازان تا نیروهای پدافند و پیاده. همه بودند برای شکست یک نیرو. در موزه یک تصویر دو بعدی، سه بعدی می شود. دوباه خلق می شود. به ابعاد واقعیش بازمی گردد؛ حتی اگر اسیر سردی فولاد باشد. یک عکس و یک مجسمه. یک خاطره عینی شده. محمّد جهان آرا ۱۳۵۸ با بازگشت به موطنش فرمانده سپاه خرمشهر شد و جهاد سازندگی شهر را برپا کرد. او فرمانده مقاومت ۳۳ روز مردم خرمشهر در برابر دشمن بعثی بود؛ ولی سقوط وطن را به چشم دید و راه آبادان پیش گرفت. حصر آبادان شکسته شد و محمد عازم تهران شد. سفر اما در میانه راه نیمه کاره ماند و محمد در سقوط هواپیمای هرکولس سی-۱۳۰ نیروی هوایی ارتش ایران لبیک شهادت سرود. وطنش شش ماه بعد به دست سربازانش آزاد شد و همرزمش (حسین فخری) «محمد نبودی ببینی» سرود تا با صدای کویتی پور جاودانه شود. این بخش مشهور ماجراست.ناصر پلنگی، نقاش همدانی تصویری از جهان آرا نگاشته که هنرمندانه و کمی غریبانه است. لباس سبز محمد، با آن نشان که این روزها تاریخی است، بی تن او ایستاده است. موزه محلی است برای نمایش اسناد. چیزهایی که شاید دیگر امروز نباشد. یکی همین کارت شناسایی است. نه نشانی از تایپ رایانه ای است و نه هولگرامهای براق. اینجا همه چیز ساده است، به سادگی آن دست خط روی کاغذ، نگاشته شده بر کاغذی ارزان. کلمات بر خطوطش گرانی می کند. موزه جایگاهی برای بخشهای به جای مانده از یک جنگ است. آنچه تا آستانه نیستی رفته و هستیش کماکان به جا مانده است. مسجد جامع خرمشهر یک نماد مقاوم است، نمادی که گلوله ها تنش را پاره کردند؛ اما یارای شکستن پای پایبندش را نداشتند. درِ قدیمی مسجد، این روزها در موزه، جانباز از گلوله دشمن و در پسش پاسبان قرآن، چیدمانی است مفهومی. کاشیهای هفت رنگ مسجد، لباس تن مسجدند. جنگ خراش بر این تن ملبس جای گذاشت؛ اما مسجد برهنه از کاشی نشد. کاشیها از شرم فروریختند که چرا تاب نمی آوردند. کاشی بر زمین خفته فریاد می زد که کاشانه را سفت بچسب و چون من زمین گیر نشو. بازماندگان زمین نشین، حال بر دیوار موزه مزین می کنند نگاه تو را. و این قاب خالی نیست، در پسش حرفی نهفته است. و دوربین «سوپر هشت» از کار نیفتاده است، کار می کند بر پرده سفید. تصویر ادامه دارد. و این کلاه بود که بر جای ماند. بر مسیر آزادی فرو افتاده، نه از شرم که از ترس. گریز تن و لباس به جای مانده. برهنه شد دشمن و به اسارت سپرد آنچه بدان غرور می ورزید. موزه زندان یک اندیشه شده است، اندیشه می هراسانم، پس هستم. خیال باطلی که فضایش سلول شیشه ای سرد است. این پایان سفر نیست. میله ها شاید ساعتی مانع باشند؛ اما فردایی برای دیدن هست. موزه دفاع مقدس خرمشهر بخش کوچکی است از آنچه این شهر دید و دم نزد. اینها مصداق بارز إن مع العسراً یسراً هستند. احسان زیورعالم
شنبه ، ۸خرداد۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آزادگان ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]